سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

مطالبی که نخستین بار توسط قرآن مطرح شدند -سوره کهف ۶۹ امین سوره بر حسب تاریخ نزول(بخش پایانی) ذوالقرنین که بود؟


ادامه از نوشتار پیشین

- مطالبی که نخستین بار توسط قرآن مطرح شدند

-سوره کهف ۶۹  امین سوره بر حسب تاریخ نزول(بخش پایانی)


ذوالقرنین که بود؟

و از تو (ای رسول) سؤال از ذوالقرنین می‏کنند، پاسخ ده که من به زودی حکایتی از او بر شما خواهم خواند. (۸۳)

ما او را در زمین تمکن و قدرت بخشیدیم و از هر چیزی   امکانی به دست او دادیم. (۸۴)

او هم راهی  را پی گرفت. (۸۵)

ذوالقرنین دارای بصیرت   و قدرت الهی بود
تا هنگامی که (در سیر خود) به مغرب رسید خورشید را  چنین یافت که در چشمه آب تیره‏ ای رخ نهان می‏کند و آن جا قومی را یافت و ما  به ذوالقرنین دستور دادیم که درباره این قوم یا قهر و عذاب  یا لطف و رحمت به جای آور. (۸۶)

 دوالقرنین از نظارت خداوند بر   انسان سخن می گفت

ذوالقرنین به آن قوم گفت: اما هر کس  ظلم و ستم کرده او را به کیفر خواهیم رسانید و سپس هم که به سوی خدا بازگردد خدا او را به عذابی بسیار سخت کیفر خواهد کرد. (۸۷)

و اما هر کس به خدا ایمان آورد و نیکو کردار باشد نیکوترین اجر خواهد یافت و هم ما امر را بر او سهل و آسان گیریم. (۸۸)

و باز راهی را پی گرفت (و سفر را ادامه داد). (۸۹)

ذوالقرنین در مشرق زمین

تا چون به مشرق زمین رسید آن جا دید که خورشید بر قومی می‏ تابد که ما میان آن‌ها و آفتاب پوششی رار نداده‏ایم (یعنی لباس و خیمه و مسکنی که از حرارت خوشید سایبان کنند نداشتند). (۹۰)

همچنین بود، و البته ما از احوال او کاملاً با خبر بودیم. (۹۱)

باز وسیله و رشته‏ای را پی گرفت . (۹۲)

تا چون رسید میان دو سد (دو کوه بین دو کشور در شمال یا جنوب خاک ترکستان) آن جا قومی را یافت که سخنی فهم نمی‏کردند  (۹۳)

آنان گفتند: ای ذوالقرنین، قومی به نام یأجوج و مأجوج در این سرزمین (پشت این کوه) فساد (و خونریزی و وحشیگری) بسیار می‏کنند، آیا چنان‌چه ما خرج آن را به عهده گیریم سدی میان ما و آن‌ها می‏بندی (که ما از شر آنان آسوده شویم)؟ (۹۴)

ذوالقرنین  ثروتمند بود ولی نظامی و سلطان نبود والا به کار گر نیاز نداشت
ذوالقرنین گفت: تمکن و ثروتی که خدا به من عطا فرموده  بهتر است (نیازی به کمک مادی شما ندارم) اما شما با من به قوت بازو کمک کنید تا سدی محکم برای شما بسازم . (۹۵)

برایم قطعات آهن بیاورید.  تا چون میان آن دو کوه را برابر ساخت گفت: در آتش بدمید تا چون آهن را بسان آتش بگداخت، گفت: برایم مس گداخته آورید تا بر آن فرو ریزم. (۹۶)

از آن پس آن قوم نه هرگز بر بالای آن سد شدن و نه بر شکستن آن سد و رخنه در آن توانایی یافتند. (۹۷)

ذوالقرنین منادی قیامت بود
ذوالقرنین گفت که این  لطف و رحمتی از خدای من است و آن گاه که وعده خدای من فرا رسد  آن سد را متلاشی و هموار با زمین گرداند و البته وعده‌ی خدای من محقق و راست است. (۹۸)

زمان شکستن سد ذوا لقرنین به زمان قیامت دور نیست

و روز آن وعده که  همه خلایق محشر چون موج مضطرب و سرگردان باشند و درهم آمیزند، و نفخه‌ی صور دمیده شود و همه خلق را در صحرای قیامت جمع آریم. (۹۹)

و در آن روز دوزخ راآشکار به کافران بنماییم. (۱۰۰)

آن کافرانی که بر چشمشان پرده (غفلت) بود و از یاد من غافل بودند و هیچ توانایی بر شنیدن  نداشتند. (۱۰۱)

آیا کافران پندارند که بندگان من را به جای من دوست و یاور خود می‏گیرند؟! ما برای کافران دوزخ را منزلگاه قرار داده‏ایم. (۱۰۲)

زیانکار ترین مردم
بگو که آیا می‏خواهید شما را بر زیانکارترین مردم آگاه سازیم؟ (۱۰۳)

آن‌ها هستند که سعی‏شان در راه دنیای فانی تباه گردید و به خیال باطل می‏پنداشتند که نیکوکاری می‏کنند. (۱۰۴)

همین دنیا طلبانند که به آیات خدای خود کافر شدند و  ملاقات خدا را انکار کردند، لذا اعمالشان همه تباه گشته و روز قیامت آن‌ها را هیچ وزن و ارزشی نخواهیم داد. (۱۰۵)

این است که اینان چون کافر شده و آیات و پیمبران مرا استهزا کردند به آتش دوزخ کیفر خواهند یافت. (۱۰۶)

آنان که به خدا ایمان آورده و نیکوکار شدند البته آن‌ها در بهشت فردوس منزل خواهند یافت. (۱۰۷)

همیشه در آن بهشت ابد منزل یافته و هرگز از آن جا انتقال نخواهند یافت. (۱۰۸)

اگر آب یک دریا مرکب شود...
بگو که اگر دریا برای کلمات پروردگار من مرکب شود پیش از آن‌که کلمات پروردگارم به آخر رسد دریا خشک خواهد شد هر چند دریایی دیگر باز ضمیمه آن کنیم . (۱۰۹)

ای پیامبر بگو: من هم مثل شما بشری هستم که به او وحی می شود...
بگو: جز این نیست که من مانند شما بشری هستم  که به من وحی می‏رسد که خدای شما خدای یکتاست، پس هر کس به لقای  پروردگارش امیدوار است باید نیکوکار شود و هرگز در پرستش خدایش احدی را با او شریک نگرداند. (۱۱۰)

۱۰ موضوع

کتابهای مقدس (قرآن۰: مطالبی که نخستین بار توسط قرآن مطرح شد -سوره کهف بخش سوم: ملاقات با مرد داننده اسرار


ادامه از نوشتار پیشین

- مطالبی که نخستین بار توسط قرآن مطرح شد

-سوره کهف  بخش سوم


موسی پیامبر در جستجوی  محل بر خورد دو دریا

(به یاد آر) وقتی که موسی به شاگردش  گفت: من دست از طلب برندارم تا به مجمع‌البحرین  برسم یا سال‌ها عمر در طلب بگذرانم. (۶۰)

و چون موسی و شاگردش بدان مجمع‌البحرین رسیدند ماهی غذای خود را فراموش کردند و آن ماهی راه به دریا برگرفت و رفت. (۶۱)

پس چون  از آن مکان بگذشتند موسی به شاگردش گفت: چاشت ما را بیاور که ما در این سفر رنج بسیار دیدیم. (۶۲)

وی گفت: در نظر داری آن جا که بر سر سنگی منزل گرفتیم؟ من (آن جا) ماهی را فراموش کردم و آن را جز شیطان از یادم نبرد و شگفت آن‌که ماهی بریان راه دریا گرفت و برفت. (۶۳)

موسی گفت: آن جا همان مقصدی است که ما در طلب آن بودیم، و از آن راهی که آمدند به آن جا برگشتند. (۶۴)

ملاقات موسی با یکی از اولیاء الهی که علم لدنی می دانست

در آن جا بنده‏ای از بندگان خاص ما را یافتند که او را رحمت و لطف خاصی از نزد خود عطا کردیم و هم از نزد 

خود وی را علم    آموختیم. (۶۵) 

توضیح بسیار مهم

(واژه ای که قرا ن در این ارتباط بکار برده " علم من لدنا" است که به معنی علمی از جانب ما می باشد و به همین دلیل این دانش به " علم لدنی " موسوم شده است. متاسفانه اکثر افراد این علم را با "علم غیب " اشتباه می گیرند که این دومین فقط مخصوص خود خداوند است.به بیا ن دیگر ان چه که پیامبران یا امامان الهی می دانند" علم لدنی" است که شخص غیر امام و پیامبر ممکن است در اثر پرهیزگاری زیاد و تقرب به خداوند به چنین علمی  دست یابد که از طرف خداوند و به اذن او به این نوع اشخاص داده می شود. فرق علم  لدنی با علم غیب در این است که  اولا علم غیب ذاتی است و جزو ذات خداوند است و هر علم دیگر حتی علم لدنی جزو ذات کسی نمی باشد. دوم آن که علم لدنی محدود است و نوع و میزان را خداوند تعیین می کند نه شخص دارنده آن !)


موسی به آن شخص گفت: آیا من می توانم از تو  تبعیت  کنم تا از علمی که می دانی   مرا بیاموزی؟ (۶۶) 

آن شخص  پاسخ داد که تو هرگز نمی‏توانی که  با من صبر پیشه کنی. (۶۷) 


موسی پیامبر از علل وقایع و تقدیرات الهی آگاه نبود

و چگونه صبر توانی کرد بر چیزی که از علم آن آگهی کامل نیافته ‏ای؟ (۶۸) 

موسی گفت: به خواست خدا مرا با صبر و تحمل خواهی یافت و هرگز در هیچ امر با تو مخالفت نخواهم کر (۶۹) 

او  گفت: پس اگر تابع من شدی دیگر از هر چه من کنم هیچ سؤال مکن تا وقتی که من خود تو را از آن راز 

آگاه سازم. (۷۰) 

دارنده علم لدنی یک کشتی را صدمه می زند تا نتواند در دریا حرکت کند

سپس هر دو با هم برفتند تا وقتی که در کشتی سوار شدند. آن عالم کشتی را بشکست، موسی گفت:  مرد، آیا کشتی شکستی تا اهل آن را به دریا غرق کنی؟! بسیار کار منکر و شگفتی به جای آوردی. (۷۱) 

گفت: آیا من نگفتم که هرگز ظرفیت و توانایی آنکه با من صبر کنی نداری؟ (۷۲)

موسی گفت: (این یک بار) بر من مگیر که شرط خود را فراموش کردم و مرا تکلیف سخت طاقت فرسا نفرما. (۷۳) 

و باز هم روان شدند تا به پسری برخوردند، او پسر را به قتل رسانید. باز موسی گفت: آیا نفس محترمی که کسی را نکشته بود بی‏گناه کشتی؟ همانا کار بسیار منکر و ناپسندی کردی. (۷۴) 

گفت: آیا با تو نگفتم که تو هرگز ظرفیت و مقام آن‌که با من صبر کنی نخواهی داشت؟ (۷۵) 

موسی گفت: اگر بار دیگر از تو مؤاخذه و اعتراضی کردم از آن بعد با من ترک صحبت و رفاقت کن که از 

(تقصیر) من عذر موجه (بر متارکه دوستی) به دست خواهی داشت . (۷۶) 


گنجی زیر دیوار خراب و در بیابان  بود

باز با هم روان شدند تا وارد بر شهری شدند و از اهل آن شهر طعام خواستند، مردم از طعام دادن و مهمان آن‌ها ابا کردند (آن‌ها هم از آن شهر به عزم خروج رفتند تا) در (نزدیکی دروازه آن) شهر به دیواری که نزدیک به انهدام بود رسیدند و آن عالم به استحکام و تعمیر آن پرداخت. باز موسی گفت: روا بود که بر این کار اجرتی می‏گرفتی. (۷۷) 

آن عالم گفت: این بار نوبت جدایی  بین من و توست، من همین ساعت تو را   را بر اسرار کارهایم که بر فهم آن صبر و ظرفیت نداشتی آگاه می‏سازم. (۷۸) 

دلائل مردی که علم‌لدن می دانست

اما آن کشتی، صاحبش خانواده فقیری بود که در دریا کار می‏کردند (و از آن کشتی کسب و ارتزاق می‏نمودند خواستم چون کشتی‏ها (ی بی‏عیب) را پادشاه در سر راه به غصب می‌گرفت این کشتی را ناقص کنم (تا برای آن فقیران باقی بماند). (۷۹) 

و اما آن پسر (کافر بود و) پدر و مادر او مؤمن بودند، از آن باک داشتیم که آن پسر آن‌ها را به خوی کفر و طغیان خود درآورد. (۸۰) 

خواستیم تا به جای او خدایشان فرزندی بهتر و صالح‏تر و مهذب‏تر و نزدیکتر به ارحام‌پرستی به آن پدر و ماد بخشد. (۸۱) 

و اما آن دیوار از آن دو طفل یتیمی در آن شهر بود که پدری صالح داشتند و زیر آن گنجی برای آن دو نهف بود، خدایت خواست تا به لطف خود آن اطفال به حد رشد رسند و خودشان گنج را استخراج کنند. و من این کارها نه از پیش خود (بلکه به امر خدا) کردم. این است مآل و باطن کارهایی که تو طاقت و ظرفیت بر آن جام آن نداشتی. (۸۲)


ادامه دارد

۶ موضوع

کتابهای مقدس (قرآن): مطالبی که نخستین بار توسط قرآن مطرح شدند -سوره کهف بخش دوم


ادامه از نوشتار پیشین

- مطالبی که نخستین بار توسط قرآن مطرح شدند

-سوره کهف بخش دوم


قیامت در روی همین کره زمین صورت می گیرد.

و (یاد کن) روزی که ما کوه‏ها را به رفتار آریم و زمین را صاف و بدون پست و بلندی آشکارا ببینی و همه را (در صف محشر از قبرها) برانگیزیم و یکی را فرو نگذاریم. (۴۷)

(زلزله  از مهم ترین عوامل ایجاد و نابود کو ها می باشد. بنابر این و طبق آیات قرآن زلزله های شدید موجب منهدم شدن و فروریزش کو ها خواهد شد. هم‌ چنین همین زلزها باعث می شوند که سطح زمین صاف و هموار شود.)


انسانها دوباره آفریده می شوند

و خلایق را در صفی بر خدا عرضه کنند  همان گونه که اول بار شما را آفریدیم باز به سوی ما باز آمدید، اما شما پنداشتید که هرگز برای شما وعده‌گاهی نمی‏ نهیم. (۴۸)


کتاب جامع از کارهای هر انسان 

و کتاب اعمال نیک و بد خلق را پیش نهند، آن گاه اهل عصیان را از آن‌چه در نامه عمل آن‌هاست ترسان و هراسان بینی در حالی که گویند: ای وای بر ما، این چگونه کتابی است که اعمال کوچک و بزرگ ما را سر مویی فرو نگذاشته جز آن‌که همه را احصا کرده است؟! و در آن کتاب همه اعمال خود را حاضر بینند و خدا به هیچ کس ستم نخواهد کرد. (۴۹)


شیطان فرشته نبود

و وقتی که به فرشتگان فرمان دادیم که بر آدم همه سجده کنید، و آن‌ها تمام سر به سجده فرود آوردند جز شیطان که از جنس جن  بود بدین جهت از طاعت خدای خود سرپیچید، پس آیا مرا فراموش کرده و شیطان و فرزندانش را دوست خود می‏گیرید در صورتی که آن‌ها شما را سخت دشمنند؟ ظالمان را  بسیار بد بدلی است. (۵۰)


خدا در وقت خلقت تنها بود

من در وقت آفرینش آسمان‌ها و زمین و یا خلقت خود این مردم آن‌ها را حاضر و گواه نساختم و هرگز گمراه کنندگان را به مددکاری نگرفتم. (۵۱)

و  روزی که خدا به کافران گوید: اکنون آنان را که شریک من گمان داشتید بخوانید آن‌ها بخوانند و هیچ یک اجابت نکنند، و میان همه آن‌ها جایگاهی سخت مهلک مقرر سازیم. (۵۲)

و آن گاه مردم بدکار آتش دوزخ را به چشم مشاهده کنند و بدانند که در آن خواهند افتاد و از آن ابدا مفرّی ندارند. (۵۳)

و ما در این قرآن هر گونه مثال و بیان برای  خلق آوردیم و لیکن آدمی بیشتر از هر چیز  به جدال و خصومت برخیزد. (۵۴)

و چون هدایت  به خلق رسید چیزی مردم را منع نکرد که آن هدایت را بپذیرند و به درگاه پروردگار خود توبه و استغفار کنند به جز آن که  سنّت  پیشینیان به اینان هم برسد و یا با مجازات و عذاب خدا روبرو شوند. (۵۵)

استراتژی خداناباوران تمسخر است

و ما رسولان را جز برای بشارت (نیکان) و ترسانیدن (بدان) نمی‏ فرستیم و کافران با سخنان بیهوده باطل می‏خواهند جدل کرده و حق را پایمال کنند، و آیات مرا و آن‌چه برای تنبیه و انذارشان آمد به استهزاء گرفتند. (۵۶)

و کیست ستمکارتر از آن کسی که متذکر آیات خدایش ساختند و بدان‌ها پندش دادند و باز از آن‌ها اعراض کرد و از اعمال زشتی که کرده بود به کلی فراموش کرد و ما  بر دل‌هایشان پرده‏ ها  انداختیم تا دیگر آیات ما را فهم نکنند، و گوش آن‌ها را  سنگین ساختیم و اگر به هدایتشان بخوانی دیگر ابداً هدایت نخواهند یافت. (۵۷)

و خدای تو بسیار آمرزنده و بی‏نهایت دارای کرم و رحمت است، اگر خواهد تا خلق را به کردارشان مؤاخذه کند همانا در عذابشان تعجیل و تسریع کند و لیکن برای (عذاب) آنان وقت معین مقرر است که از آن هرگز پناه و گریزگاهی نخواهند یافت. (۵۸)

سرزمین ها یی از بین می روند که ظلم در آنها رواج دارد

و این است شهر و دیارهایی که اهل آن را چون ظلم و ستم کردند هلاک ساختیم و بر وقت هلاکشان موعدی معلوم مقرر گردانیدیم. (۵۹)


ادامه دارد

۷ موضوع

کتابهای مقدس(انجیل عهد عتیق): اسحق و پیشرفت او


ادامه از نوشتار پیشین

انجیل عهد عتیق

اسحق

خداوند بر اسحق طاهر شده و به او گفت:

...3 در این زمین توقف نما، و با تو خواهم بود و تو را برکت خواهم داد، زیرا که به تو و ذریت تو تمام این زمین را می دهم و سوگندی را که با پدرت ابراهیم خوردم، استوار خواهم داشت. 

4 و ذریت را مانند ستارگان آسمان کثیر گرداننم، و تمام این زمینها را به ذریت تو بخشم و از ذریت تو جمیع امت های جهان برکت خواهند یافت. 

5 زیرا که ابراهیم قول مرا شنید و وصایا و اوامر و فرایض و احکام مرا نگاه داشت. 

6 پس اسحاق  در جرار اقامت نمود. 

7 و مردمان آن مکان دربارة زنش از او جویا شدند. گفت: اوخواهر من است، زیرا ترسید که بگوید زوجة من است، مبادا اهل آنجا او را به خاطر رفقه که نیکومنظر بود، بکشند. 

8 و چون در آنجا مدتی توقف نمود، چنان افتاد که ابی ملک، پادشاه فلسطینیان، از دریچه نظاره کرد و دید که اینک اسحاق با زوجة خود رفقه، مزاح میکند. 

9 پس ابی ملک، اسحاق راخوانده، گفت: همانا این زوجة توست! پس چرا گفتی که خواهر من است؟ اسحاق بدو گفت: زیرا گفتم که مبادا برای وی بمیرم. 

10 ابی ملک گفت: این چه کار است که با ما کردی؟ نزدیک بود که یکی از قوم با زوجه ات همخواب شود، و بر ما جرمی آورده باشی. 

11 و ابی ملک تمامی قوم را قدغن فرموده، گفت: کسی که متعرض این مرد و زوجه اش بشود، هر آینه خواهد مرد. 

12 و اسحاق در آن زمین زراعت کرد، و در آن سال صد چندان پیدا نمود، و خداوند او را برکت داد. 

13 و آن مرد بزرگ شده، اَناًفاَناً ترقی می نمود، تا بسیار بزرگ گردید. 

14 و او را گلة گوسفندان و مواشی گاوان و غلامان کثیر بود. و فلسطینیان بر او حسد برند. 

15 و همة چاههایی که نوکران پدرش در ایام پدرش ابراهیم، کنده بودند، فلسطینیان آنها را بستند، و از خاک پرکردند. 

16 و ابی ملک به اسحاق گفت: از نزد ما برو، زیرا که از ما بسیار بزرگتر شده ای. 

17 پس اسحاق از آنجا برفت، و در وادی جرار فرود آمده، در آنجا ساکن شد. 

18 و چاههای آب را که در ایام پدرش ابراهیم کنده بودند و فلسطینیان آنها را بعد از وفات ابراهیم بسته بودند، اسحاق از سر نو کند و آنها را مسمی نمودبه نامهایی که پدرش آنها را نامیده بود. 

19 و نوکران اسحاق در آن وادی حفره زندند و چاه آب زنده ای در آنجا یافتند. 

20 شبانان جرار با شبانان اسحاق منازعه کرده، گفتند: «این آب از آن ماست! پس آن چاه را عسق نامید، زیرا که با وی منازعه کردند. 

21 و چاهی دیگر کندند، همچنان برای آن نیز جنگ کردند، و آنرا سطنه نامید. 

22 و از آنجا کوچ کرده، جاهی دیگر کند و برای آن جنگ نکردند. پس آن را رحوبوت نامید، گفت: که اکنون خداوند ما را وسعت داده است، و در زمین،بارور خواهیم شد. 

23 پس از آنجا به بِئرشَبع آمد. 

24 در همان شب، خداوند بر وی ظاهر شده، گفت: من خدای پدرت ابراهیم هستم. ترسان مباش زیرا که من با تو هستم، و تو را برکت می دهم، و ذریت تو را بخاطر بندة  ام ابراهیم، فراوان خواهم ساخت. 

25 و مذبحی در آنجا بنا نهاد و نام یهوه راخواند، و خیمة خود را بر پا نمود و نوکران اسحاق چاهی در آنجا حفر کردند. ..

ادامه دارد

26 و ابی ملک، به اتفاق یکی از اصحاب خود، احزاب نام، و فیکول، که سپهسالار او بود، از جرار به نزد او آمدند. 

27 و اسحاق بدیشان گفت: «چرا نزد من آمدید، با آنکه با من عدوات نمودید، و مرا از نزد خود راندید؟ 

28 گفتند: به تحقیق فهمیده ایم که خداوند با توست. پس گفتیم سوگندی در میان ما و تو باشد، و عهدی با تو ببندیم. 

29 تا با ما بدی نکنی چنانکه به تو ضرری نرساندیدم، بلکه غیر از نیکی به تو نکردیم، و تو را به سلامتی روانه نمودیم، و اکنون مبارک خداوند هستیم. 

30 آنگاه برای ایشان ضیافتی بر پا نمود، و خوردند و آشامیدند. 

31 بامدادان برخاسته، با یکدیگر قسم خوردند، و اسحاق ایشان را وداع نمود. پس، از نزد وی به سلامتی رفتند. 

32 و در آن روز چنان افتاد که نوکران اسحاق آمده، او را از آن چاهی که می کندند خبر داده، گفتند: آب یافتیم! 

33 پس آنرا شَبعه نامید. از این سبب آن شهر، تا امروز بئر شَبع نام دارد. 

34 و چون عیسو چهل ساله بود، یهودیه، دختر بیری حتی، و بسمه، دختر ایلون حتی را به زنی گرفت. 

35 و ایشان باعث تلخی جان اسحاق و رفقه شدند. 

 

27

1 و چون اسحاق پیر شد و چشمانش از دیدن تار گشته بود، پسر بزرگ خود عیسو را طلبیده، به وی گفت: ای پسر من! گفت: لبیک. 

2 گفت: اینک پیر شده ام و وقت عجل خود را نمی دانم. 

3 پس اکنون، سلاح خود یعنی ترکش و کمان خویش را گرفته، به صحرا برو، و نخجیری برای من بگیر، و خورشی برای من چنانکه دوست می دارم

ساخته، نزد من حاضر کن، تا بخورم و جانم قبل از مردنم تو را برکت دهد. 

5 و چون اسحاق به پسر خود عیسو سخن می گفت، رفقه بشنید و عیسو به صحرا رفت تا نخجیری صید کرده، بیاورد. 

6 آنگاه رفقه پسر خود یعقوب را خوانده، گفت: اینک پدر تو را شنیدم که برادرت عیسو را خطاب کرده، می گفت: 

7 برای من شکاری آورده، خورشی بساز تا آن را بخورم. و قبل از مردنم تو را در حضور خداوند برکت دهم. 

18 8 پس ای پسر من، آلان سخن مرا بشنو در آنچه من به تو امر می 

کتابهای مقدس(قرآن: -سوره کهف ۶۹ امین سوره بر حسب تاریخ نزول هیچ کس نمی تواند کلمات خدا را تغییر دهد


ادامه نوشتار پیشین

- مطالبی که نخستین بار توسط قران مطرح شدند

-سوره کهف ۶۹ امین سوره بر حسب تاریخ نزول

هیچ کس نمی تواند کلمات خدا را تغییر دهد

...و آن‌چه از کتاب خدا بر تو وحی شد  تلاوت کن، که کلمات او را هیچ کس تغییر نتواند داد، و هرگز جز درگاه او پناهی نخواهی یافت. (۲۷)

ای پیامبر ! محبت خدا جویان را در دل داشته باش

و همیشه خویش را با کمال شکیبایی به محبت آنان که صبح و شام خدای خود را می‏خوانند و رضای او را می‏طلبند وادار کن، و مبادا دیدگانت از آنان بگردد از آن رو که به زینت‌های دنیا مایل باشی، و هرگز از آن که ما دل او را از یاد خود غافل کرده ‏ایم و تابع هوای نفس خود شده و به تبهکاری پرداخته متابعت مکن. (۲۸)

دوزخ چگونه جایی است؟ بدترین مکان برای زندگی

و بگو: دین حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد، پس هر که می‏خواهد ایمان آرد و هر که می‏خواهد کافر شود، ما برای کافران ستمکار آتشی مهیا ساخته‏ایم که شعله ‏های آن مانند خیمه‏ های بزرگ گرد آن‌ها احاطه کند و اگر  شربت آبی درخواست کنند آبی مانند مس گداخته سوزان به آن‌ها دهند که روی‌ها را بسوزاند و آن آب بسیار بد شربتی و آن دوزخ بسیار بد آسایشگاهی است. (۲۹)

آنان که ایمان آوردند و نیکوکار شدند ما هم اجر نیکوکاران را ضایع نخواهیم گذاشت. (۳۰)

ویژگی های بهشت: آب های روان ، لباسهای فاخر، تختهای راحت بر ای استراحت و محل زندگی خوش

آن‌هایند که بهشت‌های عدن که نهرها زیر درختانش جاری است خاص آن‌هاست در حالی که آنان را در آن بهشت به دستبندها و زیورهای زرین بیارایند و لباس‏های سبز حریر و دیبا درپوشند و بر تخت‏ها تکیه زنند، که آن بهشت نیکو اجری و خوش آرامگاهی است. (۳۱)

مثل آن دومرد ، یکی خدا خدا خواه و یگری دنیا خواه و متکبر

و دو مرد  را برای امت مثل آر که به یکی از آن‌ها دو باغ انگور دادیم و به نخل خرما اطرافش را پوشاندیم و عرصه میان آن‌ها را کشتزار  قرار دادیم. (۳۲)

آن دو باغ کاملاً میوه‏ های خود را بی‏ هیچ آفت و نقصان بداد و در وسط آن‌ها جوی آبی نیز روان ساختیم. (۳۳)

و این مرد که دو باغ میوه بسیار داشت با رفیق خود  در مقام گفتگو و مفاخرت برآمد و گفت: من از تو به دارایی بیشتر و از حیث خدم و حشم نیز عزیزتر و توانمندترم. (۳۴)

و روزی به باغ خود در حالی که به نفس خود ستمکار بود داخل شد، گفت: گمان ندارم هرگز این باغ نابود شود. (۳۵)

و نیز گمان نمی‏کنم که روز قیامتی به پا شود و اگر  من به سوی خدای خود بازگردم البته از این باغ دنیا منزلی بهتر خواهم یافت. (۳۶)

رفیق او در مقام گفتگو  بدو گفت: آیا به خدایی که نخست از خاک و بعد از نطفه تو را آفرید و آن گاه مردی کامل و آراسته خلقت ساخت کافر شدی؟! (۳۷)

لیکن من پروردگارم آن خدای یکتاست و هرگز به خدای خود احدی را شریک نخواهم ساخت. (۳۸)

و تو چرا وقتی به باغ خود درآمدی نگفتی که همه چیز به خواست خداست و جز قدرت خدا قوه‏ای نیست؟ اگر تو مرا از خود به مال و فرزند کمتر دانی ، (۳۹)

امید است خدا مرا بهتر از باغ تو بدهد و بر بوستان تو آتشی فرستد که باغت یکسره نابود و با خاک صرف یکسان گردد. (۴۰)

یا آبش به زمین فرو رود و دیگر هرگز نتوانی آب به دست آری . (۴۱)

و ثمره و میوه‏هایش همه نابود گردید و او  بر آن‌چه در باغ خرج کرده بود دست بر دست می‏زد که بنا و اشجارش همه ویران و خشک شده بود، و می‏گفت: ای کاش من احدی را به خدای خود شریک نمی‏ساختم. (۴۲)

و ابداً جز خدا هیچ گروهی نبود که آن گنهکار کافر را از قهر و خشم خدا یاری و حمایت کند و نه خود مدافع خویش بود. (۴۳)

ولایت از آن خداوند است

آن جا ولایت و حکمفرمایی خاص خداست که به حق فرمان دهد و بهترین اجر و ثواب و عاقبت نیکو را هم او عطا کند. (۴۴)

نقش حیاتی باد ها در زندگی انسان

و برای امت، زندگانی دنیا را چنین مثل زن که ما آب بارانی از آسمان نازل کنیم و به آن آب، درختان و نباتات گوناگون زمین درهم پیچیده و خرم بروید، سپس همه درهم شکسته و خشک شود و به دست بادها زیر و زبر و پراکنده گردد، و خدا بر هر چیز اقتدار کامل دارد. (۴۵)

فقط کار نیک است که جاودانه است

مال و فرزندان زیب و زینت حیات دنیاست و کارهای نیک است که باقی است نزد پروردگار از نظر ثواب بهتر و از نظر امیدمندی نیکوتر است. (۴۶)

۸ موضوع

ادامه دارد