سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

وارث زمین کیست؟


قرآن در آیه ۱۰۵ سوره پیامبران خبری مربوط به آینده زمین می دهد و بندگان شایسته و صالح را وارثان زمین اعلام می کند:

«در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته‌ام وارث زمین خواهند شد!»

۱۰۵ سوره پیامبران


خوشبختانه در آیات دیگری از سوره انعام به نام صالحان و شایستگان اشاره می کند و نمونه های از آنان را که در گذشته آمده و چراغ فرا راه بشر شده اند معرفی می کند:


«به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را به راه راست درآوردیم و نوح را از پیش راه نمودیم و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را [هدایت کردیم] و این گونه نیکوکاران را پاداش مى‏ دهیم (۸۴)

و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را که همه از شایستگان بودند (۸۵)

و اسماعیل و یسع و یونس و لوط که جملگى را بر جهانیان برترى دادیم (۸۶)

و از پدران و فرزندان و برادرانشان برخى را [بر جهانیان برترى دادیم] و آنان را برگزیدیم و به راه راست راهنمایى کردیم (۸۷)

این هدایت‏ خداست که هر کس از بندگانش را بخواهد بدان هدایت مى ‏کند و اگر آنان شرک ورزیده بودند قطعا آن چه انجام مى‏ دادند از دستشان مى ‏رفت (۸۸)

آنان کسانى بودند که کتاب و داورى و نبوت بدیشان دادیم و اگر اینان بدان کفر ورزند بى‏ گمان گروهى را بر آن گماریم که بدان کافر نباشند (۸۹)

اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است پس به هدایت آنان اقتدا کن بگو من از شما هیچ مزدى بر این [رسالت] نمى‏طلبم این [قرآن] جز تذکرى براى جهانیان نیست (۹۰)»

سوره پیامبران


پس تکلیف وارثان آینده زمین نیز از نظر خداوند روشن و شناخته شده است. زیرا هرگاه او وارثانی برای زمین در نظر گرفته باشد ، بدون شک‌آنان از جنس مسبح، موسی، محمد ، الیاس، زکریا، سلیمان ...خواهند بود.

قطعا نیز به همین دلیل بوده است که در دین اسلام چه از اهل سنت و چه از شیعیان، شخصیتی بنام«مهدی موعود» برای آینده معرفی شده که در ردیف صالحان و شایستگان است.


از آنجا که در دوران زندگی سه  امام شیعه، امام چهارم ،پنجم و ششم، و حتی گاهی در دوره امامان دیگر ادعاهایی صورت می گرفت و  هرگروهی مهدی موعود خود را معرفی می کرد که این مهدی ها هرگز با ویژگی « شایستگان قرآنی » مشابهت نداشتند،از این روی  دو امام پنجم و ششم  شیعه با استفاده از فرصتی که داشتند، و با توجه به این که کاندیدا های فهرست مهدی ها روز افزون شده بود و اوج می گرفت  و هر گروه یکی از خود و‌ناخود را بعنوان مهدی موعود معرفی می کرد، این دو امام شرایطی را ابتدا بر امام صالح و شایسته الهی و سپس بر وارث الهی زمین و یا همان مهدی موعود جاری ساختند که صحنه از مهدی ها ی ساختگی  و امامان  متعدد معرفی شده از جانب انسانها خالی گردید.


این دو رهبر شیعی گفتند :

- امام الهی  زاهد ترین ، عابد ترین، بخشنده ترین، و عادل ترین و  عالم ترین انسانها  به دین و کتاب خدا بر روی زمین می باشد  که می تواند الگویی برای همه امت قرار گیرد، و هیچ کس بر روی زمین 

همتای اونیست.

-این امام معرفی شده در پاسخگویی به نیازها و پرسش های مربوط به کتاب خدا و سنت نیاز به مشاوره با کتابهای حدیث و دیگر کتابها ندارد.چنانکه همه علما و فقهای مرسوم  از این نیاز مبرا نیستند.

- این امام الهی هر گز در صدور حکم دین دچار اشتباه نخواهد شد.

- این امام الهی چنان مستغرق در خداست که همواره و هر لحظه خود را در ساحت او می بیند، پس خطا از او سر نخواهد زد.

- این امام الهی هر گز نسبت به احکام دینی در تردید بسر نمی برد.

- این امام الهی آگاه ترین و دقیق ترین و پایدار ترین انسانها نسبت به اجرای عدالت است.

و....

پس از اعلام این شرایط بود که امامان زمینی جانب احتیاط را گرفتند و به معارضه نیامدند و از پذیرش لقب« امام الهی» خود داری کردند و پای پیش نگذاشتند.

به بیان دیگر، فضا و مکان از وجود امامان متعدد خالی شد.

همین شرایط را دو امام شیعه برای مهدی موعود ذکر کردند و آمدن او را فقط و فقط موکول به اجازه و تصمیم خداوند دانستند و این که اگر او بیاید جهان به حکم خدا در اختیار ش قرار خواهد گرفت.

- این دو امام شیعه  مهدی موعود را چنان شخصیتی معرفی کردند که نفس مسیحایی دارد و جامعه بشری را به نور خدایی روشن می کند و عدل گستر حقیقی خواهد بود.

کوتاه سخن آنکه توضیحات و توصیفات این دو امام از امام الهی و مهدی موعود چنان دور از دسترس اکثریت بود که هیچ کس ادعای این دو را نداشت و ندارد  مگر آن که جاهل و یا اغواگر تمام عیار باشد.



قرآن ، پیامبر و سلمان

سلمان فقط ۵ تا ۸ سال با پیامبر اسلام بود

«ما می‌دانیم که آنها می‌گویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم می‌دهد!» در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت می‌دهند  اعجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است!»

سوره نحل آیه ۱۰۳

نکته نخست آنکه در ترجمه آیه فوق نیز ما از واژه «اعجمی » بجای « عجمی » استفاده کردیم . چون در قرآن نیز در شکل و فرم نخست بکار رفته است. 

بنابر نظر لغت شناسان قدیم مانند فیروز  آبادی  در فرهنگ لغت معروفش قاموس المخیط   و ابن منصور در فرهنگ لسان العرب  و در نوشته های  فخر رازی  و ابی الفتح موصلی این است که کلمه عجم ریشه سامی از" ع-ج-م دارد و به معنای ناواضح و مبهم است.و  شخص غیر عربی را گویند که عربی را به خوبی صحبت نمی‌کند.

 الزمخشری می‌نویسد که اعجمی یعنی ناروشن صحبت کردن ولی عجمی یعنی فرس فارس و یا ایرانی .

بنابر این اگر قرآن از « اعجمی» استفاده کرده بخاطر آن بوده که شخص مورد نظر به زبان عربی غیر فصیح و مقدماتی سخن می گفته چون از نژاد عرب نبوده است.

در باره این که سلمان چگونه به دین اسلام در آمد و چه زمانی و در کجا با پیامبر اسلام آشنا شد و چرا در پی شناخت اسلام بر آمد گزارشاتی وجود دارد.

 بنابر گزارش ابن هشام، ابن سعد و احمد بن حنبل آخرین اسقفی که سلمان نزد او بود هنگام مرگ نام و نشانه‌های پیامبر اسلام را برای سلمان می‌گوید و او را به جستجوی پیامبر جدید تشویق می‌کند.

 ابن بابویه و ابن عساکر گزارش داده اند که آشنایی سلمان با پیامبر مربوط به زمانی بوده که ایران بوده‌است و مسیحیان در ایران نام پیامبر اسلام را به عنوان پیامبر پس از عیسی معرفی می‌کنند و از آن هنگام وی در آرزوی یافتن پیامبر بوده‌است.

 بنابر صحیح ترین و مستند ترین گزارش ،سلمان در مدینه با محمد آشنا شد و به اسلام ایمان آورد. بنابر این گزارش ، هنگامی که پیامبر اسلام به مدینه هجرت کرد با دعوت پیامبر  با دین اسلام آشنا شد و مسلمان شد و پیامبر با مولای او قراردادی بست که سلمان کار کند و از درآمدهای خود، خود را آزاد کند. پیامبر و مسلمانان مدینه به او کمک کردند که بهای خود را (به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه -هر وقیه معادل چهل درهم-) به یهودی  صاحب او بپردازد و آزاد شود.

در دانشنامه اسلامی به نقل از ابن هشام و ابن سعد آمده که سلمان عازم حجاز بوده که در اثر برخی از حوادث به بردگی به  مردی یهودی از اهل مدینه فروخته می‌شود و در نخلستان بکار گرفته می‌شود.

سپس مرد یهودی وقتی متوجه می‌شود او دوستدار محمد است او را به زنی از قبیله بنی سلیم می‌فروشد  و او بعداً    اسلام را می پذیرد.

دربارهٔ زمان اسلام آوردن سلمان نیز اختلاف وجود دارد. برخی معتقدند پیش از جنگ بدر در سال اول هجرت اسلام آورد ولی تا پیش از خندق برده بوده‌است و در جنگ‌های بدر و احد حضور نداشته‌است.

نکته مهم:سلمان فقط ۵ سال با پیامبر اسلام بود

این گزارش به این معنی است که سلمان ۱۳ الی ۱۸سال پس از انتشار قرآن در عربستان مسلمان شده و به پیامبر اسلام پیوسته است.

 در این پانزده سال و یا ۱۸  حداقل ۷۰ تا ۸۵  در صد قرآن منتشر  و شناخته شده بود و سلمان تازه از ایران آمده هیچ نقشی در نشر اسلام و قرآن در این ۱۳ تا ۱۸ سال  نداشته بوده است. 

 سه تاریخنگار مشهور اسلامی یعنی خطیب بغدادی،  ابن سعد و طبری معتقدند سلمان بعد از جنگ احد و پیش از جنگ خندق اسلام آورده‌است. این سه گزارش یکسان از سه تاریخنگار درستی گفتار ما را تایید می کند.

براین مبنا که تا زمان ملاقات سلمان با پیامبر اسلام ۱۳ الی ۱۵ سال از انتشار قرآن گذشته بود و نام سلمان در زمان جنگ خندق در میان مسلمانان شناخته شد.

در جنگ خندق، که در سال ۵ هجری رخ داد ( یعنی ۱۸ سال پس از نشر اسلام و انتشار قرآن )و به پیشنهاد سلمان، پیرامون شهر خندق کندند. واژهٔ خندق عربی شدهٔ واژهٔ پارسی میانه کَندَگ و به معنی کَنده است. در زبان‌های کهن ایرانی چون اوستایی و فارسی باستان، ریشهٔ «کن» به معنی «کندن» امروزی به کار می‌رفته‌است و «فرکنتن» یعنی آغاز به ساختن ساختمان یا شهر. هر گروهی می‌خواست سلمان با آن‌ها باشد؛ مهاجران می‌گفتند: سلمان از ما است و انصار می‌گفتند: سلمان از ما است. در نهایت محمد گفت «سلمان از ما اهل بیت است

گزارش های صد در صد متضاد

۱-ابن عباس گوید: مردى در مکه بود به نام بلعام که عرب نبوده است و مشرکین می‌دیدند که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نزداین مرد رفت و آمد می‌کرده لذا شایع کردند که آنچه که پیامبر مى گوید بلعام به او تعلیم می‌دهد و برخى سند این  را ضعیف شمرده و آن را بى‌اساس دانسته اند.

۲-از طریق حصین از عبدالله بن مسلم الحضرمى نقل شده که گوید ما دو برده داشتیم بنام یسار و جبر و اینان از کسانى بودند که انجیل و تورات را می‌خواندند و تعلیم می‌دادند و رسول خدا گاهى که از نزد آن‌ها عبور می‌نمود به گفتار آنان گوش فرامی‌داشت. لذا مشرکین شایع کردند که محمد از این دو نفر تعلیم می‌گیرد.

 ۳- برخى گویند که غلامى از اهل روم ملازم پیامبر مى بود و گاهى از انجیل براى پیامبر سخن مى گفت و اسم او یسار (یا) جبر بوده است. 

۴-عکرمة گوید: غلام مزبور از بنى‌عامر بن لوى بود که نام او یعیش بوده است.

 ۵-نیز گویند: اسم او عابس بوده که بعد مسلمان شده بود.

یک گزارش نیز می گوید که غلام مزبور سلمان فارسى بوده است که نادرست بودن آن ثابت گردید.

قرآن چه می گوید؟

قرآن در آیه ۱۰۳ سوره نحل می گوید: 

«ما می‌دانیم که آنها می‌گویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم می‌دهد!» در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت می‌دهند عجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است!»


سایه ها در حرکت اند و ما به آنها نیاز داریم.

-حرکت سایه ها

-وزن سایه ها

در کتاب «کوه حرکت» که کتابی در باره فیزیک به زبانی جدید و همه فهم است ،برای نور ویژگیهای مهمی را فهرست می کند. 

در ضمن از حرکت سایه ها نیز سخن می گوید. من سالها است که با دانش فیزیک سرو کار دارم و این اولین بار است که  در یک کتاب فیزیک  می خوانم که سایه ها حرکت می کنند و از همه مهمتر با هر سرعتی می توانند حرکت کنند:

_سرعت مناسب نور نامحدود است. 

_سرعت پالسهای نور، همان سیگنال صحیح، سرعت اصلی است نه سرعت گروهی.

_سرعت نور در خلا، همواره و هر جا، سرعت اصلی c است. 

_با نادیده گرفتن طول موج، اشعه نور تقریبی است.

_پرتوهای نور هنگامی که از ماده دور باشند، در _مسیر مستقیم حرکت میکنند.

_سایه ها محدودیت سرعت ندارند.

_نور معمولی و پرشدت یک موج است. نور با شدت بسیار کم، جریانی است از ذرات.

این نکته که سایه ها محدودیت سرعت ندارند خود دو نکته مهم در بر دارد:

- سایه دارای حرکت است.

-سرعت سایه می تواند تغییر کند.

در قرآن:

در قرآن آیات مختلفی در باره سایه وجود دارد که ذهن را به تفکر می طلبند:

 ـ آیا ندیدى چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت؟! و اگر مى خواست آن را ساکن قرار مى داد; سپس خورشید را بر وجود آن دلیل قرار دادیم!

(اگر سایه از حرکت باز ایستد ،بطور حتم نور نیز از حرکت خواهد ایستاد. البته این سایه و نور از خورشید و ماه است، و برای آنکه چنین وضعی بوجود آید باید ماه و خورشید بی حرکت شوند.)

 ـ سپس آن را آهسته جمع مى کنیم (و نظام سایه و آفتاب را حاکم مى سازیم)!


ـ او کسى است که شب را براى شما لباس قرار داد، و خواب را مایه استراحت، و روز را وسیله حرکت و حیات!

 ـ او کسى است که بادها را بشارتگرانى پیش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبى پاک کننده نازل کردیم.

 ـ تا به وسیله آن، سرزمین مرده اى را زنده کنیم; و آن را به مخلوقاتى که آفریده ایم ـ چهارپایان و انسان هاى بسیار ـ مى نوشانیم.

ـ ما این آیات را به صورتهاى گوناگون براى آنان بیان کردیم تا متذکر شوند، ولى بیشتر مردم از هر کارى جز انکار و کفر ابا دارند.

آیات ۴۵ تا ۵۰ سوره فرقان

حرکت سایه ها!.

در این آیات، سخن از نعمت «سایه ها» و سپس اثرات و برکات «شب» و «خواب و استراحت» و «روشنائى روز» و «وزش بادها» و «نزول باران» و «زنده شدن زمین هاى مرده» و «سیراب شدن» چهارپایان و انسان ها است.

نخست مى گوید: «آیا ندیدى چگونه پروردگارت سایه را گسترده است»؟ (أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ).

«و اگر مى خواست آن را ساکن قرار مى داد» (سایه اى همیشگى و جاودانى) (وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً).

بدون شک، این قسمت از آیه، اشاره اى است به اهمیت نعمت سایه هاى گسترده و متحرک، سایه هائى که یک نواخت باقى نمى مانند، بلکه در حرکت هستندو نقل مکان مى دهند، ولى در این که: منظور از این سایه، کدام یک از سایه ها است در میان صاحبنظران قرآنی گفتگو است:

جمعى مى گویند: این سایه کشیده و گسترده، همان سایه اى است که بعد از طلوع فجر، و قبل از طلوع آفتاب، بر زمین حکم فرما است و لذت بخش ترین سایه ها و ساعات همان است، این نور کم رنگ و سایه گستر، از لحظه طلوع فجر شروع مى شود، و به هنگام طلوع آفتاب، روشنائى جایگزین آن مى گردد.

بعضى دیگر گفته اند: منظور تمام سایه شب است که از لحظه غروب، شروع مى شود و به لحظه طلوع آفتاب، منتهى مى گردد

زیرا مى دانیم: شب در حقیقت سایه نیم کره زمین است که: در برابر آفتاب قرار گرفته، و آن سایه اى است مخروطى که در طرف مقابل، در فضا گسترده مى شود، و این سایه مخروطى دائماً در حرکت است و با طلوع آفتاب، در یک منطقه پایان مى گیرد و در منطقه دیگر تشکیل مى شود.

بعضى نیز گفته اند: منظور سایه اى است که بعد از ظهر براى اجسام پیدا مى شود و تدریجاً کشیده تر و گسترده تر مى گردد.

البته اگر جمله هاى بعد نبود، ما از این جمله معنى وسیعى مى فهمیدیم که تمام سایه هاى گسترده را در برمى گرفت، ولى سایر قرائنى که به دنبال آن آمده، نشان مى دهد: تفسیر اول از همه مناسب تر است.

زیرا به دنبال آن مى فرماید: «سپس خورشید را بر وجود این سایه گسترده دلیل قرار دادیم» (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً).

اشاره به این که: اگر آفتاب نبود، مفهوم سایه روشن نمى شد، اصولاً، سایه از پرتو آفتاب به وجود مى آید، زیرا«سایه» معمولاً به تاریکى کم رنگى گفته مى شود که، براى اشیاء پیدا مى شود، و این در صورتى است که، نور به جسمى که قابل عبور از آن نباشد، بتابد و در طرف مقابل، سایه آشکار شود، بنابراین، نه فقط طبق قانون: «تُعْرَفُ الأَشْیاءُ بِاَضْدادِها» سایه را با نور باید تشخیص داد، بلکه وجود آن نیز از برکت نور است.

تعبیر به «یَسِیْراً» اشاره به جمع شدن تدریجى سایه است، و یا اشاره به این که: نظام ویژه نور و ظلمت، در برابر قدرت پروردگار، چیز ساده و آسانى است، و کلمه «اِلَیْنا» نیز تأکید بر همین قدرت الهى است.

به هر حال، جاى تردید نیست همان گونه که: انسان در زندگى خود نیاز به تابش «نور» دارد، براى تعدیل و جلوگیرى از زمان هاى شدت نور، نیاز به «سایه» دارد، تابش نور یکنواخت، زندگى را مختل مى کند، همان گونه که سایه یکنواخت و ساکن، مرگبار است.

در صورت اول، همه موجودات زنده، مى سوزند و در صورت دوم، همه منجمد مى شوند، این نظام متناوب«نور» و «سایه» است که زندگى را براى انسان ممکن و گوارا ساخته.

لذا آیات دیگر قرآن، وجود شب و روز را به دنبال یکدیگر از نعمت هاى بزرگ الهى مى شمرد، در یک جا مى فرماید: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیاء أَ فَلا تَسْمَعُونَ:

«بگو اگر خداوند شب را براى شما جاویدان تا روز قیامت قرار مى داد، کدام معبود غیر اللّه بود که شعاعى از نور، براى شما بیاورد، آیا نمى شنوید».(1)

و بلافاصله مى افزاید: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْل تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبْصِرُون :

«بگو: ببینید هر گاه خداوند روز را تا روز قیامت جاویدان قرار مى داد، کدام معبود غیر اللّه بود که براى شما شبى آورد که در آن آرام بگیرید، آیا نمى بینید»؟.(2)

و به دنبال این سخن، نتیجه گیرى مى کند: «این از رحمت خدا است که براى شما شب و روز قرار داد، که همدر آن بیارامید و بیاسائید و هم از فضل او براى تحصیل معاش، استفاده کنید، شاید شکرگزارى نمائید» (وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).(3)

و به همین دلیل، قرآن یکى از نعمت هاى بهشتى را «ظل ممدود» (سایه گسترده) مى شمرد که نه نور خیره کننده و خستگى آور است و نه تاریکى وحشت آفرین.

* * *

بعد از ذکر نعمت سایه ها، به شرح دو نعمت دیگر که کاملاً متناسب با آن است پرداخته، و گوشه دیگرى از اسرار نظام هستى را که بیانگر وجود خدا است روشن مى سازد، مى فرماید: «او کسى است که شب را براى شما لباس قرار داد» (وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً).

چه تعبیر زیبا و جالبى، «شب را لباس قرار داد...» این پرده ظلمانى، نه تنها انسان ها که تمام موجودات روى زمین را در خود مستور مى سازد و آنها را همچون لباس، محفوظ مى دارد و همچون پوششى که انسان به هنگام خواب براى ایجاد تاریکى و استراحت از آن استفاده مى کند، او را در برمى گیرد.

آن گاه اشاره به نعمت خواب مى کند: «او خواب را براى شما مایه راحتى قرار داد» (وَ النَّوْمَ سُباتاً).

«سُبات» در لغت از ماده «سبت» (بر وزن وقت) به معنى قطع نمودن است، سپس، به معنى تعطیل کردن کار به منظور استراحت آمده، و این که: «روز شنبه» را در لغت عرب «یوم السبت» مى نامند، به خاطر آن است که نامگذارى آن از برنامه یهود گرفته شده; چرا که روز شنبه، روز تعطیلى آنها بود.

در حقیقت، این تعبیر اشاره اى به تعطیل تمام فعالیت هاى جسمانى به هنگام خواب است; زیرا مى دانیم در موقع خواب، قسمت مهمى از کارهاى بدن به کلى تعطیل مى شوند، و قسمت دیگرى همچون کار قلب و دستگاه تنفس، برنامه عادى خود را بسیار کم کرده، و به صورت آرام تر ادامه مى دهند تا رفع خستگى و تجدید قوا شود.

خواب به موقع و به اندازه، تجدید کننده تمام نیروهاى بدن است، نشاط آفرین و مایه قدرت، و بهترین وسیله براى آرامش اعصاب، به عکس، قطع خواب، مخصوصاً براى یک مدت طولانى، بسیار زیانبار و حتى مرگ آفرین است و به همین دلیل، یکى از مهمترین شکنجه ها براى شکنجه گران، قطع برنامه خواب است که مقاومت انسان را به سرعت در هم مى شکند.

منبع: www.ahsanalhadith.com

اول و آخر سخن:۲۰ اصل بنیادین قرآن

قرآن چه می گوید؟

 همه ادیان الهی بر اساس چندین  اصل مهم و بنیادی قرار دارند که غیر قابل تغییرند .  

قرآن بطور کامل و واضح خواستار پذیرش این اصلهای بنیادین است و  بر تقدیس  اشان تاکید کرده است.پر واضح آنکه انکار این اصلها به منزله نقص در دین است و در سر تاسر قرآن این اصلها بطور مکرر مورد تاکید قرار گرفته و هرگز  بگونه ای بیان نشده اند که چرخش روزگار باعث تضعیفشان گردد و رنگ صلابت واصل بودن از چهره اشان بزداید. 

  از ابتدای شروع دین اسلام و تا آخرین روز حیات پیامبر و تا آخرین وحی الهی این اصول  همان گونه بوده اند و برای همیشه همین گونه خواهند بود.

این اصول عبارتند از:خداپرستی

۱-وجود خدای خالق یکتا، بی همتا، بی شریک ، بی زوال ،  که بوجود نیامده و همواره بوده است و خواهد بود.

۲- خداوند قادر  و عالم مطلق است و قدرتش بر همه عالم هستی حکمفرماست.

۳-خداوند جهان  و انسان را هدفمند آفر یده   و به همین دلیل بشر در دوران زندگی خود بر روی زمین مسئولیتهایی را دارد که بر عهده اوست.

بنابر این هر گونه بت پرستی و  شخص پرستی  طبق آیات قرآن صد در صد ممنوع است. و فقط خداوند خالق یکتاست که قابل پرستش است.

پیامبران و رسالت الهی

۴- خداوند برای راهنمایی بشر پیامبرانی با کتابهای مختلف  فرستاده تا راز اصلی -خلقت انسان را به او گوشزد کرده  و به او مسیر صحیح زندگی را که بر اساس قوانین اصلی الهی تدوین شده نشان دهد.

جهان هدفمند است

۵-خداوند جهان را در مسیری قرار داده که انسان به جهان می آید و از جهان می رود  و خود  انسان هیچ کنترلی بر این آمدن و رفتن ندارد. 

 جهان آخرت و قیامت

۶-پس از زندگی در این جهان،  انسان به جهان آخرت می رود و روز قیامتی بر پا می شود و به حساب و کتاب زندگی بشر در دوران عمر زمینی او رسیدگی می شود.

خطاها و گناهان شخصی

۷- اگر خطاهایی که او در دوران زندگی کرده شخصی و مربوط به خود او بوده و ا و تا زنده بوده از آنها برگشته و دیگر به سراغ آنها نرفته و کارهای نیکی انجام داده که آن لغزشهای شخصی را پوشش داده همه آنها بخشیده خواهد شد. 

خطاهای متعدی و سرایت کننده

۸- اگر خطاهای انسان در دوران زمینی شامل  ظلم ، خیانت ، قتل ، جنایت، گرانفروشی ، کم فروشی ، تجاوز و....را شامل می شده این گناهان هر گز بخشیده نمی شوند مگر آن دسته از خطاها که قابل جبران بوده و او در دوران حیات آنان را جبران نموده و رضایت افراد  را بدست آورده است.

بدیهی است که گناهانی مانند  قتل ، تجاوز  و دیگر جنایات غیر قابل جبر ان هر گز بخشیده نخواهند شد‌.

۹-دیگر از گناهان غیر قابل بخشش شرک و عدم اعتقاد به خداوند   و انکار وجود او و انکار رسالت پیامبران  است که اگر تا پایان حیات ادامه داشته باشد این گناه نیز هر گز بخشیده نخواهد شد.

دنیا

۱۰- انسان طبق قرآن باید از دنیا استفاده کند و از نعمتهای آن بهره ببرد ولی ذهن او و قلب او متوجه خداوند و جهان آخرت باشد.

کارنیک

۱۱- ایمان به خداوند   و انجام کارهای نیک دو کار اصلی و مهم هستند که در سر تاسر قرآن بر ارزش و اهمیت ویژه آن تاکید  مکرر شده است.

بطوریکه گویی ایمان و کار نیک در یکدیگر عجین شده اند.

تفکر و تعقل

۱۲- انسان باید در دوران زندگی و حتی به هنگام ذکر نامهای خداوند و تسبیح او  در حال تفکر و تعقل باشد ،  در رازهای عالم هستی بیاندیشد و  در این  زمینه اندیشه کند  که چرا جهان و انسان وجود دارند؟   بر سر تمدنهای گذشته چه آمده است؟ چرا برخی از ملتها و تمدنها برای همیشه نابود شده اند؟ خیر چیست و شر چیست؟

دفاع و جنگ

۱۳- مسلمانان اگر مورد حمله و هجوم  قرار گیرند  اجازه  دارند که از خود دفاع نموده و دشمن متجاوز را از خود و سرزمین خود برانند.

۱۴- اگر دشمن متجاوز دست از جنگ برداشت بر مسلمانان است که آنان نیز دست از جنگ بردارند.

عبادات

۱۵- قران برای انسان مسلمان عباداتی را در نظر گرفته که انجام برخی از  آنها مانند نماز  صد در صد ضروری و لازم الاجراست. 

 برخی دیگر از عبادات مانند حج و روزه مشروط هستند. مثلا در مورد حج شخص باید استطاعت مالی و بدنی لازم  داشته باشد ، راه حج و مسیر رفت و آمد آن باز باشد. در صورت وجود همه این شرایط حج یک بار در تمام عمر بر هر مسلمان مستطیع واجب است 

و در مورد روزه شخص باید از سلامت بر  خوردار بوده و روزه باعث آزار  و صدمه به او نشود. 

گناهان

۱۶- در مورد   خطاهایی  مانند زنا، شرابخواری ، قمار   که گناهان شخصی هستند راه جبران  آن توبه است و انجام کارهای نیک و باز نگشتن به آنها شرط بخشایش احدیت است!  

مگر آن که کسی که  در ملاء عام و در مقابل چشم مردمان و در داخل جامعه مست کند، زنا کند و یا فحشاء و فساد را علنا رواج دهد . چنین شخصی مسئول گناه خویش   می باشد. 

در مورد زنا که در جایی پنهانی صورت گرفته و دور از چشم مردمان بوده باید چهار شاهد  عادل بطور دقیق  و بطور یکسان شهادت دهند و شهادت آنان با یکدیگر سر مویی تفاوت نداشته باشد.

 ارایه  گزارش مبنی بر این که زن و مردی برهنه در کنار هم بودند زنا به شمار نمی آید. یعنی گزارش آن چهار شاهد عادل باید دقیقا حاکی  از نزدیکی جنسی ما بین زن و مرد  باشد. 

اگر گزارش یک نفر از  آنان تفاوت کند سه نفر دیگر مواخذه خواهند شد و مسئول می باشند. 

در قرآن حکم زنا در صورت اثبات و با شرایط فوق صد تازیانه است. 

در قران هیچ آیه ای در مورد سنگسار زنا کار وجود ندارد. 

 در مورد چهار شاهد  پرسش این است که آنان در محل وقوع زنا چه می کردند؟ 

قرآن وحی الهی است

۱۷- قرآن و آیات آن از طریق وحی الهی بر پیامبر اسلام  نازل شده و در سر تاسر قرآن و آیات مختلف تاکید شده که آیات قرآن وحی الهی است و ساخته و پرداخته هیچ کس نمی باشد .

زن و مرد

۱۸- زن و مرد در قبال کارهای نیک یکسان پاداش می برند و در قبال کارهای نادرست یکسان مواخذه می شوند.

معیار اصلی

۱۹- طبق آیات قران معیار  اصلی ، خوب و بد بودن انسان است و اینکه انسان تا چه حد به  خدا وند نزدیک است و تا چه حد نیکوکار و مفید برای جامعه بشری است. 

رنگ و نژاد ، زشت و زیبا بودن هیچ ارزشی ندارد. وفقط باعث تمایز انسانها از یکدیگر است.

اصول همیشگی هستند

۲۰ - دستورات و اصول مطرح شده در فوق که بر طبق آیات قرآن می باشد همیشه و همواره پا بر جا می باشد.

امیر تهرانی

۱۸ ویژگی دینداری و انسان دیندار


قرآن با معرفی نیکوکاری معنی دین را تعر یف  می کندو سپس پرهیزگاری و درستکاری را با تفکر و تعقل پیوند زده و معنی دین و پرهیز کاری را تمام می کند:

پس اول می پرسیم نیکو کاری چیست؟

قرآن می گوید:

"نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و یا مغرب بگردانید(به زبان ساده یعنی ادا و اطوار در آورده و نقش بازی کنید) ، بلکه نیکو کاری آن است که:

۱-کسى به خدا

۲-و روز بازپسین

۳-و فرشتگان 

۴-و کتاب آسمانی 

۵-و پیامبران ایمان آورد 

۶-و مال خود را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و 

۷-یتیمان و 

۸-بینوایان و 

۹-در راه‏ماندگان و 

۱۰-مسکینان و 

۱۱-در راه آزاد کردن بندگان بدهد

۱۲-و نماز را برپاى دارد 

۱۳-و زکات را بدهد 

۱۴-و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند

۱۵-و در سختى و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند

۱۶-آنانند کسانى که راست گفته‏ اند و آنان همان پرهیزگارانند

آیه  (۱۷۷)  سوره بقره 

موارد فوق ۱۶ اصل را  شامل می شود و  هرگاه می خواهید دیندار را بشناسید باید تحقیق کنید آیا ۱۶ مورد فوق در او وجود دار و به آنان پای بند است و یا خیر!

اگر در طی عمر خود به ۱۶ مورد فوق پایبند باشد هم دیندار است، هم راستگوست و هم پرهیز کار است    چون .اظهار دینداری کردن با دیندار بودن و به اصول آن معتقد بودن صد در صد با دینداری تفاوت دارد.

خداوند دو اصل دیگر را به ۱۶ مورد فوق اضافه می کند:

در آیه دیگری خداوند بطور صریح از کسانی که هنگام تقدیس و تسبیح او در رازهای عالم هستی تفکر و اندیشه می کنند و به این می اندیشند که جهان هدفداراست تقدیر می کنند

۱۷-"همانان که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى کنند و در آفرینش آسمانها و زمین مى‏ اندیشند؛ ۱۸- و می گویند که پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده‏ اى، منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار!"

 آل عمران آیه (۱۹۱)

یعنی علاوه بر ۱۶ ویژگی بر شمرده در آیه نخست یک نفر دیندار باید اهل تفکر و اندیشه باشد و حتی در زمان نسبیح و مناجات با خدا که همیشه باید یاد او را با ذکر نام هایش و یادش گرامی بدارد در رازهای عالم هستی تفکر و اندیشه کند و به نظم و ترتیب و شکوه جهان اندیشیده و پی به این نکته مهم ببرد که جهان جهانی هدفمند و اخلاقی  است.

اگر آن ۱۶ ویژگی بااین دو ویژگی را پیوند بزنیم آنگاه به معنی دیندار و دینداری می رسیم و ناگاه بر خود خواهیم لرزید که چقدر تعداد دینداران حقیقی کم و اندک است.