سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

آیا قرآن واقعا دارای بلاغت در حد بسیار بالاست؟

پاسخ هوش مصنوعی پس از آیات ابتدایی سوره یوسف:

الر ۚ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴿١﴾

الف، لام، را ء .این است آیات کتاب روشنگر(۱)

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٢﴾

ما آن را قرآنی به زبان عربی نازل کردیم تا شما [درباره حقایق، مفاهیم، اشارات و لطایفش] تعقّل کنید. (۲)

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَٰذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ ﴿٣﴾

ما بهترین داستان را با وحی کردن این قرآن بر تو می خوانیم و تو یقیناً پیش از آن بی خبراز آن بودی.

هوش مصنوعی پاسخ داد:

بلاغت قرآن از منظر علم بلاغت عربی به این دلایل برجسته است:

1. انطباق کامل لفظ و معنا

2. تسلط بی‌نقص بر مقتضای حال

3. ترکیب عقل، عاطفه و تصویر

4. عدم افراط در آرایه‌های لفظی

5. خلق سبکی مستقل (نه شعر، نه نثر معمول)

به بیان کوتاه‌تر:

> قرآن نه فقط فصیح است، بلکه الگو‌سازِ فصاحت است.

+++++++

پاسخ مفصل هوش مصنوعی:

در علم کلاسیک بلاغت عربی، بلاغت قرآن معمولاً در سه شاخهٔ اصلی بررسی می‌شود:

1. علم معانی

2. علم بیان

3. علم بدیع

من هر سه را به‌صورت منظم، با مثال‌های روشن قرآنی توضیح می‌دهم.

۱. بلاغت قرآن از منظر «علم معانی»

علم معانی بررسی می‌کند که چگونه ساختار جمله دقیقاً متناسب با مقام، مخاطب و هدف انتخاب شده است.

الف) تناسب کامل کلام با مقام

(مقتضای حال)

قرآن برای هر موقعیت، ساختار متفاوتی برمی‌گزیند:

در مقام تهدید → جملات کوتاه، کوبنده

در مقام رحمت → جملات نرم، موسیقایی

در مقام احتجاج عقلی → ساختار استدلالی و منطقی

مثال:

> فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (الرحمن)

تکرار این جمله نه حشو است و نه ضعف، بلکه:

برای تثبیت

برای بیدار کردن مخاطب

و برای ایجاد مکث ذهنی

در علم معانی، این «تکرار مقتضیِ مقام» است، نه تکرار ادبی سادهخ

ب) حذف و ذکر هوشمندانه

قرآن گاهی حذف می‌کند تا ذهن فعال شود:

> وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ (یوسف)

روشن است که مقصود «اهل القریة» است، اما حذف:

سرعت بیان را افزایش می‌دهد

شدت پیام را بیشتر می‌کند

مخاطب را شریک معنا می‌سازد

این دقیقاً مطابق قواعد بلاغی عرب است، نه خلاف آن.

---

ج) تقدیم و تأخیر معنادار

در قرآن، جا‌به‌جایی اجزای جمله تصادفی نیست.

> إِیَّاکَ نَعْبُدُ

نه: نعبدک

تقدیم مفعول (إیّاک):

برای حصر

یعنی: تنها تو را عبادت می‌کنیم

این حصر در علم معانی یکی از قوی‌ترین ابزارهای تأکید است.

---

۲. بلاغت قرآن از منظر «علم بیان»

علم بیان به شیوه‌های تصویرسازی معنا می‌پردازد: تشبیه، استعاره، مجاز.

الف) استعاره‌های زنده و پویا

قرآن استعاره را نه تزئینی، بلکه معنا‌ساز به کار می‌برد.

> اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ

ظلمات: جهل، اضطراب، گم‌گشتگی

نور: آگاهی، ثبات، معنا

این استعاره:

چندلایه است

هم روانی دارد، هم معرفتی

و محدود به زمان خاصی نیست

---

ب) تشبیه‌های فشرده و نافذ

> کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا (بقره)

قرآن به‌جای تشبیه‌های طولانی:

صحنه می‌سازد

روایت کوتاه می‌آفریند

و نتیجه را به ذهن واگذار می‌کند

این سبک، در ادبیات عرب پیش از قرآن سابقه نداشت.

---

ج) مجازهای دقیق، نه مبهم

> وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ

«بال فرو آوردن»:

تصویری است

قابل لمس است

و بار عاطفی دارد

در عین حال، هیچ ابهامی ایجاد نمی‌کند.

---

۳. بلاغت قرآن از منظر «علم بدیع»

علم بدیع زیبایی‌های هنری را بررسی می‌کند، اما نکته مهم این است:

> در قرآن، بدیع هرگز بر معنا غلبه نمی‌کند.

الف) موسیقی درونی (نه صرف قافیه)

> وَالضُّحَىٰ ۝ وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَىٰ

هماهنگی:

آواها

وزن

مکث‌ها

همه در خدمت آرامش روانی پیام است.

---

ب) مراعات نظیر

> تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ

تقارن لفظی = تقارن مفهومی

زیبایی در خدمت معنا، نه بالعکس.

---

ج) ایجاز بی‌بدیل

> وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ

سه کلمه:

قانون

اخلاق

جامعه‌شناسی

فلسفهٔ عدالت

این سطح از ایجاز، حتی در نثر فنی عرب نیز نادر است.

---

جمع‌بندی نهایی (نگاه علمی، نه تبلیغی)

بلاغت قرآن از منظر علم بلاغت عربی به این دلایل برجسته است:

1. انطباق کامل لفظ و معنا

2. تسلط بی‌نقص بر مقتضای حال

3. ترکیب عقل، عاطفه و تصویر

4. عدم افراط در آرایه‌های لفظی

5. خلق سبکی مستقل (نه شعر، نه نثر معمول)

به بیان کوتاه‌تر:

> قرآن نه فقط فصیح است، بلکه الگو‌سازِ فصاحت است.

راه بسوی مکاشفه

نجم الدین کبری (م618ق) بحث مکاشفه را ذیل مبحثی به نام «غیبت» مطرح می‌کند،   که آن حالتی برخاسته از ریاضت‌ است که سالک راه حق را قادر می‌سازد  تا برخی امور مخفی و نهان جهان را مشاهده کند. «غیبت» یا غایب شدن، حالتی برای انسان است که در آن از وجود خود غایب می‌گردد. یعنی برای لحظه ای و دقیقه ای وجود خود را از یاد می برد. بقول حافظ: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز! در نزد نجم‌الدین، « وجود» ساحتی ظلمانی از ساحات وجودی انسان است و  تنها راه گشوده شدن بصیرت، کاستن یا دور ساختن چیزی از «وجود» است

او به سه مرتبه از «غیبت» اشاره می‌کند که مرتبه نازل آن برای عموم مردم دست یافتنی است و آن خواب است. در خواب انسان از وجود جسمی خود غافل می گردد.

نجم الدین  والا‌ترین مرتبه‌غیبت از وجود را  شهود حقیقی می داند که بنظر تو  برای برترین انسان‌ها و  افراد کامل رخ می‌دهد.

از نظر او، مرحله نخست غیبت، « خواب» است که برای عامه مردم رخ می‌دهد و در حال خواب، برخی حقایق کشف می‌شود.

 مرتبه والاتر، از آنِ اهل سیر است که در آن، «غیبت» در حالتی میان خواب و بیداری رخ می‌دهد و امکان «شهود » فراهم می‌آید و والاترین مرتبه، «شهود حقیقی » است که برای برترین انسان‌هاست( معاینه) 

حالات طبیعی این گونه غیبت ها برای دانشمندان و کاشفان رخ داده و می دهد.‌ چنانکه در زندگی کارل فریدریش گاوس ریاضیدان نابغه آلمانی به صراحت از قول او گفته شده است:گاه می شود که سه شبانه روز در باره یک موضوع علمی فکر می کنم و آنچنان روی آن متمرکز می شوم که ناگهان  احساس می کنم در زمان و مکان کم شده ، نمی دانم چه وقت است و کجا هستم، و در این موقع است که پاسخها آشکار می شوند .این حالت فراموشی وجود طبیعی است . احتمالا سالکانی که زیر نظر استاد به ذکر نامهای الهی می پردازند و در معنای آن متمرکز می شوند ، آنان نیز غیبت از وجود خود را تجربه می کنند و در این موقع است که به راز ها پی می برند.

آیا مطالب قرآن از فلسفه رواقی گرفته شده است ?(۳)

آیا قرآن از فرهنگ رواقیون بدست آمده است؟

هوش مصنوعی پاسخ می دهد:

در این پاسخ، مقایسه‌ای بسیار دقیق، علمی و قابل استناد میان قرآن و فلسفۀ رواقی (Stoicism) ارائه می‌کنم.

این مقایسه از آن جهت مهم است که اگر قرار باشد اندیشه‌ای در جهان قدیم شباهتی با قرآن داشته باشد، رواقی‌گری از همه نزدیک‌تر است؛ اما حتی در این مورد نیز تفاوت‌ها بسیار بنیادی‌تر از شباهت‌هاست.

مقدمه: رواقیون چه کسانی بودند؟

رواقیون (زرنون، سنکا، اپیکتتوس، مارکوس اورلیوس):

به فضیلت، عقل، خودداری و آرامش درون اهمیت می‌دادند؛

معتقد بودند جهان دارای «نظم عقلانی» (لوگوس) است؛

سرنوشت و تقدیر را قانون اصلی عالم می‌دانستند؛

خدای آنها «عقل جهان» یا «آتش عقلانی» بود، نه یک خداوند شخصی.

این نقاط باعث شده برخی تصور کنند قرآن و رواقیون به هم نزدیک‌اند.

اما آیا این درست است؟

در توضیحات پایین می‌بینید که چنین نیست:


رواقیون: مبدا جهان چیزی بنام «لوگوس» = عقل جهان، آتش الهی، و غیرشخصی است . 

قرآن : مبدأ جهان خداوند است،  که خالق، توانا،  و اراده‌مند است.

قرآن :  نظم جهان هدفمند و تحت ربوبیت الهی است.

رواقیون:  نظم  جهان ناشی از ضرورت و قانون طبیعت  است. 

سرنوشت / تقدیر قَدَر در کنار اختیار؛ انسان مسئول است تقدیر کاملاً جبری است تفاوت شدید.

اخلاق قرآن :  مبتنی بر وحی، تقوا، نیت، تقرب به خدا است.

اخلاق رواقیون : مبتنی بر عقل، رسیدن به آرامش، و پذیرش است .

 وضعیت برخی نتایج مشترک، اما فلسفه اخلاق متفاوت.

قرآن : هدف زندگی عبادت، تکامل اخلاقی، تقرب آرامش درونی هستند. 

رواقیون؛ (آتاراکسیا) و زندگی مطابق عقل‌ اصل موضوع است.

قرآن:  کنترل احساسات لازم و ولی نه حذف آن‌ها؛ رحمت، مهر، محبت نیز ارزش مثبت دارند

رواقیون ؛ حذف تمام احساسات شدید؛ بی‌تفاوتی به درد و شادی کاملاً متفاوت.

قرآن : رنج و بلا آزمایش الهی هستند و  فرصت رشد می باشند.

رواقیون ؛ نسبت به رویداد طبیعی؛ باید بی‌اعتنا بود .

قرآن: انسان خلیفه خداست و  موجود  و مختار جزء کوچکی از کل 

رواقیون؛ جهان، تابع قانون کلی است.

قرآن: دعا و عبادت ارتباط واقعی با خدا،ست و  پاسخ‌پذیری خدا

رواقیون: دعا بی‌معناست ؛ چون خدا شخص نیست و تقدیر تغییر نمی‌کند.

قرآن: مرگ و آخرت بهشت، جهنم، حساب دقیق، داوری وجود دارد.

رواقیون:  نوعی بقا در عقل جهان وجود دارد و  آخرت مشخصی ندارند .

---

۱. شباهت‌ها (اما سطحی)

الف) تأکید بر عقل و تدبر

رواقیون: انسان باید عقلانی زندگی کند.

قرآن: انسان باید هم شرعی و هم عقلی زندگی کند و  در آیات عالم تفکر کند.

❗ اما:

رواقیون: عقل در رواقیگری «خدا» است، 

ولی در قرآن «آلت» برای شناخت خدا.

بنابراین شباهت، ریشه‌ای نیست.

---

ب) کنترل نفس و احساسات

در رواقیگری:

خشم، ترس، دلبستگی، شادی شدید = مضر هستند.

هدف = apatheia = بی‌تفاوتی احساسی است.

در قرآن:

کنترل خشم،

پرهیز از حرص،

میانه‌روی،

صبر 

جزو پایه های اخلاقی هستند .

❗ اما تفاوت بزرگ:

قرآن احساسات مثبت مانند محبت، رحمت، شادی را «ارزش» می‌داند:

رحمن و رحیم

«وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً»

پس قرآن "خاموش کردن احساسات" را نمی‌خواهد، بلکه "هدایت" آنها را می‌خواهد.

ج) پذیرش وقایع زندگی

رواقی: «هرچه رخ می‌دهد درست است، چون جزئی از نظم جهانی است.»

قرآن: «هرچه رخ می‌دهد جز به اذن خدا نیست، اما انسان باید برای تغییر ظلم و بدی اقدام کند.»

---

۲. تفاوت‌های مهم و بنیادی

تفاوت ۱: خدا در قرآن همه کاره هستی است.

در رواقی‌گری:‌قانون طبیعت خداست که فاقد شخصیت ، فاقد اراده و فاقد آگاهی از جزئیات و جهان = بدن خدا، خدا = روح جهان است.

در قرآن:خدا = خالق، قادر، دانا، قیوم، فعال، شنوا، پاسخ‌دهنده. است.

جهان = مخلوق

خدا = ربّ انسان‌ها، نه قانون بی‌جان طبیعت

این تفاوت آن‌قدر بزرگ است که فلسفه و قرآن را در دو جهان مجزا قرار می‌دهد.

---

تفاوت ۲: سرنوشت

رواقیون:کاملاً جبری و هیچ چیز قابل تغییر نیست

و دعا، اراده، تصمیم‌های انسان بی‌اثرند

قرآن:«قضا و قدر» هست، اما درون آن اختیار کامل انسان نیز وجود دارد و انسان مسئول اعمال خود است و دعا و عمل می‌تواند سرنوشت را تغییر دهد

این بزرگ‌ترین مرز میان قرآن و رواقی‌گری است.

---

تفاوت ۳: اخلاق

رواقی:

هدف: آرامش، بی‌اضطرابی

ملاک: عقل

قرآن:

هدف: تَزکیه، قرب الهی

ملاک: وحی + عقل + نیت

نتایج ممکن است مشابه شوند (مثلاً کنترل خشم)، اما «فلسفه اخلاق» کاملاً متفاوت است.

---

تفاوت ۴: انسان

رواقی:انسان بخشی از جهان است وجایگاه ویژه‌ای ندارد

قرآن:انسان «خلیفه الله»و موجودی آزاد، مسئول، مکلف‌و محور داوری و ارزش

تفاوت ۵: آخرت

رواقیون:آخرت مشخصی با پاداش و عقاب ندارند و‌روح در عقل جهان «حل می‌شود»

قرآن:داوری دقیق، حساب‌رسی، پاداش، عذاب، بهشت، جهنم وجود دارند وفردیت انسان حفظ می‌شود

این بخش به‌تنهایی نشان می‌دهد شباهت‌ها نمی‌تواند ریشه‌ای باشد.

---

جمع‌بندی نهایی

شباهت‌ها:

دعوت به تفکر

ارزش‌گذاری بر فضیلت و خویشتن‌داری

توصیه به صبر

پذیرش سختی‌ها با نگاه معنوی

توجه به نظم جهان

اما تفاوت‌ها بسیار عمیق‌ترند:

تصویر خدا

نگاه به سرنوشت و آزادی

تعریف اخلاق

مفهوم انسان

هدف زندگی

معنای رنج

ماهیت جهان

آخرت‌شناسی

بنابراین:

**رواقی‌گری و قرآن تنها در سطح "اخلاق عملی" کمی به هم نزدیک‌اند،

اما در فلسفه، جهان‌شناسی و خداشناسی کاملاً از هم جدا هستند.**

---


آیا مطالب قرآن بر گرفته از مطالب یونانی است(۲)

(این کتاب که هیچ شک در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است. (۲)

آن کسانی که به جهان غیب ایمان آرند و نماز به پا دارند و از هر چه روزیشان کردیم به فقیران انفاق کنند. (۳)

و آنان که ایمان آرند به آن‌چه به تو و آن‌چه به (پیغمبران) پیش از تو فرستاده شده و آن‌ها خود به عالم آخرت یقین دارند. (۴)

آنان از لطف پروردگار خویش به راه راستند و آن‌ها به حقیقت، رستگاران عالمند. (۵))

آیات ۲ تا ۵سوره بقره

+++++++++++++++++++++++++++++++

آیا هیچ گونه شباهتی ما بین مطالب قرآن و فلسفه یونانی و بویژه تفکر رواقی وجود ندارد؟

هوش مصنوعی پاسخ می دهد؛

پرسش بسیار مهمی است ، اصولاً مطرح کنندگان چنین موضوعاتی برخی شباهت‌های کلی، سطحی یا مفهومی میان قرآن و برخی آموزه‌های فلسفه یونان را دیده‌اند و بر اساس آن نتیجه‌گیری هایی این چنین کرده‌اند.

:باید توجه داشت

این شباهت‌ها یا کلی‌اند،

یا جهان‌شمول‌اند،

یا سوء‌برداشت‌اند

و در نتیجه به هیچ وجه دلیل بر «تأثیر مستقیم» نیستند.

در ادامه دقیقاً توضیح می‌دهم چه شباهت‌هایی وجود دارند و چرا کافی نیستند.

---

۱. شباهت در پرسش‌های فلسفی (نه پاسخ‌ها)

فیلسوفان یونان پرسش‌هایی مطرح کردند که همهٔ انسان‌ها از خود می‌پرسند:

جهان چگونه آغاز شد؟

انسان چیست؟

خیر و شر چیست؟

آیا جهانی بالاتر از این هست؟

عدالت چگونه معنا پیدا می‌کند؟

و

قرآن نیز همین پرسش‌ها را مطرح می‌کند؛ اما پاسخ‌های هایی که به این پرسش ها می دهد از بن و اساس دینی، وحیانی و توحیدی اند.

به بیان دیگر؛

❗ شباهت و یا اشتراک هم اگر باشد در در سش های انسانی اند و نه در پاسخ‌های یونانی.!

---

۲. شباهت در تأکید بر عقل

در یونان، سقراط و ارسطو عقل را ابزار شناخت می‌دانستند.

در قرآن هم آیات فراوان به تعقل، تفکر، تدبر دعوت می‌کند.

اما: تفاوتهای مهمی مابین این دو عقل وجود دارد:٫

عقل یونانی برهانی و بدون وحی است؛-

و

عقل قرآنی درون چارچوب وحی و اخلاق الهی کار-

می‌کند.

پس: شباهت تنها در «دعوت به اندیشیدن» است، نه در نوع اندیشه.

---

۳. شباهت در باور به یک «مبدأ واحد»

افلاطون و ارسطو هر دو به نوعی «مبدأ یگانه» معتقد بودند:

افلاطون: به «خیر برتر» باور داشت،

و

ارسطو: به «محرک اول» باور داشت

برخی می‌گویند این شبیه «الله» است.

:اما: تفاوت از زمین تا آسمان است

زیرا :خیر اعلی افلاطون شخص نیست،

و

محرک اول ارسطو نیز بی‌خبر از انسان و جهان است،

و اما

خدا ی قرآن علیم، سمیع، فعال، رازق و مربی انسان

است.

پس

شباهت صرفاً در ایده «وجود یک مبدأ» است، که ایده‌ای جهانی و بدیهی است و منحصر به یونان نیست.

---

۴. شباهت در برخی مباحث اخلاقی

:ارسطو: به مبانی زیر باور داشت

میانه‌روی

عدالت

مسئولیت

کنترل نفس

قرآن نیز به مبانی زیر باور دارد:

قسط و عدل

تقوا

میانه‌روی («وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا»)

پرهیز از افراط و تفریط

نفس اماره و لوامه

:اما ریشهٔ این‌ها یکسان نیست

ارسطو اخلاق را عقلانی و تربیت شهری می‌دانست،-

و

قرآن اخلاق را خدامحور و وحی‌محور می‌داند.-

پس

شباهت فقط در «نتیجه اخلاقی» است، نه در فلسفه اخلاق.

---

۵. شباهت در مفهوم "نفس" و "روح" (در سطح بسیار کلی)

افلاطون نفس را جاودانه می‌دانست.

و

قرآن نیز از نفس سخن می‌گوید.

اما:

نفس افلاطونی بخشی از عالم مُثُل است؛

در حالیکه

:نفس قرآنی

مخلوق خداست، ؛

مراتب دارد؛

و وابسته به اراده الهی است؛

درضمن :

ارسطو جاودانگی نفس را حتی نمی‌پذیرفت.

پس تشابه فقط واژه‌ای و کلی است.

---

۶. شباهت در صحبت از جهان پس از مرگ (اما کاملاً متفاوت در محتوا)

در یونان (مخصوصاً در نزد فیثاغورثی‌ها) اشاره‌هایی به:

تناسخ،

پاکی روح،

عالم دیگر،

وجود دارد.

در قرآن نیز آخرت مطرح است.

اما:

یونانیان تناسخ را قبول داشتند،-

قرآن تناسخ را کاملاً رد می‌کند.-

آخرت قرآنی دارای جزئیات دقیق است که در فلسفه -یونان وجود ندارد.

پس اگر شباهتی باشد تنها باور به جهانی فراتر از این جهان می باشد‌

---

۷. شباهت در "برهان نظم"

برخی از متفکران یونان، مانند افلاطون و متأخرین، به نظم و هماهنگی جهان توجه کردند.

قرآن نیز آیات زیادی درباره نظم جهان دارد.

اما:

یونانیان این نظم را طبیعت‌محور می‌دیدند،-

و

قرآن آن را خدا‌محور و دارای هدف اخلاقی و الهی می‌داند.

پس این شباهت نوعی نگاه نیست بلکه فقط توجه به نظم است.

---

۸. پس چرا این گروه چرا چنین ادعایی می‌کنند؟

زیرا این شباهت‌های کلی را مشاهده می‌کنند و از آن نتیجه می‌گیرند که قرآن «برگرفته از یونان» است؛

در حالی که اگر به تفاوت‌ها نگاه شود، می‌بینیم:

منابع تاریخی هماهنگ نیستند،

چون:

تماس عرب با فلسفه یونان در قبل از اسلام بسیار ناچیز بوده است

و

شباهت‌ها اصولاً جهانی و انسانی‌اند نه یونانی.

این ادعا معمولاً از سوی کسانی مطرح می‌شود که می‌خواهند:

1. وحی را به الهام بشری تقلیل دهند،

2. قرآن را در ادامه فلسفهٔ انسانی توضیح دهند،

3. یا تصور می‌کنند شباهت مفهومی یعنی ریشه یونانی.

اما در تحقیق علمی، شباهت مفهومی دلیل اقتباس نیست.

---

جمع‌بندی

بله، شباهت‌هایی بسیار کلی وجود دارد ولی فقط در پرسش‌ها!یعنی؛

، بعضی مفاهیم انسانی، و برخی دغدغه‌های اخلاقی.

اما این شباهت‌ها:

نه به‌معنای اقتباس است،

نه از نظر تاریخی ممکن است،

و نه از نظر محتوایی قابل‌قبول.

پس:

فلسفه یونان و قرآن دو جهان فکری کاملاً متفاوت‌اند که فقط در چند نقطهٔ انسانی با یکدیگر تماس دارند.

---

در نوشتار بعدی به رواقیون می پردازیم

ادامه دارد....

آیا مطالب قرآن از فلسفه یونانی گرفته شده است ?(1)

هوش مصنوعی پاسخ می دهد:

"دیدگاهی که می‌گوید «قرآن مجموعه‌ای از افکار ارسطو، افلاطون، سقراط و فیلسوفان یونان است» از نظر تاریخی، محتوایی و زبانی قابل دفاع نیست و در پژوهش‌های دانشگاهی نیز تأیید نمی‌شود. 


-اما می‌توان بررسی کرد که این دیدگاه از کجا آمده و چرا منطقی نیست:

۱. از نظر تاریخی این دیدگاه نادرست است.

۱.۱. فاصله زمانی بزرگ جود دارد

سقراط، افلاطون و ارسطو در قرن ۵–و ۴ پیش از میلاد می‌زیستند، در حالی که قرآن در قرن ۷ میلادی نازل شد؛ یعنی بیش از هزار سال فاصله.است

-.در این مدت جهان یونانی چند بار سقوط کرد

-آثار فلسفی تنها در حوزه‌های محدود علمی بیزانس و مدرسه‌های اسکندریه خوانده می‌شد،

-جهان عرب قبل از اسلام تقریباً هیچ تماس نظام‌مند با متون یونانی نداشت.

ترجمه جدی آثار یونانی به عربی حدود ۱۵۰ سال بعد از نزول قرآن (در عصر عباسی) آغاز شد. بنابراین امکان انتقال مستقیم فلسفه یونانی به قرآن عملاً وجود ندارد.

۲. از نظر محتوایی نیز این دیدگاه با واقعیت نمی‌خواند

۲.۱. قرآن ساختار، زبان و اندیشه‌ای متفاوت دارد

قرآن متافیزیکی-دینی است، نه فلسفی.و

-استدلال‌های آن اخلاقی، توحیدی و وحیانی است، نه مثل فلسفه ارسطو قیاسی

-قرآن خدا را موجودی شخصی، فعال، اخلاق‌گذار و حاضر در زندگی انسان می‌داند؛

-در حالی که ارسطو «محرک اول» را موجودی غیرشخصی می‌دانست که جهان را نمی‌بیند ودر آن دخالت نمی‌کندواین تفاوتی بنیادین است.

۲.۲. تفاوت هر دو مکتب در ارتباط با  روح، نفس، آخرت و عدالت

دیدگاه یونانیان می گوید:

-روح در افلاطون جاودانه و وابسته به عالم مُثُل است.

-ارسطو نفس را صورت بدن می‌داند و جاودانه و ثابت نیست.

-درارتباط با جهان آخرت، یونان باستان سیستم دینی روشنی ندارد.

دیدگاه قرآن:در باره روح، جهان آخرت ، نفس

-روح آفریده‌ی خداست و حقیقت آن «من امر ربی» است.

-جهان آخرت با جزئیات وسیع تشریح شده است.

-نفس مراتب دارد (امّاره، لوّامه، مطمئنه).

و این‌ها با فلسفه یونانی هیچ هم‌خوان نیست.

۲.۳. اخلاق در قرآن و یونان

-اخلاق افلاطونی ـ ارسطویی فضیلت‌محور و فلسفی است:

-خصلت‌های میانه، خرد عملی، تربیت شهروند از این جمله اند.

اخلاق در قرآن,

-خدا‌محور است؛ یعنی ملاک اخلاق، امر الهی است.

-مسئولیت، تقوا، صدق، رحمت، عدل الهی و بندگی.می باشند

این دو مکتب یعنی یونانی و قرآنی هر دو بزرگ‌اند؛ اما ماهیت‌شان متفاوت است.

۳. از نظر زبان‌شناختی هم امکان‌چنین ارتباطی امکان  ندارد که قرآن از تفکر یونانی سرچشمه گرفته باشد. زیرا

,:-قرآن با نثر عربیِ بی‌سابقه نازل شد. 

-ساختار بلاغی آن چیزی نیست که بتوان از ترجمه‌های یونانی به زبان عربی اقتباس کرد.

اگر قرآن برگرفته از فلسفه یونان بود، باید در آن واژه‌های یونانی, ساختارهای منطقی یونانی،

تقسیمات فلسفی (جوهَر، عرض، قوه، فعل…)

به‌صورت آشکار در آن دیده می‌شد.

اما این‌ها فقط و فقط بعداً و در عصر ظهور فلسفه اسلامی (فارابی، ابن‌سینا، ابن‌رشد) وارد زبان عربی شد.

مهمترین پرسش,:

۴. پس این دیدگاه از کجا آمده است?

بیشتر از طرف برخی جریان‌های غربی در سده‌های اخیر مطرح شده که می‌خواستند

تأثیر فلسفه یونان بر تمدن اسلامی را پررنگ کنند،و «وحی» را به «الهام بشری» تقلیل دهند.

اما این ایده بیشتر یک حدس شخصی و  یا هدفمند  است تا یک نظریه علمی.

۵. آیا قرآن و فلسفه یونان هیچ ارتباطی ندارند؟ خیر ندارند

-آیا فلسفه یونتأثیر مستقیم بر قرآن و اسلام مطلقا وجود نداشته است

تأثیر غیرمستقیم بر تمدن اسلامی: بله.

پس از اسلام، مخصوصاً در عصر عباسی:

فیلسوفان مسلمان فلسفه یونان را جذب و بازسازی کردند،

اما قرآن الهام‌بخش آن‌ها برای گسترش عقل و تحقیق بود.

مثلاً:ابن‌سینا نظام وجودی ارسطو را گرفت، اما آن را با توحید قرآنی بازسازی کرد.

فارابی فلسفه سیاسی افلاطون را اسلامی کرد.

این فلسفه باصطلاح اسلامی است که از یونان تأثیر—not و قرآن هیچ از فلسفه یونان تاثیر نگرفته است.

۶. جمع‌بندی نهایی

آیادیدگاه «قرآن برگرفته از افکار سقراط و ارسطوست»

این دیدگاه از نظر علمی مطلقا پشتیبانی نمی‌شود

زیرا:

معیار هایی وجود دارند

-عدم تماس عرب با متون یونانی قبل از اسلام

- تفاوت‌های بنیادی در خداشناسی، انسان‌شناسی و اخلاقی هر دو‌مکتب

-سبک و زبان قرآن عربی و وحیانی است

فلسفه یونانی منطقی و یونانی

ترجمه‌ها

- ترجمه آثار یونانی بعد از نزول قرآن آغاز شد

بنابراین این ادعا نه منطقی است و نه مستند.

---

ادامه دارد....در نوشتار بعد به سراغ رواقیون می رویم.