ادامه از نوشتار پیشین
- مطالبی که نخستین بار توسط قرآن مطرح شد
-سوره کهف بخش سوم
موسی پیامبر در جستجوی محل بر خورد دو دریا
(به یاد آر) وقتی که موسی به شاگردش گفت: من دست از طلب برندارم تا به مجمعالبحرین برسم یا سالها عمر در طلب بگذرانم. (۶۰)
و چون موسی و شاگردش بدان مجمعالبحرین رسیدند ماهی غذای خود را فراموش کردند و آن ماهی راه به دریا برگرفت و رفت. (۶۱)
پس چون از آن مکان بگذشتند موسی به شاگردش گفت: چاشت ما را بیاور که ما در این سفر رنج بسیار دیدیم. (۶۲)
وی گفت: در نظر داری آن جا که بر سر سنگی منزل گرفتیم؟ من (آن جا) ماهی را فراموش کردم و آن را جز شیطان از یادم نبرد و شگفت آنکه ماهی بریان راه دریا گرفت و برفت. (۶۳)
موسی گفت: آن جا همان مقصدی است که ما در طلب آن بودیم، و از آن راهی که آمدند به آن جا برگشتند. (۶۴)
ملاقات موسی با یکی از اولیاء الهی که علم لدنی می دانست
در آن جا بندهای از بندگان خاص ما را یافتند که او را رحمت و لطف خاصی از نزد خود عطا کردیم و هم از نزد
خود وی را علم آموختیم. (۶۵)
توضیح بسیار مهم
(واژه ای که قرا ن در این ارتباط بکار برده " علم من لدنا" است که به معنی علمی از جانب ما می باشد و به همین دلیل این دانش به " علم لدنی " موسوم شده است. متاسفانه اکثر افراد این علم را با "علم غیب " اشتباه می گیرند که این دومین فقط مخصوص خود خداوند است.به بیا ن دیگر ان چه که پیامبران یا امامان الهی می دانند" علم لدنی" است که شخص غیر امام و پیامبر ممکن است در اثر پرهیزگاری زیاد و تقرب به خداوند به چنین علمی دست یابد که از طرف خداوند و به اذن او به این نوع اشخاص داده می شود. فرق علم لدنی با علم غیب در این است که اولا علم غیب ذاتی است و جزو ذات خداوند است و هر علم دیگر حتی علم لدنی جزو ذات کسی نمی باشد. دوم آن که علم لدنی محدود است و نوع و میزان را خداوند تعیین می کند نه شخص دارنده آن !)
موسی به آن شخص گفت: آیا من می توانم از تو تبعیت کنم تا از علمی که می دانی مرا بیاموزی؟ (۶۶)
آن شخص پاسخ داد که تو هرگز نمیتوانی که با من صبر پیشه کنی. (۶۷)
موسی پیامبر از علل وقایع و تقدیرات الهی آگاه نبود
و چگونه صبر توانی کرد بر چیزی که از علم آن آگهی کامل نیافته ای؟ (۶۸)
موسی گفت: به خواست خدا مرا با صبر و تحمل خواهی یافت و هرگز در هیچ امر با تو مخالفت نخواهم کر (۶۹)
او گفت: پس اگر تابع من شدی دیگر از هر چه من کنم هیچ سؤال مکن تا وقتی که من خود تو را از آن راز
آگاه سازم. (۷۰)
دارنده علم لدنی یک کشتی را صدمه می زند تا نتواند در دریا حرکت کند
سپس هر دو با هم برفتند تا وقتی که در کشتی سوار شدند. آن عالم کشتی را بشکست، موسی گفت: مرد، آیا کشتی شکستی تا اهل آن را به دریا غرق کنی؟! بسیار کار منکر و شگفتی به جای آوردی. (۷۱)
گفت: آیا من نگفتم که هرگز ظرفیت و توانایی آنکه با من صبر کنی نداری؟ (۷۲)
موسی گفت: (این یک بار) بر من مگیر که شرط خود را فراموش کردم و مرا تکلیف سخت طاقت فرسا نفرما. (۷۳)
و باز هم روان شدند تا به پسری برخوردند، او پسر را به قتل رسانید. باز موسی گفت: آیا نفس محترمی که کسی را نکشته بود بیگناه کشتی؟ همانا کار بسیار منکر و ناپسندی کردی. (۷۴)
گفت: آیا با تو نگفتم که تو هرگز ظرفیت و مقام آنکه با من صبر کنی نخواهی داشت؟ (۷۵)
موسی گفت: اگر بار دیگر از تو مؤاخذه و اعتراضی کردم از آن بعد با من ترک صحبت و رفاقت کن که از
(تقصیر) من عذر موجه (بر متارکه دوستی) به دست خواهی داشت . (۷۶)
گنجی زیر دیوار خراب و در بیابان بود
باز با هم روان شدند تا وارد بر شهری شدند و از اهل آن شهر طعام خواستند، مردم از طعام دادن و مهمان آنها ابا کردند (آنها هم از آن شهر به عزم خروج رفتند تا) در (نزدیکی دروازه آن) شهر به دیواری که نزدیک به انهدام بود رسیدند و آن عالم به استحکام و تعمیر آن پرداخت. باز موسی گفت: روا بود که بر این کار اجرتی میگرفتی. (۷۷)
آن عالم گفت: این بار نوبت جدایی بین من و توست، من همین ساعت تو را را بر اسرار کارهایم که بر فهم آن صبر و ظرفیت نداشتی آگاه میسازم. (۷۸)
دلائل مردی که علملدن می دانست
اما آن کشتی، صاحبش خانواده فقیری بود که در دریا کار میکردند (و از آن کشتی کسب و ارتزاق مینمودند خواستم چون کشتیها (ی بیعیب) را پادشاه در سر راه به غصب میگرفت این کشتی را ناقص کنم (تا برای آن فقیران باقی بماند). (۷۹)
و اما آن پسر (کافر بود و) پدر و مادر او مؤمن بودند، از آن باک داشتیم که آن پسر آنها را به خوی کفر و طغیان خود درآورد. (۸۰)
خواستیم تا به جای او خدایشان فرزندی بهتر و صالحتر و مهذبتر و نزدیکتر به ارحامپرستی به آن پدر و ماد بخشد. (۸۱)
و اما آن دیوار از آن دو طفل یتیمی در آن شهر بود که پدری صالح داشتند و زیر آن گنجی برای آن دو نهف بود، خدایت خواست تا به لطف خود آن اطفال به حد رشد رسند و خودشان گنج را استخراج کنند. و من این کارها نه از پیش خود (بلکه به امر خدا) کردم. این است مآل و باطن کارهایی که تو طاقت و ظرفیت بر آن جام آن نداشتی. (۸۲)
ادامه دارد
۶ موضوع