سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

کتابهای مقدس(قرآن ۲۱): راز های جهان هستی را چه کسانی درک می کنند.

خدا معما های هستی را برای چه کسانی طرح کرده است؟

خدا  و معما های علمی اش


راستى که در:آفرینش آسمانها و زمین،و در پى یکدیگر آمدن شب و روز،و کشتیهایى که در دریا روانند با آنچه به مردم سود مى ‏رساند، ،و  آبى که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده،و در آن هر گونه جنبنده‏ اى پراکنده کرده،و [نیز در] گردانیدن بادها ،و ابرى که میان آسمان و زمین آرمیده است ,  براى گروهى از مردمان  که مى‏ اندیشند(قوم یتفکرون) واقعا نشانه‏ هایى [گویا] وجود دارد 

آیه (۱۶۴) سوره بقره


نتیجه : (درک و پی بردن به راز این پدیده ها کار اهل تفکر و اندیشه است)


مسلما در آفرینش آسمانها و زمین و در پى یکدیگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانه‏ هایى  وجود دارد .

ایه (۱۹۰) سوره آل عمران

نتیجه:(فقط خردمندان به رازهای عالم هستی پی می برجد.) 

من وقتی به انسان های خدا جوی حقیقی و مسلمان واقعی فکر می کنم در نظرم اشخاصی هم چون خواجه نصیر  طوسی، ابن سینا، غیاث الدین جمشید کاشانی، علایی طبیب ، فردوسی ، سعدی ، حافظ ، نظامی ، مولوی...و مانند آنان جلوه می کند.


البته امروزه کار از دست ما خارج و قوم یتفکرون در جاهایی دیگر  زیست می کنند.مگر آن که بزودی ما نیز به قوم یتفکرون و یعقلون بپیوندیم.

یعنی ما نیز در پی دانستن معماهای هستی باشیم  و این ممکن نخواهد شد مگر آن که همان عشق و علاقه به دانایی وخردورزی و علم جویی که در ابن سینا و رازی و خواجه نصیر و مانند آنان بود در ما بوجود آید.


کتابهای مقدس(قرآن۲۱): مردان گمنام خداوند

مردان گمنام خداوند


"موسی و همراهش  بنده‏ اى از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتى عطا کرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بودیم."

سوره  کهف آیه ۶۵

دانشی که در آیه فوق از آن  سخن رفته در زبان و قاموس ادیان و بویژه در فرهنگ مسلمانان به "علم لدنی" موسوم گردیده است.  همین دانش است که بخصوص فقهاء و دانشمندان اهل سنت آنرا با علم غیب یکی    می گیرند و این اشتباه بزرگی است.

 زیر ا علم غیب جزو ذات است و فقط مخصوص به خداوند است. در صورتی که علم لدنی ، دانشی است که خداوند به بنده ای از بندگان خود می آموزند.


گزارشی از سعدی در کتاب بوستان

سعدی هزار دستان ادب پارسی در کتاب بوستان در باب سوم  در باره مردان خدا،ابدال،آن مردان و دوستان حقیقی خدای ، ولی گمنام و ناشناس گزارشی دارد که خود شاهد آن بوده است.او در سرزمین مغرب و بهنگام سفر دریایی با پیرمردی همسفر شده و هنگامی که به بندرگاه می رسند کشتی بان از آن دو پول می خواهد،سعدی کرایه کشتی را می پردازد ولی پیر مرد را بعلت نداشتن پول کرایه سوار بر کشتی نمی کند.ولی جریان به گونه ای دیگر می گذرد و سعدی شاهد قدرتی می شود که خداوند به مردان اهل حق  عطا می کند!

قضا را من و پیری از فاریاب

رسیدیم در خاک مغرب به آب

 

مرا یک درم بود برداشتند

به کشتی و درویش بگذاشتند

 

سیاهان براندند کشتی چو دود

که آن ناخدا نا خدا ترس بود

 

مرا گریه آمد ز تیمار جفت

بر آن گریه قهقه بخندید و گفت

 

مخور غم برای من ای پر خرد

مرا آن کس آرد که کشتی برد

 

بگسترد سجاده بر روی آب

خیال است پنداشتم یا به خواب

 

ز مدهوشیم دیده آن شب نخفت

نگه بامدادان به من کرد و گفت

 

تو لنگی به چوب آمدی من به پای

تو را کشتی آورد و ما را خدای

 

چرا اهل معنی بدین نگروند

که ابدال در آب و آتش روند؟

 

نه طفلی کز آتش ندارد خبر

نگه داردش مادر مهرور؟

 

پس آنان که در وجد مستغرقند

شب و روز در عین حفظ حقند

 

نگه دارد از تاب آتش خلیل

چو تابوت موسی ز غرقاب نیل

 

چو کودک به دست شناور برست

نترسد وگر دجله پهناورست

 

تو بر روی دریا قدم چون زنی

چو مردان که بر خشک تر دامنی  بزرگترین ویژگی این چنین بلند پایگانی این است که کسی آنان را نمی شناسد و انان بر اساس موازین حق در موارد گوناگون به کمک بندگان خداوند می ایند و لی هر گز از دانایی و قدرت خود خبر نمی دهند.


بزرگترین 

سوره ص(۷). همه ماجرا از اینجا آغاز شد


بر شیطان لعنت!
"بگو که من رسولی انذار کننده بیش نیستم و جز خدای فرد قهّار خدایی نیست. (۶۵)
آفریننده‌ی آسمان‌ها و زمین و هر چه بین آن‌هاست، همان خدای مقتدر و بسیار آمرزنده. (۶۶)
بگو آن چه من آورده ام خبری بزرگ عالم است. (۶۷)
و شما از شنیدن آن خبر بزرگ ردی بر می‏گردانید. (۶۸)
و مرا از جر وبحث فرشتگان عالم بالا علمی و آگاهی نبود. (۶۹)
و به من وحی نمی‏رسد مگر برای این که من با بیان روشن و آشکار بترسانم. (۷۰)"

سپس خداوند مختصر و مفید داستان آن روز را می دهد که انسان خلق شد و ماجراها از همان روز آغاز شد.

"داستان خلقت و چرا شیطان لعنت شد؟
"(یاد کن) هنگامی که خدایت به فرشتگان گفت که من بشری از گل خواهم آفرید. (۷۱)
پس آن گاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او بدمیدم بر او به سجده در افتید. (۷۲)
پس تمام فرشتگان بدون استثنا سجده کردند. (۷۳)"

سوره ص
شرح
کلاس در س شیطان
"یک ویژگی شیطان را ملعون ازل و ابد ساخت و آن تکبر بود .
و همه شیطنت های انسان برروی کره زمین که باعث جنایت های جزئی و کلی می شود و انسانهای بیشمار که هیچ حتی موجودات غیر انسانی را مورد هجوم قرار می دهد همین تکبر است.
در حقیقت در خیلی از موارد خو دبشر قربانی تکبر است.
حال یا متکبر و قلدر و زور گویی او را می کشد و نابود می سازد و بی خانمان می کند ،
و یا که انسانی قلدری کرده و تکبر کرده و ظلم کرده بناچار دیگران رقم مرگ بر او می کشند.
به هر حال انسان در تکبر شاگرد کلاس شیطان است و جا بر جای پای او می گذارد."

آنگاه خداوند با وحی خویش بر پیامبر از لحظاتی سخن می گوید که پس از خلقت انسان آنهم بدست خود خداوند شیطان پرچم طغیان برداشت. و خدا نیز او را از باشگاه فرشتگان اخراج کرد"

"بجز شیطان که غرور و تکبر ورزید و از زمره‌ی کافران گردید. (۷۴)
خدا به شیطان فرمود: ای ابلیس، چه چیز مانع شد که به موجودی که من با دو دست خود آفریدم سجده نکنی؟
آیا تکبر و نخوت کردی یا از فرشتگان بلند رتبه‌ی عالم قدس اعلا بودی ؟ (۷۵)
شیطان گفت: من از او بهترم، که مرا از آتش و او را از گل خلقت کرده‏ای. (۷۶)
خدا فرمود اینک از این جایگاه بیرون رو که تو سخت رانده درگاه ما شدی. (۷۷)
لعنت من بر تو تا روز قیامت حتمی و محقّق است. (۷۸)
شیطان عرض کرد: پروردگارا، پس مهلتم ده که تا روز قیامت زنده مانم. (۷۹)
خدا فرمود: از مهلت یافتگانت قرار دادیم. (۸۰)
تا روز معین و وقت معلوم . (۸۱)
شیطان گفت: به عزّت و جلال تو قسم که خلق را تمام گمراه خواهم کرد. (۸۲)
مگر خاصان از بندگانت را که دل از غیر بریدند و برای تو خالص شدند. (۸۳)

وسر انجام کار به جایی رسید که خداوند هم قسم خورد ، آنهم به حق و حقیقت و گفت :

" به حق سوگند !و کلام من حق و حقیقت است. (۸۴)
که جهنم را از تو و پیروانت و از آنان(کسانی که از تو پیروی کنند) تمام پر خواهم کرد. (۸۵)
(ای رسول ) بگو: من مزد رسالت از شما نمی‏خواهم و من چیزی از خود نمی گویم تا آنر به خدا نسبت دهم. (۸۶)
این قرآنچپیزی جز اندرز و پند برای اهل عالم نیست . (۸۷)
و شما منکران پس از چندی از حقیقت این موضوع به خوبی آگاه می‏شوید. (۸۸)

کتابهای مقدس(قرآن): بستگی به خود ما دارد.

فقط،بستگی به ما دارد!

دو حکمت جاودانه از قرآن!

-و چیزى را که بدان علم ندارى دنبال مکن زیرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد (۳۶)

 -و در [روى] زمین به نخوت گام برمدار چرا که هرگز زمین را نمى‏ توانى شکافت و در بلندى به کوهها نمى‏ توانى رسید (۳۷)

-همه این [کارها] بدش نزد پروردگار تو ناپسندیده است (۳۸
-این [سفارشها] از حکمتهایى است که پروردگارت به تو وحى کرده است و با خداى یگانه معبودى دیگر قرار مده و گرنه حسرت‏زده و مطرود در جهنم افکنده خواهى شد (۳۹)

سوره اسراء
اگر هر مسلمان و غیر مسلمان تا پایان عمر به این سه اصل حکمت قرآنی پا بند شوند و آنها را سرمشق زندگی قرار دهند به بسیاری از ورطه ها سقوط نخواهند کرد. یعنی این سه اصل انسان را چه مسلمان و چه غیر مسلمان را از سقوط در بسیاری از مهلکه ها و گرفتاری های نا خواسته نگاهبانی می کنند.

نخست آن که،
وقتی آگاهی از چیزی نداریم از آن سخن نمی گوئیم و بدنبال آنجام آن نمی رویم. آنرا رد و یا قبول نمی کنیم. از کجا می دانیم درست است یا نادرست؟ که انرا رد کنیم و یا بپذیربم. بسیاری از خرافات از همین راه به نهانگاه قلبهای ما وارد می شوند و در ذهن ما جای می گیرند وحتی بتهای ذهنی ما می شوند. یعنی عمری با چیزی زندگی می کنیم که نمی دانیم چیست ؟حقیقت دارد و یا ندارد.

تا انجا که من می دانم کتابهای مقدس دیگر روی این نکته تاکیدی نداشته اند‌. این روزها همه همه چیز می دانند. از دانش قرآنی گرفته تا فیزیک و شیمی و تاریخ و جغرافی و سیاست و...و این نشان عقب ماندگی ذهنی از درک حقیقت است.

دوم آن که،
هرچه بر سر انسان آمده از تکبر و غرور آمده که پهلو به پهلو با نادانی پیش می رود. سخت روی زمین قدم بزنیم و یا آرام و با تواضع بر زمین اثری نخواهد داشت. اگر همه مردمانی که روی زمین راه می روند متکبرانه و یا متواضعانه راه بروند زمین آخ نخواهد گفت.ولی این انسان است که یا ضرر می کند و یا سود می برد. فقط بستگی به نوع قدم زدن ما دارد.

کتابهای مقدس(اوستا): داستان تولد زرتشت


اوستا کتاب مذهبی دین زرتشت

پیش ازمطالعه کتابهای دینی زرتشتی لازم است که از نحوه تولد زرتشت آگاه شویم:


داستان تولد زرتشت در اساطیر زرتشتی چنین آمده است:

فره زرتشت
از اهورا مزدا به فروغ بیکران و از آن به خورشید و از آن به ماه و از آن به ستارگان و از ستارگان به آتشی در خانه مادر مادر زرتشت و آن فره آتشدان را بدون هیزم و روغن روشن نمود:

-فرّه زرتشت (پرتوهای درخشان) در آغاز از آن اهورا بود. مزدای بزرگ،
- آن فره سپند و مینوی را به «فروغ بیکران» فرا سپرد.
-فروغ بیکرانه، آن فره درخشانِ مینوی را به خورشید داد
-و خورشید آنرا به ماهِ آسمان شب‌های ایران سپرد.
-ماه، آن فره را به ستارگان پرنور ارمغان کرد
- و ستارگان آنرا به آتشی که در خانه «زوئیش» (مادر مادر زرتشت) می‌سوخت، فرو فرستادند.
-بدان هنگام که زوئیش در حال زایمان «دوغدو» (مادر زرتشت) بود. فره زرین فرو آمده زرتشت، چنان درخشان بود که جام -آتشدان بی‌نیاز از هیزم و خوراک فرا می‌سوخت و شعله برمی‌کشید.
- فره زرتشت، چهره دوغدوی تازه زایش‌یافته را چنان درخشان می‌کند که بمانند ماه بر روی زمین می‌درخشید.

فروهر زرتشت
-از دیگر سوی، فُـروهر/ فَـروَهَـر زرتشت، در آغاز در عالم مینو بود، در سرای سپند اهورا.
-از آنجا بمانند فره او، به فروغ بیکران راه می‌یابد.
- بهمن و اردیبهشت (اندیشه نیک و بهترین راستی)، آن فروهر خجسته را از فروغ بیکران به شاخه همیشه سبز درختچه مقدس «هـوم» که بر بلندای چکاد کوهی روییده بود، باز می‌سپارند.
- یک جفت پرنده آماده جفت‌گیری، آن شاخه در بردارنده فروهر زرتشت را از ستیغ کوه برمی‌چینند و به آشیان خود می‌برند،
آشیانی بر بالای درختی بزرگ و کهنسال و خشکیده که بر کرانه رود مقدس «دائیتیا» جای داشت.
پیوند آن شاخه هوم سپند، درخت خشکیده را به ناگهان و به یکپارچگی سبز و زنده می‌کند و برای همیشه سرسبز می‌دارد.

-آنگاه که «پوروشسپ» (پدر زرتشت) و «دوغدو» (مادر زرتشت)، به پیمان می‌آیند؛
-پوروشسپ، شاخه‌ای از آن هوم زندگی‌بخش را از فراز درخت پیر، می‌چیند و به دوغدو ارمغان می‌کند.
-دوغدویی که پیش از این دربردارنده فره زرتشت بود، اکنون فروهر او را نیز در آغوش دارد.

گوهر تن زرتشت
از اهورا به باد و از باد به ابر و از ابر به باران و از باران به زمین چراگاه گاوان پوروشسب و دغدو و از زمین به درون تن گاوان و از تن گاوان به شیر گاو و دغدو مادر زرتشت در زمان دوشیدن گاوها دارنده  گوهر تن زرتشت می شود:

-اما گوهر تن زرتشت نیز در آغاز از آن اهورا بود.
- اهورا آن گوهر را به باد می‌سپارد.
- باد تیزرو آن گوهرِ گوهران را به آغوش ابر می‌دارد.
-ابر آورنده شادی و خرمی، گوهر تن زرتشت را ارمغان باران می‌کند
-و باران، دانه‌دانه بر زمین بهاری تازه‌شکفته‌ای فرو می‌افتد که چراگاه گاوان پوروشسپ و دوغدو است.
- گوهر تن زرتشت از باران به آغوش سپندارمذ راه می‌یابد و زمین سپند، آنرا به اندام گیاه سبزی فرو می‌نهد تا از آغوشش برویند و خوراک گاوان دوغدو شوند.
دو گاو سپید و زیبا و زردگوشی که تا آن زمان نزائیده بودند.

پسانگاه، آن گوهر تن، از شاخه سبز گیاه، به شیر گاو راه می‌یابد.
دوغدو، گاو را می‌د‌وشد و دارنده گوهر تن زرتشت نیز می‌شود.

فره با فروهر و با گوهر تن

اکنون دوغدو، هم دارنده فره و فروهر، و هم گوهر تن زرتشت است.

پوروشسب معجون را اماده می سازد:
او هوم سبز و شیر سپید را به دستان پوروشسپ باز می‌سپارد تا آنها رابا هم بکوبد و درآمیزد.
نوشیدنی «پراهوم» فراهم آمده را هر دو می‌آشامند و اکنون فره و فروهر و گوهر تن زرتشت در جان دوغدو آرام می‌گیرند.

ماه‌ها از آن فرخنده روز می‌گذرد.
پرتوهای آسمانی پیش از تولد زرتشت
سه روز مانده به زایش زرتشت، پرتوهای درخشانی از رخساره دوغدو سراسر خانه آنان را فرا می‌گیرد و به هنگام زایش او، «آناهیدِ» همیشه توانا و «اَشـی» نیک، نوازشش می‌کنند و زرتشت در روی آنان و در روی پدر و مادر می‌خندد.

آنگاه اشی نیک آوازی فرا می‌شنود و می‌گوید: «کیستی ای که سرودت به گوش من نازنین‌تر از همه سرودهاست؟» آنگاه پاسخ فرا می‌آید:
«او زرتشت است! او که هنگام زادن و بالندگی‌اش، آبها خشنود شدند، گیاهان شادمان شدند، رودها برخروشیدند و گیاهان بردمیدند. او زرتشت است.»


ادامه دارد