سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

کتابهای مقدس (قرآن): اساسی ترین بنیانهای قرآنی(بخش دوم)


ادامه از نوشتار پیشین

(لطفا نوشته پیشین در همین زمینه را مطالعه فرمایید)

اساسی ترین بنیان های قرانی


لا اله الا الله

محمد رسول الله

-پیش از اسلام و در دوران جاهلیت سرزمین حجاز که امروز به اشتباه عربستان سعودی نامیده می شود واژه " الله" نیز شناخته شده بود و معنی " خدا" را تداعی می کرد ولی این " الله" تنها نبود بلکه خدایان دیگر مانند لات و منات و عزی و هبل  هم بودند که در کار او دخالت می کردند. اصلا هر خانواده هر قبیله بتی داشت و آن بت همه  کاره بود. یعنی بیشتر توجه یک سکن  سرزمین حجاز به همین بتها بود تا به "الله"!  قرآن تمام آن بتهای ساختگی را از فضای حجازو ذهن مردمش و مردم کشورهای همجوارش زدود و " الله" که همان خدای خالق است بعنوان تنها منبع و سرچشمه خلق و تنها فرمانده جاوید کائنات جایگزین گردید.
این اصل در اسلا م با شعار :نیست خدایی بجز الله و محمد پیامبر او ست در ضمیر هر مسلمان جاودانه شد و بعنوان بنیادی ترین اصل قرآنی و اسلامی معرفی گردید.

   هم چنین  جملاتی مانند الله هی الکلمه العلیا  ( الله برترین واژه) است و   لا معبود الا الله  و (هیچ معبودی جز الله نیست) بعنوان تاکید شعار  لا اله الا الله  ارائه گردید


انا لله و انا الیه راجعون

-ما همه برای خداییم و بسوی او باز می گردیم.   این شعار که بخشی از آیه  ۱۵۶ ام سوره بقره می باشد مسیر انسان را در دوران حیات و پس از مرگ و اصلا وابستگی حقیقی  او را نشان می دهد: انسان برای خدا خلق شده و به سوی او باز می گردد.این شعار و توجیه به انسان می فهماند که او تنها نیست بلکه به عالیترین منبع قدرت وعظمت در عالم هستی و فوق عالم هستی تعلق دارد: او مال خداست و بسوی او می رود.


لاشر یک له

-او را شریکى نیست و بر این  دستور یافته‏ ام و من نخستین مسلمانم
آیه ۱۶۳  سوره انعام

-همان کس که فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست و فرزندى اختیار نکرده و براى او شریکى در فرمانروایى نبوده است و هر چیزى را آفریده و بدان گونه که درخور آن بوده اندازه‏ گیرى کرده است.
ایه ۲ سوره فرقان
در این دو آیه بی شریک بودن خداوند و بویژه در آیه دوم فرمانروایی او بر  عالم هستی و بدون فرزند بودنش و بی شریک بودنش و این که او آفر یدگار همه چیز  است مورد تاکید قرار گرفته است


الله الرحمن الرحیم

خدا بخشایگر و مهربان است
-این سه نام که هر سه از اسامی خداوند اند معرفی نوع خدای مورد نظر قران است. الله همان خدایی است که بخشنده و مهربان است. تمامی سوره های ۱۱۴گانه قران  به استثناء یک سوره همه به نام "خدای بخشنده مهربان " آغاز می گردد. نمازهای هر مسلمان با نام همین خدا در شبانه روز صورت می گیرد. تکرار این سه نام بر ای مسلمان معتقد فروزش هایی از امید و رحمت بی پایان را به ار مغان می آورد. کارها بنام همین خدای بخشنده مهربان آغا ز می شود. بقول نظامی شاعر مشهور ایران:
بسم الله الرحمن الرحیم       هست کلید در گنج حکیم 


و ما خلقت الجن و الانس لیعبدون

-و جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند
آیه ۵۶ سوره والذاریات 
هدف آفرینش انسان  و موجودات نامرئی ظهور آنان  در عرصه حیات و هستی این  بوده تا خدا را پرستش کنند . قرآن این خلقت و این هدف را  لطفی می داند که خداوند بر جن و انس کرده و خود را به آنان شناسانده است.پس انسان در اقیانوسی از پوچی و بی هدفی بوجود نیامده است بلکه به او وظیفه مهمی داده شده و آن عبادت خداوند خالق است. 


ادامه دارد

کتابهای مقدس (انجیل عهد عتیق): برج بابل


انجیل عهد عتیق باب ۱۱  سفر پیدایش

برج بابل

(۱-تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود.

۲و واقع شد که چون از مشرق کوچ می‌کردند، همواری‌ای در زمین شنعار یافتند و در آنجا سکنی گرفتند.

۳و به یکدیگر گفتند: «بیایید، خشتها بسازیم و آنها را خوب بپزیم.» و ایشان را آجر به جای سنگ بود، و قیر به جای گچ.

۴و گفتند: «بیایید شهری برای خود بنا نهیم، و برجی را که سرش به آسمان برسد، تا نامی برای خویشتن پیدا کنیم، مبادا بر روی تمام زمین پراکنده شویم.»

۵و خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنی‌آدم بنا می‌کردند، ملاحظه نماید.

۶و خداوند گفت: «همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان و این کار را شروع کرده‌اند، و الان هیچ کاری که قصد آن بکنند، از ایشان ممتنع نخواهد شد.

۷اکنون نازل شویم و زبان ایشان را در آنجا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند.»

۸پس خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده ساخت و از بنای شهر باز ماندند.

۹از آن سبب آنجا را بابل نامیدند، زیرا که در آنجا خداوند لغت تمامی اهل جهان را مشوش ساخت. و خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده نمود.

نسل سام تا ابرام

۱۰این است پیدایش سام. چون سام صد ساله بود، اَرْفَکشاد را دو سال بعد از طوفان آورد.

۱۱و سام بعد از آوردن ارفکشاد، پانصد سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد.

۱۲و ارفکشاد سی و پنج سال بزیست و شالح را آورد.

۱۳و ارفکشاد بعد از آوردن شالح، چهار صد و سه سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد.

۱۴و شالح سی سال بزیست، و عابر را آورد.

۱۵و شالح بعد از آوردن عابر، چهارصد و سه سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد.

۱۶و عابر سی و چهار سال بزیست و فالج را آورد.

۱۷و عابر بعد از آوردن فالج، چهار صد و سی سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد.

۱۸و فالِج سی سال بزیست، و رَعُو را آورد.

۱۹و فالج بعد از آوردن رعو، دویست و نه سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد.

۲۰و رعو سی و دو سال بزیست، و سروج را آورد.

۲۱و رعو بعد از آوردن سَرُوْج، دویست و هفت سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد.

۲۲و سروج سی سال بزیست، و ناحور را آورد.

۲۳و سروج بعد از آوردن ناحور، دویست سال بزیست و پسران و دختران آورد.

۲۴و ناحور بیست و نه سال بزیست، و تارح را آورد.

۲۵و ناحور بعد از آوردن تارح، صد و نوزده سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد.

۲۶و تارح هفتاد سال بزیست، و اَبرام و ناحور و هاران را آورد.

۲۷و این است پیدایش تارح که تارح، ابرام و ناحور و هاران را آورد، و هاران، لوط را آورد.

۲۸و هاران پیش پدر خود، تارَح در زادبوم خویش در اورِ کلدانیان بمرد.

۲۹و ابرام و ناحور زنان برای خود گرفتند. زن ابرام را سارای نام بود. و زن ناحور را مِلکه نام بود، دختر هاران، پدر مِلکه و پدر یسکه.

۳۰اما سارای نازاد مانده، ولدی نیاورد.

۳۱پس تارح پسر خود ابرام، و نواده خود لوط، پسر هاران، و عروس خود سارای، زوجه پسرش ابرام را برداشته، با ایشان از اور کلدانیان بیرون شدند تا به ارض کنعان بروند، و به حران رسیده، در آنجا توقف نمودند.

۳۲و مدت زندگانی تارح، دویست و پنج سال بود، و تارح در حران مرد.

ادامه دارد

فهرست مطالبی که برای نخستین بار توسط قران مطرح شدند -صافات پنجاه و ششمین سوره بر حسب تاریخ نزول بخش آخر


ادامه از نوشتار پیشین

-فهرست مطالبی که برای نخستین بار توسط قران مطرح شدند

-صافات پنجاه و ششمین سوره بر حسب تاریخ نزول  بخش آخر

  سلام بر ال یس(۱۳۱

ما نیکوان را چنین پاداش نیکو می‏دهیم. (۱۳۱)
زیرا او از بندگان خاص با ایمان ما بود. (۱۳۲)
و لوط هم یکی از رسولان خدا بود. (۱۳۳)
وقتی که ما او و اهل بیتش همه را نجات دادیم. (۱۳۴)
به جز پیر زالی  که در میان قومی که هلاک شدند باقی ماند. (۱۳۵)
پس  دیگران که بدکار بودند همه را هلاک ساختیم. (۱۳۶)

محل زندگی و نابودی قوم لوط
و شما مردم صبحگاهان از محل زندگی  آن  قوم می‏گذرید  . (۱۳۷)
و شامگاه  نیز از همان محل  عبور می کنید آیا عقل را بکار نمی‏بندید؟ (۱۳۸)

یونس پیامبری که  مرد مش    را  نفرین کرد و آنان را ترکنمود
و یونس نیز یکی از رسولان بزرگ خدا بود. (۱۳۹)
آن گاه که به کشتی پرجمعیتی گریخت... (۱۴۰)
(زیرا به قومش وعده‌ی عذاب داد و آن‌ها از دل توبه و انابه کردند و خدا رفع عذاب کرد. او به دریای روم گریخت تا نزد قوم خجل و شرمنده نرود  کشتی به خطر افتاد و اهل کشتی معتقد شدند که خطاکاری در میان آن‌هاست، خواستند قرعه زنند تا خطاکار را به قرعه تعیین کرده و غرق کنند یونس  خود قرعه زد و به نام خودش افتاد و او را در دریا فکندند)
واز مغلوب‌شدگان گردید. (۱۴۱)

یونس در شکم ماهی
و ماهی دریا او را به کام فرو برد و او در خور ملامت بود. (۱۴۲)
اگر یونس تسبیح خدا نمی کرد...
واگر او به ستایش و تسبیح خدا نپرداختی، (۱۴۳)
تا قیامت در شکم ماهی زیست کردی. (۱۴۴)
باز او را از بطن ماهی به صحرای خشکی افکندیم در حالی که بیمار و ناتوان بود. (۱۴۵)
و  بر او درختی از کدو رویانیدیم . (۱۴۶)
و او را بر قومی بالغ بر صد هزار یا افزون  فرستادیم. (۱۴۷)
و آن قوم چون ایمان آوردند ما هم تا هنگامی معین بهره‏ مندشان گردانیدیم. (۱۴۸)

خدا پسر دارد یا دختر؟
پس تو از این بپرس که آیا خدا را فرزندان دختر است و آنان را پسر؟ (۱۴۹)

یا آنکه چون ما فرشتگان را خلق می‏کردیم آن جا حاضر بودند و دیدند که آن‌ها را زن آفریدیم؟ (۱۵۰)

بدان که اینان بر خدا دروغی بسته و می‏گویند (۱۵۱)

خدا فرزند ندارد
خدا را فرزند می‏باشد. البته دروغ می‏گویند. (۱۵۲)

آیا خدا دختران را بر پسران برگزید؟ (۱۵۳)

شما جاهلانه حکم می کنید.
چرا چنین جاهلانه حکم می‏کنید؟ (۱۵۴)

آیا باز متذکر نمی‏شوید؟ (۱۵۵)

آیا  دلیل روشنی دارید؟ (۱۵۶)

کتاب و برهان‏تان را بیاورید اگر راست می‏گویید. (۱۵۷)

و بین خدا و جنّ نسبت و خویشی برقرار کردند در صورتی که جنّیان می‏دانند که احضار خواهند شد. (۱۵۸)

خدا ذات پاکش از این اوصاف که (به او نسبت می‏دهند منزّه است (و همه شما مسئولید). (۱۵۹)

جز بندگان پاک برگزیده خدا. (۱۶۰)

که  شما و معبودانتان، (۱۶۱)

ونتوانستید آن‌ها را مفتون و گمراه کنید. (۱۶۲)

جز آن کس را که اهل دوزخ است. (۱۶۳)

زبان حال فرشتگان
فرشگان گویند: هیچ کس از ما فرشتگان نیست جز آن‌که او را مقامی معین است. (۱۶۴)
و همه  نیکو صف آراسته‏ ایم. (۱۶۵)
و دایم به تسبیح و ستایش او مشغولیم. (۱۶۶)

کافران بدنیتل کتاب می گشاند ولی...
و همانا کافران می‏گفتند. (۱۶۷)
که اگر نزد ما کتابی از رسولان پیشین بود. (۱۶۸)
ما هم البته از بندگان برگزیده خدا می‏بودیم. (۱۶۹)
و  به آن کافر شدند و به زودی  خواهند دانست. (۱۷۰)

خدا:پیامبران پیروز خواهند شد چون ما تقدیر کر ه ایم
و همانا عهد ما درباره‌ی بندگانی که به رسالت فرستادیم  سبقت گرفته است. (۱۷۱)
که البته آن‌ها  فتح و فیروزی یابند. (۱۷۲)
و همیشه سپاه الهی غالبند. (۱۷۳)
پس اینک روی از آن‌ها بگردان تا به وقتی معین. (۱۷۴)
و آن‌ها را به چشم ببین که آن‌ها هم به زودی  خواهند دید. (۱۷۵)

آیا کافران عذاب ما را با تعجیل می‏طلبند؟ (۱۷۶)
(بدانند که) چون عذاب قهر الهی پیرامون دیارشان فرود آید  صبح بسیار بدی خواهند داشت. (۱۷۷)
اینک روی از آن‌ها بگردان تا به وقتی معین. (۱۷۸)
و به چشم ببین که آن‌ها هم به زودی  خواهند دید. (۱۷۹)
پاک و منزه است پروردگار تو که خدایی مقتدر و بی‏همتاست و از توصیف  خلق مبرّاست. (۱۸۰)
و سلام و تحیت الهی بر رسولان گرامی او باد. (۱۸۱)
پپو ستایش مخصوص خداست که آفریننده‌ی جهان‌ها و جهانیان است. (۱۸۲)


۷ موضو ع


کتابهای مقدس (قرآن): ۷ در خواست کودکانه خداناباوران از پیامبر



از پیامبر چه می خواستند

۱- گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آن‌که از زمین برای ما  چشمه آبی بیرون آری. (۹۰)

۲- یا آن‌که تو را باغی از خرما و انگور باشد که در میان آن باغ نهرهای آب جاری گردانی. (۹۱)

۳- یا آن‌که بنا بر پندار و دعوی خودت پاره‏ای  سنگ از آسمان را بر سر ما فرود آوری۴- یا آن‌که خدا را با فرشتگانش مقابل ما حاضر آری. (۹۲)

۵-یا آن‌که خانه‌ای از زر دارا باشی،

۶- یا آن‌که بر آسمان بالا روی و باز هم هرگز ایمان به آسمان رفتنت نیاوریم،

 ۷- تا آن‌که بر ما کتابی نازل کنی که آن را قرائت کنیم. بگو: خدای من منزه است  مگر من جز  فرد ی  بشری بیشترم که به رسالت آمده‏ ام؟ (۹۳)

 و مردم را چیزی از  ایمان بازنداشت وقتی که هدایت بر آنان آمد جز این  که گفتند: آیا خدا بشری را به رسالت فرستاده است؟ (۹۴)

بگو: اگر فرشتگان را در زمین مسکن و قرارگاه بودی ما هم فرشته‏ ای را از آسمان به رسالت بر آن‌ها می‏فرستادیم . (۹۵)

 (ای پیغمبر، پس از اتمام حجت به امت) بگو: خدا شاهد میان من و شما کافی است که او به  بندگانش آگاه و بصیر است. (۹۶)


سوره اسراء


کتابهای مقدس(انجیل بارنابا): در س هایی که از اسب می توان آموخت


ادامه از نوشتار پیشین

انجیل بارنابا فصل ۲۶

در س هایی که از اسب می توان آموخت

(۱در این وقت نگارنده گفت: ای معلم، به درستی که کلام تو حق است و از این رو به تحقیق ترک نمودیم هر چیزی را، تا پیروی تو کنیم.

(۲) پس بفرما ما را، چگونه بر ما واجب است که جسد خود را دشمن بداریم؟

(۳) خود کشتن جایز نیست و چون زنده‌ایم واجب است بر ما که او را بپروریم.

(۴)یسوع جواب داد «جسد خود را مانند اسب نگهداری کن تا در امن زندگانی کنی.»

(۵) «زیرا با پیمانه اسب قوت داده می‌شود؛ ولی کار بی‌اندازه.»

) «در دهان او لگام نهاده می‌شود تا بر حسب ارادهٔ تو راه رود.»

(۷) «بسته می‌شود تا نیازارد کسی را.»

(۸) «در جای حقیری حبس می‌شود و هر گاه نافرمانی کند زده می‌شود

(۹) «پس ای برنابا، در این صورت این طور بکن که زندگانی خواهی کرد همیشه با خدای.»

(۱۰) «تو را به خشم نیاورد سخن من؛ زیرا داوود پیغمبر خود همین کار کرد؛ چنان که اعتراف نموده، می‌گوید: به درستی که من نزد تو مثل اسبم و به درستی که من همیشه با توام.»

(۱۱) «همانا با من بگو کدام یک از این دو فقیرتر است، کسی که به کم قناعت دارد یا آن کس که به زیاد میل دارد؟»

(۱۲) حق می‌گویم شما را که اگر جهان عقل درستی می‌داشت، هیچ کس چیزی برای خود جمع نمی‌کرد.»

(۱۳) «بلکه هر چیزی مشترک بود.»

(۱۴) «لیکن دیوانگی او به این معلوم می‌شود که هر قدر جمع می‌کند رغبتش بیشتر می‌شود.»

(۱۵) «حال این که هر چه جمع می‌کند آن را، جز این نیست که جمع می‌کند آن را برای راحت جسد دیگران.»

(۱۶) «پس باید کفایت کند شما را در این صورت یک جامه.»

(۱۷) «کیسه‌های خود را بیندازید.»

(۱۸) «برندارید توشه‌دان و نه کفشی در پای خود.»

(۱۹) «و اندیشه مکنید که بگویید برای ما از این پس چه اتفاق خواهد افتاد.»

(۲۰) «بلکه اندیشه نمایید در این که به عمل آورید خواست خدای را.»

(۲۱) «او حاجتتان را برای شما پیش خواهد آورد تا جایی که شما نخواهید بود محتاج به چیزی.»

(۲۲) «حق می‌گویم به شما، که همانا بسیار جمع نمودن در این زندگانی نااستوار، گواهی است بر نداشتن چیزی که به کار آید در زندگانی دیگر.»

(۲۳) «زیرا هر کس اورشلیم وطن او باشد، در سامره خانه‌ها نمی‌سازد.»

(۲۴) «زیرا میان دو شهر دشمنی پیداست.»

(۲۵) «آیا میفهمید؟»

ادامه دارد