سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

نگاهی به اصلهای همیشگی

 همه ادیان الهی بر اساس چندین  اصل مهم و بنیادی قرار دارند که غیر قابل تغییرند .  

قرآن بطور کامل و واضح خواستار پذیرش این اصلهای بنیادین است و  بر تقدیس  اشان تاکید کرده است. 

پر واضح آنکه انکار این اصلها به منزله نقص در دین است و در سر تاسر قرآن این اصلها بطور مکرر مورد تاکید قرار گرفته و هرگز  بگونه بیان نشده اند که چرخش روزگار باعث تضعیفشان گردد و رنگ صلابت واصل بودن از چهره اشان بزداید. 

  از ابتدای شروع دین اسلام و تا آخرین روز حیات پیامبر و تا آخرین وحی الهی این اصول  همان گونه بوده اند و برای همیشه همین گونه خواهند بود.

 این اصول عبارتند از:

خداپرستی

۱-وجود خدای خالق یکتا، بی همتا، بی شریک ، بی زوال ،  که بوجود نیامده و همواره بوده است و خواهد بود.
۲- خداوند قادر  و عالم مطلق است و قدرتش بر همه عالم هستی حکمفرماست.
۳-خداوند جهان  و انسان را هدفمند آفر یده   و به همین دلیل بشر در دوران زندگی خود بر روی زمین مسئولیتهایی را دارد که بر عهده اوست.
بنابر این هر گونه بت پرستی و  شخص پرستی  طبق آیات قرآن صد در صد ممنوع است. و فقط خداوند خالق یکتاست که قابل پرستش است.

پیامبران و رسالت الهی

۴- خداوند برای راهنمایی بشر پیامبرانی با کتابهای مختلف  فرستاده تا راز اصلی -خلقت انسان را به او گوشزد کرده  و به او مسیر صحیح زندگی را که بر اساس قوانین اصلی الهی تدوین شده نشان دهد.

جهان هدفمند است

۵-خداوند جهان را در مسیری قرار داده که انسان به جهان می آید و از جهان می رود  و خود  انسان هیچ کنترلی بر این آمدن و رفتن ندارد. 

 جهان آخرت و قیامت

۶-پس از زندگی در این جهان،  انسان به جهان آخرت می رود و روز قیامتی بر پا می شود و به حساب و کتاب زندگی بشر در دوران عمر زمینی او رسیدگی می شود.

خطاها و گناهان شخصی

۷- اگر خطاهایی که او در دوران زندگی کرده شخصی و مربوط به خود او بوده و ا و تا زنده بوده از آنها برگشته و دیگر به سراغ آنها نرفته و کارهای نیکی انجام داده که آن لغزشهای شخصی را پوشش داده همه آنها بخشیده خواهد شد. 

خطاهای متعدی و سرایت کننده

۸- اگر خطاهای انسان در دوران زمینی شامل  ظلم ، خیانت ، قتل ، جنایت، گرانفروشی ، کم فروشی ، تجاوز و....را شامل می شده این گناهان هر گز بخشیده نمی شوند مگر آن دسته از خطاها که قابل جبران بوده و او در دوران حیات آنان را جبران نموده و رضایت افراد  را بدست آورده است.
بدیهی است که گناهانی مانند  قتل ، تجاوز  و دیگر جنایات غیر قابل جبر ان هر گز بخشیده نخواهند شد‌.

۹-دیگر از گناهان غیر قابل بخشش شرک و عدم اعتقاد به خداوند   و انکار وجود او و انکار رسالت پیامبران  است که اگر تا پایان حیات ادامه داشته باشد این گناه نیز هر گز بخشیده نخواهد شد.

دنیا

۱۰- انسان طبق قرآن باید از دنیا استفاده کند و از نعمتهای آن بهره ببرد ولی ذهن او و قلب او متوجه خداوند و جهان آخرت باشد.

کارنیک

۱۱- ایمان به خداوند   و انجام کارهای نیک دو کار اصلی و مهم هستند که در سر تاسر قرآن بر ارزش و اهمیت ویژه آن تاکید  مکرر شده است.

بطوریکه گویی ایمان و کار نیک در یکدیگر عجین شده اند.

تفکر و تعقل

۱۲- انسان باید در دوران زندگی و حتی به هنگام ذکر نامهای خداوند و تسبیح او  در حال تفکر و تعقل باشد ،  در رازهای عالم هستی بیاندیشد و  در این  زمینه اندیشه کند  که چرا جهان و انسان وجود دارند؟   بر سر تمدنهای گذشته چه آمده است؟ چرا برخی از ملتها و تمدنها برای همیشه نابود شده اند؟ خیر چیست و شر چیست؟

دفاع و جنگ

۱۳- مسلمانان اگر مورد حمله و هجوم  قرار گیرند  اجازه  دارند که از خود دفاع نموده و دشمن متجاوز را از خود و سرزمین خود برانند.
۱۴- اگر دشمن متجاوز دست از جنگ برداشت بر مسلمانان است که آنان نیز دست از جنگ بردارند.

عبادات

۱۵- قران برای انسان مسلمان عباداتی را در نظر گرفته که انجام برخی از  آنها مانند نماز  صد در صد ضروری و لازم الاجراست. 
 برخی دیگر از عبادات مانند حج و روزه مشروط هستند. مثلا در مورد حج شخص باید استطاعت مالی و بدنی لازم  داشته باشد ، راه حج و مسیر رفت و آمد آن باز باشد. در صورت وجود همه این شرایط حج یک بار در تمام عمر بر هر مسلمان مستطیع واجب است . 
و در مورد روزه شخص باید از سلامت بر  خوردار بوده و روزه باعث آزار  و صدمه به او نشود. 

گناهان

۱۶- در مورد   خطاهایی  مانند زنا، شرابخواری ، قمار   که گناهان شخصی هستند راه جبران  آن توبه است و انجام کارهای نیک و باز نگشتن به آنها شرط بخشایش احدیت است!  
مگر آن که کسی که  در ملاء عام و در مقابل چشم مردمان و در داخل جامعه مست کند، زنا کند و یا فحشاء و فساد را علنا رواج دهد . چنین شخصی مسئول گناه خویش   می باشد. 
در مورد زنا که در جایی پنهانی صورت گرفته و دور از چشم مردمان بوده باید چهار شاهد  عادل بطور دقیق  و بطور یکسان شهادت دهند و شهادت آنان با یکدیگر سر مویی تفاوت نداشته باشد.
 ارایه  گزارش مبنی بر این که زن و مردی برهنه در کنار هم بودند زنا به شمار نمی آید. یعنی گزارش آن چهار شاهد عادل باید دقیقا حاکی  از نزدیکی جنسی ما بین زن و مرد  باشد. 
اگر گزارش یک نفر از  آنان تفاوت کند سه نفر دیگر مواخذه خواهند شد و مسئول می باشند. 
در قرآن حکم زنا در صورت اثبات و با شرایط فوق صد تازیانه است. 
در قران هیچ آیه ای در مورد سنگسار زنا کار وجود ندارد. 
 در مورد چهار شاهد  پرسش این است که آنان در محل وقوع زنا چه می کردند؟ 
 

قرآن وحی الهی است

۱۷- قرآن و آیات آن از طریق وحی الهی بر پیامبر اسلام  نازل شده و در سر تاسر قرآن و آیات مختلف تاکید شده که آیات قرآن وحی الهی است و ساخته و پرداخته هیچ کس نمی باشد .
زن و مرد
۱۸- زن و مرد در قبال کارهای نیک یکسان پاداش می برند و در قبال کارهای نادرست یکسان مواخذه می شوند.

معیار اصلی

۱۹- طبق آیات قران معیار  اصلی ، خوب و بد بودن انسان است و اینکه انسان تا چه حد به  خدا وند نزدیک است و تا چه حد نیکوکار و مفید برای جامعه بشری است. 

رنگ و نژاد ، زشت و زیبا بودن هیچ ارزشی ندارد. وفقط باعث تمایز انسانها از یکدیگر است.

اصول همیشگی هستند

۲۰ - دستورات و اصول مطرح شده در فوق که بر طبق آیات قرآن می باشد همیشه و همواره پا بر جا می باشد.

رمز گشایی از وحی ها ی رسیده بر پیامبر


یعنی شایسته   نیست خدا با  هیچ انسانی   سخن گوید، مگر ؛

-از راه وحی ،

- یا از فراسوی  حجاب،

- یا رسولی می‏فرستد و به فرمان او آن‌چه را بخواهد وحی می‏کند چراکه او بلندمقام و حکیم است."


آیه 51 سوره شوری

  

  

مهمترین مدرک در توجیه وحی الهی برای مسلمانان قرآن است و هرچه که با قرآن نخواند قابل قبول نیست. بر اساس آیه 51 سوره شوری   وحی  الهی به یکی از سه طریق  :

1- مستقیم،

2- از فراسوی حجاب

3-  یا توسط  جبرئیل بر پیامبر نازل شده است.


در قرآن  آیه ای که حکایت از بروز بیهوشی و اغماء در پیامبر اسلام و در پیامبر ان دیگر به هنگام در یافت وحی الهی .جود ندارد.

بجز آن که چچ آیه ای در قرآن وجود دارد که  بوضوح  گزارش می کند که موسی پیامبر یهود در هنگام تجلی خداوند در کوه طور بیهوش شد. اما آیاتی که از مکالمه خداوند با او گزارش می کند هیچ سخنی از بیهوشی موسی  در هنگام شنیدن وحی الهی نمی رود.

 تنها در یکی از این آیات گفته شده: ای موسی پیامبران در حضور خداوند دچار وحشت نمی شوند. احتمالا موسی پیامبر با شنیدن نخستین خطاب  الهی دچار ترس و خوف شده و خداوند به او دلگرمی داده که پیامبران هنگامی  که مورد خطاب او  قرار می گیرند نمی ترسند.. 

به همین  دلایل است که از نظر من گزارشات بیهوشی پیامبر در هنگام دریافت  برخی از وحی  ها و حتی وحی مستقیم نمی تواند قابل قبول باشد.

بلکه در این حالات پیامبر در اثر دریافت وحی از عالم ماده منقطع شده و تمام توجه  او به خداوند متعال بوده است.

 این توجه  تام و کامل از جانب پیامبر در نظر آنان که در حضور او بودند بیهوشی بشمار می آمده ، بویژه آنکه تنی چند از دورویان نیز امکان حضور داشته اند..

و اما آیاتی که از تجلی خداوند بر موسی و بیهوشی او و از مکالمه نسبتا طولانی خداوند بطور مستقیم باوی و مکالمه موسی با خداوند سخن می گوید  که از هیچ نوع بیهوشی و یا اغماء سخن نرفته است:

"و چون موسى به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت عرض کرد پروردگارا خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم فرمود هرگز مرا نخواهى دید لیکن به کوه بنگر پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى دید پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود آن را ریز ریز ساخت و موسى بیهوش بر زمین افتاد و چون به از بیهوشی بخود آمد، گفت: تو منزهى به درگاهت توبه کردم و من نخستین مؤمنانم (143)


"فرمود اى موسى تو را با رسالتها و با سخن گفتنم با تو  بر مردم  برگزیدم پس آنچه را به تو دادم بگیر و از سپاسگزاران باش( 144)
آیات 143 و 144 سوره اعراف
نتیجه گیری:
1- توجه و حضور  پیامبر در زمان دریافت وحی مستقیم از خداوند بطور کامل به خداوند بوده و او با همه ذهن و روحش متوجه پروردگار می گردیده و این در چشم افراد عادی،  بیهوشی و اغماء تلقی می گردیده است.-
2-در حالاتی که پیامبر بنظر دیگران بیهوش می آمده بخاطر تجلی خداوند بر شخص او بوده و هیچ کس و حتی پیامبران دیگر از آن بهره ای نداشته اند ( در مورد موسی پیامبر خدا بر کوه تجلی کرد)طبیعی است که تجلی الهی که کوه را متلاشی می کند وجود بنده خداوند را اگر چه پیامبر ا  و باشد به همان حالتی ببر د که موسی پیامبر در زمان تجلی خداوند بر کوه تحربه نموده بود.با این تفاوت که پیامبر اسلام به عظمتی رسیده بود که خداوند منحصرا در جمع و حضور دیگران بر خود او تجلی می کرد.
بنابراین و با توجه به آنچه که د ر بالا گفته شد، هرکس می تواند یکی از توجیهات فوق را بپذیر د و من خود توجیه نخست را می پذیرم.
برای آن که توجیه  و نمونه ای زمینی  از   حالات تمرکز فوق العاده قوی بدست دهم، اشاره ای به حالات گاوس ریاضیدان نابغه آلمانی می کنم . او گفته  بود وقتی برروی موضوعی متمرکز می شوم و عمیقا خواستار دانستن آن هستم ، دچار چنان تمرکزی می شود که  حتی تا سه روز ادامه می یابد و من طی این تمرکز ها گهگاه  از زمان و مکان جدا می شوم، و حتی وقتی در حال حرکت با دوستان در خیابان هیتم شدت تمر کز بر روی مطلب علمی چنان مرا بخود جلب می کند که از حرکت باز می مانم. آن وقت در همین اوضاع و احوال است که راه حلها در ذهن من پیدا می شوند.
علیرغم تجربه حالات فوق توسط گاوس هیچ یک از  نزدیکان و دوستان و همکاران این دانشمند که از این حالات او آگاه بو دند، هیچ کس تهمت غشی بودن به او نزد.

مصیبتها از کجا می آیند ؟(1)

"پس چگونه  است که وقتى به خاطر کارهایى که از قبل انجام دادند، مصیبتى به آنان مى‌رسد سراغ تو مى‌آیند، و به خدا سوگند یاد مى‌کنند که هدف ما جز نیکى و توافق  نبوده است."

آیه 62 سوره نساء

این آیه یکی از بحث بر انگیز ترین آیات قرآن بوده زیرا با ایجاد و منبع ایجاد مصیبت در ارتباط است.

یعنی شخصی که قرآن را و یا ترجمه آن را می خواند احتمالا با خود می اندیشد :

-پس مصیبتها را خودما انسانها باعث می شویم...اما چگونه؟

ا و سپس به جستجوی ذهنی می پردازد و می خواهد خود را قانع کند که طی زندگی مصیبتهایی دیده  ولی هر چه فکر می کند ، هرچه می اندیشد،  نتیجه قانع کننده ای نمی یابد که به او فهمانده شود و  بگوید:تو  بخاطر فلان  خطای بزرگی که انجام دادی به چنین مصیبتی دچار شدی. 

و چون  دلیلی و علتی  به ذهن او نمی رسد   از خود  می پرسد:مگر من چه کرده بودم که به این مصیبت دچار شدم؟

اخطار مهم:  اغلب کسانی که امروزه قرآن می خوانند تا ببینند در آن چه نوشته شده از یک موضوع مهم غفلت دارند و به آن توجه نمی کنند.

 و آن موضوع این است که هر آیه قران برای خود تاریخچه ای دارد. زیرا بسیاری از  این آیات در پی حوادث ، تغییرات و پیش آمدهایی در دوران پیامبری و انتشار اسلام صورت گرفته و به واقعه ای مرتبط می شود.

برای نمونه ، در باره همین آیه 62 سوره نساء که می گوید:" آنان یعنی مسلمان نماها ی مدینه کارهایی نادرست انجام  دادند و سپس دچار مصیبت شدند." 

راستش این مطلب  در بسیاری از موارد شخصی صدق می کند. مثلا ؛ کسی که پرخوری می کند، مشروب می نوشد، اهل نزاع و درگیری است، بی بند وباراست وعیاشی می کند، در گیر کارهای پرخطر می شود، مسلما بیش از انسانهای محتاط و قانونی دچار مشکل می شود. 

اما مواردی هم وجود دارد که انسان نمی تواند برای مصیبتی که بر او وارد شده  دلیلی شخصی بیابد.

در توضیحات زیر در مورد این آیه و واژه"مصیبت" و تاریخ این آیه مطالبی را می خوانیم که مفسران مشهور مسلمان گفته اند که می توانند ما را از این بن بست فکری در آورند.



توجیهات 

" طبرى مفسر و تاریخنگار مشهور اهل سنت در ارتباط یا آیه فوق می نویسد: 

"یعنى اگر بواسطه ى رجوع به حکومت طاغوت  و به حکم او  رضایت دادن ، خداوند آنها را گرفتار کند باز هم توبه نمى کنند و به خود نمى آیند، و در عوض اصلاح خود سوگند دروغ یاد مى کنند. "

منظور از حکومت طاغوت چیست؟  آیا مسلمانان حقیقی  به حکومت طاغوت برای داوری رجوع کرده بودند و یا این مسلمان نماهابودند که برای داوری نزد طاغوت رفتند؟


تعریف مصیبت

فخررازی دانشمند دیگر  اهل سنت می نویسد:  مقصود از «مُصِیبَةٌ » چند قول است: 

"1- چون آن مصیبت به آنها رسید (طی حادثه ای عمر بن خطاب  منافقی را کشت و یاران و خویشانش براى دادخواهى حضورپیغمبر آمدند و گفتند: ما نظر بدی نداشتیم که به داوری پیغمبر راضى نشدیم و این خویشاوند ما که کشته شده است بمنظور خوشرفتارى بود که به داوری  نزد دیگرى رفته بود.)"

پس باید یکی از مسلمان نماها برای داوری نزد طاغوت رفته و چون عمر بن خطاب به کار او پی برده  او را به قتل رسانده است.  یعنی 

منظور از "مصیبت " در اینجا قتل یکی از مسلمان نماها توسط عمر بوده است. در حالی که اغلب اوقات  انسانها مصیبت را بلایی آسمانی و بی دلیل می دانند که ناگهان هم چون پتک بر سر زندگی آنان فرود آمده است.

ضمنا از مفسران  قرآن فقط فخر رازی است که آیه را به قتل شخصی توسط عمر نسبت می دهد.

 مصیبت یعنی اهانت:

2-  ابو على جبّائى مفسر اهل سنت می نویسد:  مقصود از مصیبت اهانتهائى است که به آنها شد و در قرآن یاد شده است.  مثل آنکه پیغمبر (ص) به ایشان گفت: شما لیاقت همکارى  با مسلمین را ندارید و با ما به جنگ نیائید در این آیه «لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقٰاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا» و باز در آیت دیگر که به پیغمبر گفته شده است، اگر آنها از بدرفتارى دست بر ندارند، تو را وادار مى کنیم که آنها را خوار کنى و از خود برانى.
3 -ابو مسلم اصفهانى گفته است یعنى:  اشخاص دورو و منافق و یا همان مسلمان نما ها در دنباله ى بدرفتارى و نفاق گرفتار می شوند و ناچار می شوند بیایند و سوگند یاد کنند .

ابو الفتوح رازی مفسر مشهور شیعه در این ارتباط می نویسد : 
این آیه براى عبد اللّه بن ابى سلول است که، در جنگ بنى المصطلق چیزى گفت و سوره  منافقین براى او نازل شد و رسوا شد و نزد پیغمبر (ص) رفت و سوگند یاد کرد که من از سخنم جز نیکى قصدى نداشتم، و بازگفته اند: یعنى این مصیبت که چون مرگ او رسید از پیغمبر (ص) پیراهنى خواست که از عذاب جهنّم حفظش کند، به او گفتند تو دروغ مى گوئى و او آمد و سوگند یاد کرد . 

تا قبل از هجرت  به مدینه، بین دو قبیله اوس و خزرج جنگ‌های فروانی رخ می‌داد تا آنکه سرانجام این دو طایفه به توافق رسیدند که عبدالله بن ابی را فرماندار مدینه کنند و همگی بر فرمان او باشند.

 با مسلمان شدن اکثریت مدینه و هجرت پیامبر  به این شهر، عبدالله بن ابی سلول ، فضا را برای حکمرانی خود مناسب ندید و با ورود پیامبر به مدینه مخالف بود. 

وی به ناچار اسلام را پذیرفت و مخفیانه تصمیم به اخراج پیامبر از مدینه گرفت. بنا بر برخی گزارش‌ها، وی قصد ترور پیامبر  را نیز داشته‌است. نفاق وی به طوری آشکار بود که فرزندش حباب، از پیامبر اجازه خواست تا اگر چاره‌ای جز کشتن او نیست خودش سر پدرش را  بیاورد؛ ولی  پیامبر نپذیرفت و از او خواست که همچنان با او به نیکی رفتار کند.

مرگویرایش

پس از مرگ عبدالله، بر وی نماز خوانده و به جای دعا، او را نفرین کرد. بر اساس برخی منابع، وقتی محمد قصد کفن  کردن او را با لباس خود نمود، آیه نازل شد که: « هرگز بر هیچ یک از آنان که مردند نماز مگذار و بر سر گور آنان نایست » (سوره توبه، آیه۸۴) 

فخررازی باز هم می نویسد :  آنان می گفتند؛ یعنى ما که به محاکمه نزد پیغمبر نرفتیم، براى احسان به طرفهامان بود  که در حضور پیغمبر خجالت مى کشیدند مطالب خود را بگویند و از فرمان آن حضرت سرپیچى کنند . پس مى خواستیم به طرف خصومت خود ارفاق و موافقت کنیم و  نزد دیگرى رفتیم.

معنى دیگر این جمله آن است که مقصود ما     از مراجعه به دیگرى براى این بود که پیغمبر به اصل حقّ حکم مى کند و از آن تجاوز نمى کرد لیکن نزد دیگرى رفتیم تا در حکم خود احسان بهر دو طرف را منظور کند و توفیق و موافقت میان ما حاصل شود.

ادامه دارد...


اعتقاد به جهان آخرت چه سودی برای دنیا ی ما دارد؟


بهبود دنیا پیش از ورود به جهان آخرت

در سوره بلد آیات 12 الی 18 به وضوح روش خداپسندانه عبور از مارپیچ دنیا به  آخرت مشخص شده است.  

اما پرسش این است که باور به جهان آخرت چه سودمندی برای دنیا و مردمان دنیا دارد؟

پاسخ پرسش بسیار بسیار مهم فوق را در خود این آیات 13 تا 18 می توان به صراحت یافت:


تو چه دانی که عقبه ( مارپیچ گذر  و یا گردنه )  چیست؟     ( 12 )

( گذر از عقبه ویا گردنه این جهان به آن جهان)  آزاد کردن بنده است. ( 13 )

و در روز قحطی و گرسنگی  طعام دادن  است. ( 14 )

به یتیم خویشاوند   رسیدگی کردن است.       ( 15 )

 به داد فقیر مضطرّ خاک نشین  رسیدن است. ( 16 )

و آن گاه هم از آنان باشد که ایمان آورده و یکدیگر را به اهمیت صبر و مهربانی با خلق سفارش می‌کنند. ( 17 )

که آنها اهل یمین و سعادتند (و نامه عمل به دست راست گیرند). ( 18 )

سوره البلد آیه ۱۳ تا ۱۸


بر اساس آیات فوق کسی که به خدا و جهان آخرت باور دارد همیشه  در مسیر انجام کارهای بزر گ بر شمرده در آیات 12 تا 18 سوره بلد گام می زند:


-در ایام قحطی ها ، گرسنگی ها ، کمبود ها 

از ثروت خود کمک گرفته و نیازمندان را یاری می کند.

-با توجه به امکانات خود به  و ضعیت یتیمان خویشاوند رسیدگی نموده و آنان را مورد حمایت مالی و روحی قرار می دهد.


-به  مسکینان که بر خاک مذلت افتاده اند یاری میرساند و تا سر حد توانانی آنان را مورد پشتیبانی مالی قرار می دهد.


-همدیگر را به صبر و پایداری و کمک به یکدیگر تشویق و ترغیب می کند.


اگر جامعه ای از انسانهایی تشکیل شده باشد که تعداد قابل توجهی از اعضاء  آن به چهار اصل فوق عمل کرده و پایبند باشند، این چنین جامعه از امنیت و سلامت کافی بر خوردار می شود. 

 و بر همین اساس و در پرتو همین چهار اصل پیش از ورود به جهان آخرت به میزان بسیار از فقر و ناکامی جامعه  کاسته شده و این در سایه باور به جهان دیگر صورت می گیرد.



 

آیا پیامبر نوشتن و خواندن می دانست.؟


"و تو قبل از  آن  هیچ کتابى نمى‌خواندى، و با دست خود آن  را نمى‌ نوشتی ، تا مبادا باطل گرایان در کار تو شک کنند."


آیه 47 سوره عنکبوت


واژه "آن"  که در آیه فوق بدان اشارت آمده می تواند ما را  به دوموضوع مهم ارجاع می دهند:

- بعثت پیامبر به پیامبری

-نزول قرآن


آیه   به پیامبر گوشزد می کند: تو پیش از نزول قرآن و پیش از رسیدن به مقام پیمبری نوشتن و خواندن نمی دانستی.

ممکن است برخی  از محتوای مندرج در آیه این بر داشت را  داشته باشند که پیامبر در پیش از بعثت و نزول قرآن خواندن و نوشتن نمی دانسته  ولی  بعد ها آنرا فرا گرفته است.

لیکن مطالعه دقیق تاریخ دوران پیامبری او نیز نشان می دهد که نامه های پیامبر به سران قبایل ، جهان و پیمان نامه ها هیچ یک توسط خود او نوشته  نمی شد. 

تاریخ نام تعدا د قابل توجهی از اشخاص را بعنوان نویسندگان نامه های پیامبر و آیات قرآن در هنگام نزول وحی  ثبت کرده است که همگی از چهر  ه های شناخته شده تاریخ صدر اسلام هستند.

 افزون بر این ، هیچیک از معارضان و مخالفان پیامبر و قرآن در صدر اسلام به او این تهمت را وارد نمی آوردند که تو مردی باسواد و کتاب خوانی هستی  و همه  اینها که می گویی از کتابهای دیگران فراگرفته ای.

چنانکه یکی از دوستان پیامبر حارث بن کلده که گفته شده طبیب بود و در جندی شاپور درس خوانده بود نزد همه بعنوان مردی درس خوانده و باسواد شناخته می شد.

به بیان دیگر تعداد آنانی که در آن دوران می توانستند بخوانند و بنویسند آن قدر اندک بود که باسواد ها شناخته شده بودند. 

در حالی که هیچ یک از گز ارشات تاریخی همان دوران حوادث   مکه ، مدینه و حجاز پیامبر را  شخصیتی کتابخوان و نویسنده معرفی نکرده اند.

این امی بودن پیامبر و قادر بر خواندن و نوشتن نبودن پیامبر از جمله عوامل مهمی بود که عربان وقتی آیات قرآن را از زبان او می شنیدند، به درستی ادعای او در پیامبری پی می بردند. 

زیرا همه این آیات فصیح و بلیغ و این سوره های معجزه گر از لحاظ ادب عربی از زبان کسی ادا می شد که خواندن و نوشتن نمی دانست و عربان از این موضوع آگاه بودند.

اگر پرسیده شودچرا خدای پیامبر به او خواندن و نوشتن نیاموخت، شاید دلیل مهمش همان باشد که در بالا به آن اشاره شد.