سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

آیا روی گردانی از یاد خدا موجب تغییر در معیشت می شود؟

«هر کس از ذکر(یاد) من روی بر گرداند ، معیشت بر او تنگ خواهد شد.»

آیه.  ۲۰ سوره طه

برخی در ارتباط با آیه فوق اشکالی را مطرح کرده اند مبنی بر این که؛   خیلی  از آنان که  از ذکر و یاد خدا روی بر گردانند ، از وضع مادی  خوب و حتی عالی بر خوردارند و  سیل  پول و ثروت به سمت آنان جریان دارد، در عین حال با خدا نیز سر کار ندارند . .پس با این حساب چگونه می توان شمول و تاثیر این  آیه را  در زندگی  انسان  ها قبول نمود ؟

راستش اگر در ترجمه فوق واژه «ضنکا» را به معنای      « تنگی » بگیریم  مشکل مطرح شده باقی خواهد ماند. اما اگر آنرا به معنای« ناراضی و نار ضایتی » بگیریم آن زمان تعبیر درست و تجربی برای این آیه نیز می توان ارایه کرد.  

«هر کس از یاد و ذکر من(خدا) روی برگرداند هرگز از زندگی راضی نخواهد شد.»

باز ممکن است  در اینجا و در محکوم نمودن این تعبیر جدید  نیز پرسش دیگری مطرح شده  و پرسیده شود: مگر ثروتمندی هم پیدا می شود که از زندگی ناراضی باشد؟ 

پاسخ من به این پرسش مثبت است. 

اخیرا در مراسمی بودیم که  شرکت کنندگان از هر قشر در آن حضور داشتند و مراسم بیادبود چهلم یکی از عزیزان از دست رفته ما بود. می توانستم حدس بزنم که اغلب حاضرین  در آن مراسم مشکلاتی در زندگی دارند، ولی همه بنظر آرام و راضی می آمدند بجز یک نفر که   ثروتش بقول قدیمی‌ها از پارو بالا می رود.  او بود که در این جمع آرامش نداشت و ناراضی ترین این افراد می نمود  !گویی  روحش را به آتش کشیده بودند . پس از چند دقیقه ای پی بردم که  برای فروش یک تکه دیگر از مال خود که با دیگران شریک است  چنان بر افروختگی و عصبانیت در او بو جود آمده بود که ممکن بود هر آن حالت حالت سکته بر او عارض گردد. تنها او بود که در   آن  در مراسم اعتراض  می کرد، و با یکی از شریکان خود بر سر  بخش کوچکی از مالش مدام براو می غرید.

در حالی که مراسم در گذشت مربوط به خواهر خود او بود.

اما  او که در سن ۸۷؛سالگی قرار دارد این گونه زمین و زمان را به هم می کوبید که گویی قرار است ۸۷ سال دیگر هم زندگی کند.

در  این مراسم که در میان  محوطه  یک امامزاده بر گذار می  شد ناگهان متوجه شدیم که او نیاز به رفتن به دستشویی دارد و سراغ دستشویی را می گرفت ، ولی آن قدر در پول خواهی های خود غرق بود که لی اختیار  عقب کردی کرد تا برای انجام دستشویی به پشت محوطه برود که مردم در آنجا  نشسته بودند.   در این موقع بود که خانمش با داد و فریاد او را به عقب کشیده و شخصی دیگر او را به دستشویی برد. 

بنظر من « تنگ شدن فضای زندگی» در آیه فوق یعنی.    « ناراضی بودن همیشگی و پیوسته ثروت خواستن»!

تجربه نشان داده است که علیرغم دارایی فراوان  و ثروتی   که  آنقدر هست تا به بورس های  نیویورک و پاریس و  لندن  نیز  سر بر کشیده شده است، اما آنان نگرانند، هم چون نگرانی انسانی دست تنگ و محتاج که پول برای در مان عزیز خود در اختیار ندارد.

سها : فلسفه ، کلام و اخلاق اسلامی بناهایی رفیع هستند

فلسفه و کلام اسلامی

آقای سها در ادامه و در کتاب « نقد قرآن» می نویسد: (...در اسلام چیزی از فلسفه وجود ندارد، ولی با برگرفتن فلسفه ی یونان و پرورش آن، فلسفه و کلام اسلامی را ساختند)

سها ی حیرت زده و نا آگاه نمی داند که ساختار دین این‌گونه است که برای آموزش فلسفه بوجود نیامده است. والا صاحبنظران مخالف  و حتی مردم عادی می گفتند: خوب! اینها را که فیلسوفان  هم گفته اند و خودمان نیز  می توانیم با  قدری تفکر به آنها برسیم. 

اصولاً و چنانکه پرفسور لسینگ شارح آثار اسپینوزا فیلسوف هلندی گفته است: دین طرح  آموزش عمومی خداوند است برای همه انسانها.

در قرآن هدف های  اصلی دین  را این  گونه  مشخص کرده است:

شناخت خداوند و باور به او،

پذیرش هدفمند بودن جهان،

و این که : انسان نیاز به پالایش روح دارد،

انسان نیاز به آموزش احکام الهی دارد،

انسان نیاز به آموزش خرد الهی دارد،

انسان باید در دوران زندگی با عبادت خداوند  و انجام کار های نیک برای حضور جهان دیگر خود را آماده سازد.

البته سها ادامه می دهد و در این مقام اعترافاتی می کند که  هم چون سند محکم اعتبار و اصل بودن دین اسلام جلوه می کنند:

(در حالیکه در گفتار و کردار محمد چیزی از عرفان و تصوف وجود نداشت با برگرفتن عرفان از ادیان هندو و مسیحیت، بنای رفیع عرفان اسلامی را ساختند. ) 

در نوشتار پیشین  این ادعای خنده دار سها را نقل کردم که گفته بود : فقهای مسلمان تکه ها و بخشهای پراکنده قرآن و بخشهای متضاد سنت دین محمد را در کنار هم قرار دادند و بنای رفیع فقه اسلامی را بوجود آوردند. همان گونه که در نوشته پیشین گفته شد ؛ یک بنای رفیع و مجلل از کنار هم قرار گرفتن قطعات متضاد بوجود نمی آید بلکه آن بنا اصلا ساخته نمی شود. در این جا نیز  سها همان خطای کبیر از سر ناآگاهی و بی اطلاعی را مرتکب شده و می نویسد: بنای رفیع عرفان اسلامی از ترکیب بخشهایی از عرفان مسیحیت و هندو بوجود آمده است. 

باعث تعجب است که سها محصولات کمپانی اسلام را بناهایی رفیع و باشکوه معرفی می کند ، ولی به خود اسلام می تازد و در ضمن همه متعلقات اسلام را قرض گرفته از هند و چین و‌ما چین می داند.

و این ممکن نمیباشد مگر آن که گفتار و نوشتار و ادعای شخصی که چنین سخنانی  از زبان قلم می گوید    از سر کینه ،  حسد و یا بی اطلاعی کامل باشد.

اخلاق اسلامی

سها در این ارتباط نیز می نویسد:

(...با نوشتن صدها کتاب اخلاقی و با برگرفتن اندیشه های دانشمندان ملل مختلف مخصوصا یونانیان، اخلاق اسلامی را پرورش دادند. )

براستی که این آقای سها می بایست  از نظر ذهنی و علمی فاقد هرگونه سیستم عقلی و علمی  باشد که چنین حرفهایی را به مدد قلم شکسته خود بر روی کاغذ می آورد. 

چون ناگفته پیداست که  اگر علمای اسلامی پرورش یافته مکتب فکری ناقص و متضادی بودند که موفق نمی شدند بنای رفیعی بنام اخلاق اسلامی با صد ها کتاب و اثر جاودان  بوجود آورند. 

بنابراین باید جانب حق را گرفت و وجدان را در نظر آورد و گفت:   این اسلام،  قرآن و سنت آن می باید سر چشمه هایی پر برکت باشند  که عرفانش ، فقه و احکام دینی اش و اخلاق و روش فکری اش، فلسفه اش و کلامش   هم چون بناهای رفیعی  ظهور نمودند که چشمان خود آقای سها و گروه سها و دیکته کنندگان پشت پرده به آقای سها  از در خشش و عظمت این بناهای رفیع دچار برق زدگی شده باشد.

آقای نویسنده! خوانندگان خود را دست کم نگیرید!

سها در کتاب نقد قرآن می نویسد:

«عالمان دینی در طول تاریخ 1400 ساله ی گذشته حقا به اسلام آبرو داده اند. قرآن پراکنده و گاه از بین رفته را جمع و تدوین کردند. احکام و احادیث محمدرا با دقتی ستودنی جمع آوری و مدون کردند. سنت محمد را با زحمتی باورنکردنی جمع کردند. از احکام پراکنده و متناقض محمد، دستگاه رفیع فقه را ساختند.

«از احکام پراکنده و متناقض محمد ، دستگاه رفیع فقه را ساختند...»

این گفته و اظهار نظر نویسنده کتاب نقد قرآن، دقیقا اشاره به حقیقتی دارد که من در صدد اثبات آن هستم  ، و آن حقیقت این است  که ادعا کننده  مطلبی   که در گیومه  دوم قرار دارد، از بدیهی ترین روش های استدلال آگاهی ندارد...آخر کدام شخصی را سراغ می توان گرفت که از احکام متناقض ، دستگاه و سیستم کاملا هماهنگ و رفیع بوجود آورد؟

 بدون شک ، نویسنده این  اظهار نظر خنده دار و‌مضحک   خود نفهمیده چه گفته است.  آیا می توان یک ساختمان را با مخلوط نمودن  پارچه، سنگ،آهک ، روغن‌ خوراکی، سیمان، قدری سیب زمین سرخ کرده، ,آهن  و سرب مذاب و قدری نان سنگک  بصورت یک ساختمان رفیع و  یک‌پارچه  درآورد؟ 

آقای سها و یا گروه سها  نکند شما خودتان  در چنین خانه ای بزرگ شده اید؟

به آنهایی که از دستگاه های فتنه ساز خارجی هستند و به شما دیکته می کنند، این نکته را بگویید   که دیگر چنین گفته های بی سر و ته و متضادی را نخواهید نوشت تا بدانند که شما اگر متوجه نمی شوید  هستند کسانی که متوجه می شوند. متوجه اید که...؟

آقای سها! این عالمان دینی شاگرد دانشگاه قرآن و محمد هستند، و خودشان در کمال تواضع به این موضوع معترفند، آن وقت چطور است که آنان به این دو مرجع بزرگ آبرو بخشیدند؟

آقای سها! گویا شما هیچ کتابی در زمینه تاریخ تطور قرآن نخوانده اید که آنرا کتابی پراکنده توصیف می کنید. بطور آرام و در گوشی به شما بگویم:  همه آنانی که به اصطلاح کتاب نقد شما را که بهم بافته مطلق است می خوانند بی اطلاع نیستند و به اندازه کافی کتاب خوانده اند‌.

ادامه دارد...

وحی در ۱۰ شماره: شماره (۳)

شماره ۳

خاورشناسان چه می گویند؟

گروهی  از خاورشناسان می گویند   وحی را می توان  به نحوی  محصول   سیر و سلوک روانی و  در خود فرورفتن پیامبران و یا هم چون سیری عرفانی در آنان بشمار آورد.

 هم چنین  این گروه می گویند که چون  پیامبران  انسان هایی  با نفس و روح پاک هستند و از شایستگی والا یی برخوردارند و انسانهایی و ارسته اند و  از همه بالاتر علاقه ای بیش از حد به هدایت مردم دارند، به مرور زمان و در پی تأملات فراوان و انباشتن  حالات نفسانی چنان می انگارند که با عالم غیب  ارتباط بر قرار می کنند.  در پی این حالات است که آنان خیال می کنند که با   فرشتگان الهی ارتباط پیدا کرده اند . در حالی که   در اثر این گونه تفکرات  آنان نوعی الهام  و پیام  وجدانی و نفسانی را تجربه می کنند و البته  اینها  را پیام های آسمانی تلقّی کرده و تحت  عنوان «وحی» به مخاطبان خویش ابلاغ می کنند.

در حقیقت این طرز تفکر منکر هرگونه ارتباط واقعی و عملی پیامبران با جهان ملکوت و فرشتگان است .

 یعنی به زعم این گروه، گمان و طرز تلقی شخصی در نظر پیامبران هم چون وحی جلوه می کند. در نتیجه همین طرز تلقی،  آنان خود را واسطه بین زمین و عرش الهی معرفی می کنند که حقایق را مستقیم از خداوند و یا توسط موجوداتی بنام فرشته دریافت می دارند.

امیل درمنگام در کتاب زندگانی پیامبر اسلام وحی را همین گونه معرفی کرده است.

باید توجه داشت که این نوع طرز تفکر در زمان ظهور پیامبران نیز وجود داشته و مخالفین وحی  گفته های پیامبران را  به هم بافته های شخصی، رویا های پریشان، افکار مالیخولیایی و تصورات ذهنی  و یا افکار ساخته و پرداخته شاعرانه به شمار می آوردند.

البته آنان با قاطعیت نمی گفتند که آنچه پیامبران می گویند چیست. بلکه می گفتند: شاید خیالات است، شاید شعر و شاعری است، شاید حرفهایی است که بهم بافته اند، شاید افکار بی پایه و اساس است.

به بیان دیگر،  مخالفان گفته های پیامبران،  خودشان هم نمی دانستند که چگونه وحی پیامبران را توجیه کنند.

لکن نقطۀ آغازین تفسیر روان شناختی از وحی، و نادیده انگاشتن اتصال آن به عالم اُلوهی، حداقل در حوزۀ آیین اسلام، به عصر خود وحی بر می گردد. آنان با توسل به این تفسیر به انکار وحی و نبوّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پرداختند.

قرآن کریم یکی از بهانه های مخالفان نبوّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را تفسیر روان شناختی وحی ذکر می کند که از آن با عناوین مختلفی مانند: «اختلاق؛ بافته های شخصی»، «اساطیر؛ اسطوره ها»، «اضغاث احلام؛ رؤیا و خیالات ذهنی» و «شعر و شاعری» یاد می کردند. 

اصولاً چنین تفسیر و تحلیلی از وحی انکار کامل نبوت و پیامبری است.

آیات جنگ و‌دفاع


جنگ با مشرکان ! 

این آیات اعلام بیزارى است از طرف خدا و پیامبرش نسبت به آن مشرکانى که با ایشان پیمان بسته‏ اید (۱)

پس اى مشرکان چهار ماه دیگر در زمین بگردید و بدانید که شما نمى‏ توانید خدا را به ستوه آورید و این خداست که رسواکننده کافران است (۲)

منظور از مشرکان  در این آیه فقط و فقط و منحصرا مشرکان دوران خود پیامبر و منحصرا مشرکان مکه و مدینه بوده است.)

-و این آیات اعلامى است از جانب خدا و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر که خدا و پیامبرش در برابر مشرکان تعهدى ندارند با این حال اگر شما مشرکان توبه کنید براى شما بهتر است و اگر روى بگردانید پس بدانید که شما خدا را درمانده نخواهید کرد و کسانى را که کفر ورزیدند از عذابى دردناک خبر ده (۳)

-مگر آن مشرکانى که با آنان پیمان بسته‏ اید و چیزى از تعهدات خود نسبت به شما فروگذار نکرده و کسى را بر ضد شما پشتیبانى ننموده‏ اند پس پیمان اینان را تامدتشان تمام کنید چرا که خدا پرهیزگاران را دوست دارد (۴)

-پس چون ماه ‏هاى حرام سپرى شد مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهى به کمین آنان بنشینید پس اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند راه برایشان گشاده گردانید زیرا خدا آمرزنده مهربان است (۵)

(مجددا اعلام می نماید که روی سخن این آیات با مشرکان مکه و مدینه است که با مسلمانان جنگهای مداوم داشتند و از هیچ برنامه پنهان و آشکار برای صدمه زدن و کشتن مسلمانان خود داری نمی کردند . قرآن به مسلمانان اجازه می دهد با مشرکین آن زمان که تعهدی با مسلمانان ندارند و یا نقض تعهد کرده اند به جنگ بر خیزند.)

-و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان چرا که آنان قومى نادانند (۶)

-چگونه مشرکان را نزد خدا و نزد فرستاده او عهدى تواند بود مگر با کسانى که کنار مسجد الحرام پیمان بسته‏ اید پس تا با شما بر سر عهد پایدارند با آنان پایدار باشید زیرا خدا پرهیزگاران را دوست مى دارد (۷)

نکته: این آیه دقیقا و به صراحت اعلام می دارد که بحث فقط مربوط به مشرکان مکه و مدینه است. چنانکه کاملا مشخص است از مشرکانی سخن می رود که در کنار مسجد الحرام با مسلمانان عهد متارکه جنگ بسته بودند و قرآن دستور می دهد که اگر آنان عهد نشکستند با آنان عهد خود را نگهدارید.

نتیجه: این آیات به زمانهای بعد سرایت نمی کند و دلیل محکم آن در آیات زیر است:

( سوره توبه        آیات ۱ تا ۷). بخشی از این سوره در جنگ تبوک و برخی در حین جنگ و برخی پس از جنگ نازل شده است.

اما این که مسلمانان جه زمانی اجازه شروع جنگ را دارند در سوره حج بیان و در آیات ۳۹ تا ۴۱ سوره حج اعلام شده است.:

-به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده اجازه داده شده است زیرا که مورد ظلم قرار گرفته‏ اند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت تواناست (۳۹)

(نکته: براین اساس مسلمانان فقط و فقط زمانی اجازه آغاز جنگ بر علیه دیگران را دارند که آن دیگران قبلاً جنگ را بر علیه مسلمین آغاز کرده باشند.

مضافاً بر این که آیه بعدی مشخص می نماید که این کسانیکه اجازه جنگ داشتند چه کسانی بودند.)

-همان کسانى که بناحق از خانه ‏هایشان بیرون رانده شدند [. مسلمانان مکه] ..جز اینکه مى گفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمیکرد صومعه ‏ها و کلیساها و کنیسه ‏ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى ‏شود سخت ویران مى ‏شد و قطعا خدا به کسى که او را یارى مى ‏کند یارى مى‏ دهد چرا که خدا سخت نیرومند شکست‏ ناپذیر است (۴۰)

 نکته: دقیقا آیه در ارتباط با مسلمانان صدر اسلام است. دیگر آن که این مسلمانان باید شرایط زیر را داشته باشند.

-همان کسانى که چون در زمین به آنان توانایى دهیم نماز برپا مى دارند و زکات مى‏ دهند و به کارهاى پسندیده وامى دارند و از کارهاى ناپسند باز مى دارند و فرجام همه کارها از خداوند است.

آیات ۱ تا ۷ سوره توبه 

   این سوره  در بخشهای مختلف و زمانهای مختلف نازل شده بطوریکه برخی آز آن پیش از جنگ تبوک و برخی پس از آن و بقیه در زمان جنگ نازل شده اند.

ویرایشآیات ابتدای سوره برائت در سال نهم هجری نازل شده‌است که در مضمون آن خداوند بیزاری خود را از مشرکان اعلام داشته‌است و به آنان اخطار نموده که پس از امسال دیگر حق نزدیک شدن به مسجدالحرام را نخواهند داشت. از آنجا که این پیام باید به مشرکان ابلاغ شود و مهلت الهی به آنان اعلام گردد، پیامبر اسلام در ابتدا به ابوبکر مأموریت داد تا به همراه چهل نفر از مسلمانان به مکّه اعزام شود و ضمن به جای آوردن مراسم حج، آیات سوره برائت را در جمع مشرکان بخواند؛ زیرا پس از فتح مکه در سال هشتم، هنوز قبایل مشرکی در نقاط دور عربستان وجود داشتند و آنان برای انجام طواف- به همان رسم جاهلیت- در ماه‌های حج به مکه وارد می‌شدند. ابوبکر پس از دریافت آیات سوره برائت به طرف مکه به راه افتاد. اما هنوز به منطقه ذوالحُلَیفه نرسیده بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر گفت: «لَا یُودّی عنکَ إلّا أنتَ أو رَجُل مِنک» یعنی: «کسی نمی‌تواند به جای تو دستور الهی را به مردم برساند؛ مگر خودت یا کسی که از تو باشد.» پیامبر پس از آمدن پیام جدید خداوند، به علی بن ابی‌طالب فرمان داد تا در پی ابوبکر روان شود و پس از دریافت آیات سوره برائت، به مکه رفته، آن را در جمع مشرکان قرائت کند. علی به راه افتاد و پس از دریافت این آیات از ابوبکر به مکه رهسپار شد و آیات آغازین سوره را در جمع مشرکان ابلاغ کرد. هنگامی که ابوبکر به مدینه مراجعت کرد و علت امر را جویا گردید. پیامبر به او گفت: «جبرئیل از جانب خدای عزوجل نازل شد و به من گفت: در عوض تو کسی نمی‌تواند تبلیغ رسالت کند؛ مگر خودت یا مردی که از تو باشد. و چون تنها علی از من است و من از اویم، لذا در عوض من کسی ادای رسالت نتواند کرد مگر علی». در مورد چگونگی انجام این مأموریت چنان‌که مورخان ذکر کرده‌اند: علی بن ابی‌طالب وارد مکه شد و در روز دهم ذی حجه بالای جمره عقبه، سیزده آیه از سوره برائت را قرائت کرد. سپس فرمان خداوند را که در این باره آمده بود را در جمع مشرکان بیان کرد: «از این سال به بعد هیچ مشرکی نباید وارد مکه شود و کسی هم نباید عریان به طواف خانه خدا رود. هر کس با پیامبر عهد و پیمانی دارد تا پایان مدتش بر آن عهد بماند.» پس از ابلاغ آیات سوره برائت و اتمام حجت‌های بعدی، مشرکان متوجه شدند که تنها چهار ماه فرصت دارند که نسبت به پذیرش اسلام تصمیم نهایی خود را بگیرنیات ابتدای سوره برائت در سال نهم هجری نازل شده‌است که در مضمون آن خداوند بیزاری خود را از مشرکان اعلام داشته‌است و به آنان اخطار نموده که پس از امسال دیگر حق نزدیک شدن به مسجدالحرام را نخواهند داشت. از آنجا که این پیام باید به مشرکان ابلاغ شود و مهلت الهی به آنان اعلام گردد، پیامبر اسلام در ابتدا به ابوبکر مأموریت داد تا به همراه چهل نفر از مسلمانان به مکّه اعزام شود و ضمن به جای آوردن مراسم حج، آیات سوره برائت را در جمع مشرکان بخواند؛ زیرا پس از فتح مکه در سال هشتم، هنوز قبایل مشرکی در نقاط دور عربستان وجود داشتند و آنان برای انجام طواف- به همان رسم جاهلیت- در ماه‌های حج به مکه وارد می‌شدند. ابوبکر پس از دریافت آیات سوره برائت به طرف مکه به راه افتاد. اما هنوز به منطقه ذوالحُلَیفه نرسیده بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر گفت: «لَا یُودّی عنکَ إلّا أنتَ أو رَجُل مِنک» یعنی: «کسی نمی‌تواند به جای تو دستور الهی را به مردم برساند؛ مگر خودت یا کسی که از تو باشد.» پیامبر پس از آمدن پیام جدید خداوند، به علی بن ابی‌طالب فرمان داد تا در پی ابوبکر روان شود و پس از دریافت آیات سوره برائت، به مکه رفته، آن را در جمع مشرکان قرائت کند. علی به راه افتاد و پس از دریافت این آیات از ابوبکر به مکه رهسپار شد و آیات آغازین سوره را در جمع مشرکان ابلاغ کرد. هنگامی که ابوبکر به مدینه مراجعت کرد و علت امر را جویا گردید. پیامبر به او گفت: «جبرئیل از جانب خدای عزوجل نازل شد و به من گفت: در عوض تو کسی نمی‌تواند تبلیغ رسالت کند؛ مگر خودت یا مردی که از تو باشد. و چون تنها علی از من است و من از اویم، لذا در عوض من کسی ادای رسالت نتواند کرد مگر علی». در مورد چگونگی انجام این مأموریت چنان‌که مورخان ذکر کرده‌اند: علی بن ابی‌طالب وارد مکه شد و در روز دهم ذی حجه بالای جمره عقبه، سیزده آیه از سوره برائت را قرائت کرد. سپس فرمان خداوند را که در این باره آمده بود را در جمع مشرکان بیان کرد: «از این سال به بعد هیچ مشرکی نباید وارد مکه شود و کسی هم نباید عریان به طواف خانه خدا رود. هر کس با پیامبر عهد و پیمانی دارد تا پایان مدتش بر آن عهد بماند.» پس از ابلاغ آیات سوره برائت و اتمام حجت‌های بعدی، مشرکان متوجه شدند که تنها چهار ماه فرصت دارند که نسبت به پذیرش اسلام تصمیم نهایی خود را بگیرند ابتدای سوره برائت در سال نهم هجری نازل شده‌است که در مضمون آن خداوند بیزاری خود را از مشرکان اعلام داشته‌است و به آنان اخطار نموده که پس از امسال دیگر حق نزدیک شدن به مسجدالحرام را نخواهند داشت. از آنجا که این پیام باید به مشرکان ابلاغ شود و مهلت الهی به آنان اعلام گردد، پیامبر اسلام در ابتدا به ابوبکر مأموریت داد تا به همراه چهل نفر از مسلمانان به مکّه اعزام شود و ضمن به جای آوردن مراسم حج، آیات سوره برائت را در جمع مشرکان بخواند؛ زیرا پس از فتح مکه در سال هشتم، هنوز قبایل مشرکی در نقاط دور عربستان وجود داشتند و آنان برای انجام طواف- به همان رسم جاهلیت- در ماه‌های حج به مکه وارد می‌شدند. ابوبکر پس از دریافت آیات سوره برائت به طرف مکه به راه افتاد. اما هنوز به منطقه ذوالحُلَیفه نرسیده بود که جبرئیل نازل شد و به پیامبر گفت: «لَا یُودّی عنکَ إلّا أنتَ أو رَجُل مِنک» یعنی: «کسی نمی‌تواند به جای تو دستور الهی را به مردم برساند؛ مگر خودت یا کسی که از تو باشد.» پیامبر پس از آمدن پیام جدید خداوند، به علی بن ابی‌طالب فرمان داد تا در پی ابوبکر روان شود و پس از دریافت آیات سوره برائت، به مکه رفته، آن را در جمع مشرکان قرائت کند. علی به راه افتاد و پس از دریافت این آیات از ابوبکر به مکه رهسپار شد و آیات آغازین سوره را در جمع مشرکان ابلاغ کرد. هنگامی که ابوبکر به مدینه مراجعت کرد و علت امر را جویا گردید. پیامبر به او گفت: «جبرئیل از جانب خدای عزوجل نازل شد و به من گفت: در عوض تو کسی نمی‌تواند تبلیغ رسالت کند؛ مگر خودت یا مردی که از تو باشد. و چون تنها علی از من است و من از اویم، لذا در عوض من کسی ادای رسالت نتواند کرد مگر علی». در مورد چگونگی انجام این مأموریت چنان‌که مورخان ذکر کرده‌اند: علی بن ابی‌طالب وارد مکه شد و در روز دهم ذی حجه بالای جمره عقبه، سیزده آیه از سوره برائت را قرائت کرد. سپس فرمان خداوند را که در این باره آمده بود را در جمع مشرکان بیان کرد: «از این سال به بعد هیچ مشرکی نباید وارد مکه شود و کسی هم نباید عریان به طواف خانه خدا رود. هر کس با پیامبر عهد و پیمانی دارد تا پایان مدتش بر آن عهد بماند.» پس از ابلاغ آیات سوره برائت و اتمام حجت‌های بعدی، مشرکان متوجه شدند که تنها چهار ماه فرصت دارند که نسبت به پذیرش اسلام تصمیم نهایی خود را بگیرند-این آیات اعلام بیزارى است از طرف خدا و پیامبرش نسبت به آن مشرکانى که با ایشان پیمان بسته‏ اید (۱)چهار ماه مهلت