دو کار همیشگی یک خدا پرست حقیقی:
"آنانی که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى کنند و در آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند (و می گویند) پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده اى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار"
آیه (۱۹۱) سوره آل عمران
شرح
بر اساس آیه فوق خداباور حقیقی همیشه و همواره بیاد خداوند است
اگر راه میرود
اگر ایستاده است
اگر نشسته است
اگر کار می کند
اگر استراحت می کند
همواره بیاد خداست و...
و به آفرینش جهان آسمانی که بالای سر ماست
زمینی که بر ان زندگی می کنیم
کهکشانها
ستارگان و سیارات
و... می اندیشد و درباره جهان هستی و رازهای آن تفکر می کند از خرد و عقل خود بهره می گیرد... این چنین انسانی با هستی هم گام است و هوشیار.
او اهل لق لقه زبان و تکرار کلمات بدون فکر و اندیشه نیست بلکه او موجودی خردمند و عقلگراست که خدای خالق در زندگی او محوریت دارد.
سه دستور خدا برای رهایی از دلتنگی و افسردگی:
"قطعا مى دانیم که سینه تو از آنچه مى گویند تنگ مى شود (۹۷)
پس با ستایش پروردگارت تسبیح گوى و از سجده کنندگان باش (۹۸)
و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه یقین تو فرا رسد (۹۹)"
سوره حجر
شرح
در آغاز کا ر رسالت پیامبر اسلام با مشکلات فراوان روبرو بود. از جمله تعداد زیاد و قدرت مادی و نظامی و اجتماعی خدا ناباوران و اذیتها و طعنه های آنان که روز افزدن بود. از همین روی پیامبر دلتنگ و دل آزرده می شد.
خداوند به او گفت که تسبیح خدای گوی و سجده کن و از پرستند گان خدای باش تا روزهای یقین فرار رسد.
یکی از بزرگان اهل معنی می گفت : بطری چون پر و سرریز شود باید آنرا به سمت زمین برگرداند تا خالی شود و به تعادل برسد.
انسان هم همینطور است برای خالی شدن از غمها باید به خدا سجده کند و تسبیح خداوند گوید تاغمهایش از دل بیرون روند.
فرار موسی
۱۱ و واقع شد در آن ایام که چون موسی بزرگ شد، نزد برادران خود بیرون آمد، و به کارهای دشوار ایشان نظر انداخته، شخصی مصری را دید که شخصی عبرانی را که از برادران او بود، میزند.
۱۲ پس به هر طرف نظر افکنده، چون کسی را ندید، آن مصری را کشت، و او را در ریگ پنهان ساخت.
۱۳ و روز دیگر بیرون آمد، که ناگاه دو مرد عبرانی منازعه میکنند، پس به ظالم گفت: «چرا همسایه خود را میزنی.»
۱۴ گفت: «کیست که تو را بر ما حاکم یا داور ساخته است؟ مگر تو میخواهی مرا بکشی چنانکه آن مصری را کشتی؟» پس موسی ترسید و گفت: «یقیناً این امر شیوع یافته است.»
۱۵ و چون فرعون این ماجرا را بشنید، قصد قتل موسی کرد. و موسی از حضور فرعون فرار کرده، در زمین مدین ساکن شد؛ و بر سر چاهی بنشست.
۱۶ و کاهن مدیان را هفت دختر بود که آمدند و آب کشیده، آبخورهارا پر کردند، تا گله پدر خویش را سیراب کنند.
۱۷ و شبانان نزدیک آمدند، تا ایشان را دور کنند. آنگاه موسی برخاسته، ایشان را مدد کرد، و گله ایشان را سیراب نمود.
۱۸ و چون نزد پدر خود رعوییل آمدند، او گفت: «چگونه امروز بدین زودی برگشتید؟»
۱۹ گفتند: «شخصی مصری ما را از دست شبانان رهایی داد، و آب نیز برای ما کشیده، گله را سیراب نمود.»
۲۰ پس به دختران خود گفت: «او کجاست؟ چرا آن مرد را ترک کردید؟ وی را بخوانید تا نان خورَد.»
۲۱ و موسی راضی شد که با آن مرد ساکن شود. و او دختر خود، صفورهذرا به موسی داد.
۲۲ و آن زن پسری زایید، و (موسی) او را جرشون نام نهاد، چه گفت: «در زمین بیگانه نزیل شدم.»
۲۳ و واقع شد بعد از ایام بسیار که پادشاه مصر بمرد، و بنیاسرائیل به سبب بندگی آه کشیده، استغاثهکردند، و ناله ایشان به سبب بندگی نزد خدا برآمد.
۲۴ و خدا ناله ایشان را شنید، و خدا عهد خود را با ابراهیم و اسحاق و یعقوب به یاد آورد.
۲۵ و خدا بر بنیاسرائیل نظر کرد و خدا دانست...
ادامه دارد
ادامه از نوشتار پیشین
انجیل بارنابا
فصل نوزدهم
(1چون یسوع این بفرمود، پطرس گفت: ای معلم، ما هر چیزی راتترک کردیم تا پیروی کنیم تو را؛ پس عاقبت ما چیست؟
(۲) یسوع فرمود: «به درستی که شما هر آینه خواهید نشست در روز جزا به پهلوی من تا شهادت بدهید بر سبطهای دوازده گانهٔ اسراییل.»
(۳) چون یسوع این بفرمود آهی کشید و گفت: «ای پروردگار من، این چیست که دوازده نفر اختیار کردم که یکی از ایشان شیطان شد.»
(۴) شاگردان از این کلمه بسی محزون شدند.
(۵) در این وقت، نگارنده پنهانی از یسوع با اشک چشم پرسید: ای آقا، آیا مرا شیطان فریب خواهد داد؟ آیا من رانده خواهم شد؟
(۶) پس یسوع در جواب فرمود: «اندوه مکن ای برنابا، زیرا آنان را که خدای پیش از آفرینش جهان برگزیده، هلاک نخواهند شد. چهره تابان باش؛ زیرا نام تو در سفر زندگانی نوشته شدهاست.»
(۷) پس تسلی داد یسوع شاگردان خود را و فرمود: «مترسید؛ زیرا آن که مرا دشمن میدارد محزون نمیشود از کلام من؛ چه، در او شعور الاهی نیست.»
(۸) پس برگزیدگان به سخن او تسلی یافتند.
(۹) یسوع نمازهای خود را ادا نمود.
(۱۰) آن گاه شاگردان گفتند: آمین، چنین باد ای پروردگار، خدای توانای مهربان.
(۱۱) چون یسوع از عبادت فارغ شد، از کوه با شاگردان خود فرود آمد.
(۱۲)آنگاه به ده نفر پیسکبرخورد که از دور فریاد زدند: ای یسوع، پسر داوود.
(۱۳) پس ایشان را یسوع به نزد خویش خواند و به آنان فرمود: «از من چه میخواهید ای برادران»
(۱۴) همه فریاد برآوردند: به ما صحت عطا کن.
(۱۵) یسوع جواب داد: «ای کودنها مگر عقل خود را گم کردهاید که میگویید به ما صحت عطا کن.»
(۱۶) «مگر نمیبینید که من انسانی هستم مانند شما.»
(۱۷) «بخوانید خداوند ما را که آفریدهاست شما را و او توانا و مهربان است شفا میدهد شما را.»
(۱۸) پس پیسها با اشک چشم جواب دادند: به درستی که ما میدانیم که تو انسانی مانندما. هستی .
(۱۹) لیکن تو قدوس خدایی و پیغمبر پروردگار؛ پس دعا کن خدای را تا شفا دهد ما را.
(۲۰) آنگاه رسولان زاری نمودند به سوی یسوع و گفتند که به ایشان رحم کن.
(۲۱) پس یسوع ناله کرد و دعا کرد و فرمود: «ای پروردگار، ای خداوند توانا و مهربان.»
(۲۲) «رحم کن و قبول فرما سخن بندهٔ خود را و به خواهش این اشخاص ترحم کن و صحت ببخش به ایشان از برای محبت ابراهیم پدر ما و بندهٔ مقدس خود.»
(۲۳)چون یسوع این بگفت، روی به جانب پیسها نموده، فرمود: «بروید و بنمایید خودتان را به کاهنان، بر حسب شریعت خدای.»
(۲۴) آن گاه پیسها روان شدند و در راه صحت یافتند.
(۲۵) چون یکی از ایشان دید که صحت یافته، برگشت و یسوع را سراغ مینمود.
(۲۶) او اسماعیلی بود.
(۲۷) چون یسوع را پیدا کرد، به جهت احترام خم شد و گفت: به درستی که حقا که تو قدوس خدایی.
(۲۸) از روی شکر زاری نمود به سوی او، که او را به خدمتکاری بپذیرد.
(۲۹) یسوع فرمود: «به تحقیق که ده نفر صحت یافتند، پس نه نفر دیگر کجا شدند؟»
(۳۰) به آنکه صحت یافته بود فرمود: «به درستی که من نیامدهام تا خدمت کرده شوم؛ بلکه تا خدمت کنم.»
(۳۱) «پس حال به خانهٔ خویش برو.»
(۳۲) «بیان کن که چه بزرگ میباشد آن چه خدای با تو کرد، تا بدانند وعدههایی که وعده کرده شده به سوی آنها از سوی ابراهیم و پسرش، با ملکوت خدای شروع کرده به نزدیک شدن.»
(۳۳) «پس آن پیس صحت یافته، روان شد و چون به نزدیک قبیلهٔ خود رسید، بیان نمود آن چه را که خدای به او کرد به واسطهٔ یسوع.»
ادامه دارد...