سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

کتابهای مقدس(گاثا سروده های زرتشت): نظرات جدید


کتابهای مقدس(گاثا سروده های زرتشت): نظرات جدید

ادامه از نوشتار پیشین..

در نوشتار پیشین نظرات معمول در باره گاثا یا گاتها و یا گاهان کتاب  سروده های زرتشت را بیان کردم . در این نوشته نظرات متفاوت در  این ارتباط را بیان می کنم:

نظرات جدید و متفاوت منتشر نشده

ژان کلنز محققی که نظرات متفاوت در باره گاثای زرتشت ارایه کرده بر این باور بود :
: -زرتشت خالق و نویسنده گاثا نیست. در واقعیت داشتن اصلاحات دینی او تردید وجود دارد و سرایش گاثا کار یک گروه دینی بوده است که از دو مکتب گوناگون برخواسته بوده‌اند.
-زرتشت نه یک شخصیت تاریخی که یک افسانه است و در گاثا هم نام او همواره با صیغه سوم شخص آمده است.
- نام پدر زرتشت، پوروشسپ نیست و در گاثا اشاره‌ای به نام او نشده است.
- مطالعه مَزدیَسنا، هنگامی به نتایج بسیار دست می‌یابد که خود را از دست وجود بنیانگذار یا پیامبر رها کند، این شخص پیوسته اسباب دردسر بوده و مانعی در راه مطالعات است.
-او چیزی جز زیان ندارد و محققان را به دنبال نخود سیاه فرستاده است.
-اهورامزدا تنها خدای مزدیسنا نیست و نمی‌توان ثابت کرد که در گاثا، اهورامزدا بر دیگر خدایان تفوق و تقدم داشته باشد.
- گاثا، سرودها و راز و نیازهای یک شخص با خدا نیست، بلکه آنرا برای اجرا در مناسک مذهبی سروده بوده‌اند.
-هیچ نشانی از دعوت مردمان برای گرویدن به دین در آن نیست.
- بعید است که در گاثا سخنی از اخلاقیات شده باشد(شده است).
- در گاثا هیچ شاهدی بر تضاد خیر و شر نیست و وجه معادی دین مزدایی مذکور در اوستا، تا حد انکار ناچیز است، چرا که هیچ کلمه‌ای بر ثواب و عقاب و داوری پس از مرگ در آن وجود ندارد.
-هیچ اشاره‌ای در گاتها در محکوم کردن خشونت و ستایش صلح طلبی وجود ندارد.
-در گاثا منظور از سوشیانت کسی است که از راه قربانی کردن به توانگری برسد و نیز همه کسانی که در کار قربانی شریکند. -وهومنه/ بهمن، نیرو و عاملی آیینی است برای آوردن گاو به قربانگاه و آماده کردن آن برای ذبح.
- منیو/ مینو، فعالیتی است که مؤمنان بتوانند مناسک مذهبی را اجرا کنند.
- پیروان دروگه/ دروج، بد آیین‌هایی هستند که بجای روز در شب نیایش می‌کنند و نمونه‌ای از آنان جم/ جمشید است.
- چینود پل، نام کسی است که با چیدن سنگ‌ها بر روی هم، گذرگاهی می‌سازد.
-اشی، به معنای سهم یا هر چیز تقسیم شدنی است.
- منظور از مگه/ مغ، اندام زنانگی است.
-در گاثا گشتاسپ نام یک شاه نیست، بلکه نام پسر زرتشت بوده و به احتمال شاعر هم بوده است.
-فرشوشتر و جاماسپ نیز وزیران گشتاسپ نبوده‌اند، بلکه اثر خلاقیت نویسنده‌ای متفنن هستند تا نام‌هایی واقعی.
- پوروچیستا دختر زرتشت نیست، بلکه بندی در گاثا که به او اشاره شده و دارای رنگ ملایم شهوانی است، به معنای شخصی است که مورد توجه کسان بسیاری واقع می‌شود.
-اعمال نیایشی گاثاخوانان، برگزاری مراسم نیایشی در روشنایی روز بوده و نیایش‌های شبانه عمل دیوان دانسته می‌شده است. -در مراسم گاثاخوانان، نه تنها آزار رساندن به گاو نهی نشده است، بلکه گاو را قربانی و ذبح می‌کرده‌اند.
-بحث در باره زرتشتی بودن یا نبودن هخامنشیان نادرست است، چرا که در آغاز باید بدانیم دین زرتشتی چیست و آیا اصلاً چنین دینی وجود داشته است؟
آگاهیهای ما از دین هخامنشیان- علیــرغم کمــبود- بیشتر از دین زرتشتی است.

کلنز معتقد است که مترجمان گاثا- به دلیل پی نبردن به مفهوم واژگان دشوار آن- اصطلاحات و معانی آنها را آنطور که پیش‌زمینه‌ای در ذهن خود داشته‌اند، نوشته‌اند تا بتوانند جمله‌ای معنادار بدست دهند.
او می‌گوید: باید پذیرفت که ما قادر به شناسایی هیچیک از خصوصیات اصلی مزدیسنای گاثا نیستیم.

بخش‌های از گاثا: دو هات نخستین گاثای زرتشت (یسنای 28 و 29) بر اساس ترجمه اوستایی به انگلیسی پرادز اِکتور شِروو به شرح زیر است. این ترجمه تقریباً به شکل واژه به واژه و بدون دخالت دادن استنباط مترجم در متن است. توضیحات شروو در میان پرانتز و در پایان هر بند گاثا آمده است. منظور از روحانی در این توضیحات، سُراینده گاثا است که ممکن است زرتشت باشد.

امیر تهرانی

ح.ف

ادامه دارد

شش شرط اصلی

شش شرط اصلی ایمان

متاسفانه واژه ها طی زمان معنای اصلی خود را از دست می دهند و یکی از مظلوم ترین واژه ها " ایمان و مومن " هستند که در میانه فرهنگ موسوم به اهل ایمان رنگ باخته اند . قرآن شش شرط اصلی برای نشانه گذاری انسان با ایمان مقرر کزده که بدون رعایت این شش شرط انسان از جرگه مومنین خارج می شود:


 نام خداوند بخشنده مهر بان

به راستى که مؤمنان رستگار شدند.۱

شرایط:

انان که در نمازشان فروتنند.۲   

و آنان که از بیهوده روی گردانند.۳

و آنان که زکات می پردازند.۴

و کسانى که پاکدامن هستند.۵  
     
و آنان که امانتها و پیمان خود (با دیگران ) را رعایت مى‏کنند.۸

و آنان که بر نمازهایشان مواظبت مى نمایند.۹

  سوره مومنون


ایات ۱ الی ۹



کتابهای مقدس: انجیل بارنابا: گزارش تولد مسیح :۲ تصحیح و تکرار




سیری در انجیل بارنابا
گزارش تولد مسیح (۲)

پس چون ایام هشتگانه بر حسب شریعت پروردگار تمام شد، ان چنان که در کتاب موسی نیز نوشته شده است - یوسف و مریم طفل را برداشته و او را به سوی هیکل بردند تا ختنه شود.

(۲) پس طفل را ختنه کردند و او را یسوع نامیدند – چنان که پیش از آن که رحم مادر باو بارور شود ، فرشته همین نام را گفته بود.

(۳) پس مریم و یوسف دانستند که این طفل بزودی مرجع خلاص و هلاک بسیاری خواهد شد.

(۴) به همین دلیل آنا ن از خدای پرهیز می‌ورزیدند و طفل را نگهداری می‌نمودند و بر خوف خدای بودند.

فصل ۶

(۱) چون یسوع در زمان هیرودس پادشاه یهودیه متولد شد، در آن زمان سه نفر از مجوس آمده بودند وآنان وقتی که در اطراف مشرق بودند ستارگان آسمان را رصد می کردند.

(۲) برای ایشان ستاره‌ای نمایان شد که سخت درخشندگی داشت؛ آنان با هم مشورت کردند و به یهودیه آمدند در حالتی که همان ستاره راهنمای ایشان بو د و در جلو آنان راه می رفت.

۳) زمانی که به اورشلیم، پرسیدند: پادشاه یهودیه کجا متولد شده است؟

(۴) هیرودس چون این خبر را بشنید هراسان شد و همهٔ مردم شهر مضطرب شدند؛ پس هیرودوس جمع نمود کاهنان و کاتبان را و پرسید : مسیح کجا تولد خواهد یافت؟

(۵) جواب دادند: که او در بیت لحم متولد خواهد شد ؛ زیرا در اخبار نبی این طور نوشته شده است: و تو ای بیت لحم، میان رؤسای یهود کوچک نیستی ؛زیرا زود است بر آید از تو تدبیرکننده‌ای که طایفه اسرائیل را سرپرستی کند.

(۶) آن وقت هیرودس مجوس‌ها را به حضور خود طلب نموده و از آمدن ایشان جویا شد.

(۷) پس جواب دادند،: ستاره‌ای در مشرق ما را بسوی اینجا راهنمایی کرده است.

(۸) پس به همین جهت خوش داشتند که هدایا یی را هدیه کنند و سجده نمایند برای این پادشاه تازه‌ای که ستاره او را دیده اند.

(۹) در آن وقت هیرودس گفت: بروید بیت لحم و به دقت از این طفل سراغ بگیرید.

(۱۰) چون او را پیدا نمودید، بیایید و مرا خبر دهید؛ زیرا من نیز می‌خواهم سجده نمایم برای او.

(۱۱) او این را از روی مکر گفت...

فصل ۷

رفتند مجوس از اورشلیم.

(۲) ناگاه دیدند ستاره‌ای را که ظاهر شده بود برای ایشان در مشرق، جلوی روی ایشان می‌رفت.

(۳) پس چون آن ستاره را دیدند از سرور و شادمانی پر شدند.

(۴) وقتی به بیت لحم رسیدند و زمانی در بیرون شهر بودند، ستاره را بالای کاروانسرا یافتند، آنجایی که یسوع متولد شده بود.

(۵) پس مجوس به آن جا رفتند.

(۶) چون داخل کاروانسرا شدند، طفل را با مادرش یافتند.

(۷) پس خم شدند و سجده نمودند در مقابل او.

(۸) آن گاه مجوس عطرها را با نقره و طلا پیشکش کردند.

(۹) نیز حکایت کردند بر ای مریم عذرا هر چه را که دیده بودند.

(۱۰) آن گاه ایشان رادر هنگانی که ۷واب بودند  ، طفل هشدار داد که از رفتن به سوی هیرودس خود داری کنند.

(۱۱) پس رفتند در راه دیگر و بازگشتند به سوی وطن خود و خبر دادند به آنچه در یهودیه دیده بودند.

ادامه دارد...

شرح
بر اساس گزارش فوق نخستین  معرف عیسی مسیح بصورت عمومی سه دانشمند ایرانی بودند که بر اساس ظهور ستاره مسیح در آسمان از تولد و مکان او آگاهی یافته و سپس هدایایی شامل عطر و نقره و طلا به حضور مسیح تقدیم کردند. عیسی مسیح در خواب به آنان هشدار داد که به نزد هیرودوس باز نگردند. و آنان به دستور مسیح عمل کردند،

مریم مادر مسیح چون جان فرزند را در خطردید  با هدایایی که سه ایرانی تقدیم کرده بودند همراه فرزند و شوهرش به مصر گریختند تا زمانی که هیرودوس مرد.

https://goodquestionblog.com/2017/01/02/where-did-jesus-live-in-egyp


https://www.thebiblejourney.org/biblejourney1/3-jesuss-childhood-journeys-b/the-holy-family-flee-to-egypt/

دو گزارش در باره محل زندگی عیسی مسیح در نوزادی در مصر.
لطفا پیست کلیک

عارفان حقیقی (۲): از جناب دنیا به جناب خدا: توصیف ابن سینا


از جناب دنیا به جناب خدا(۲)

در نوشتار شماره (۱) گفته شد :
آنکه از خوشیها و لذتهای حلال جهان می گریزد زاهد نام دارد.
آنکه بر انجام عبادات از قبیل نماز و روزه و غیره مواظبت دارد به نام " عابد " خوانده می‌شود .
و آنکه ذهن و قلب خود را منحصرا به خداوند تمرکز داده و قلب و دل خویش را از توجه به غیر حق باز داشته و متوجه عالم قدس کرده تا نور حق بدان بتابد به نام " عارف " شناخته‌ می‌شود .

ولی نمی توان انکار کرد که تعریف واژه عارف آنهم عارف حقیقی ، مستلزم تعریف زهد و عبادت و عرفان هم می باشد. یعنی ا طبق گفته ابن سینا ممکن است شخصی هم زاهد باشد، هم عابد باشد و هم عارف! پس چنین شخصی همان وجود محترمی است که از او بعنوان " عارف کامل" نام برده می شود.چرا که !آنچه خوبا ن همه دارند تو باهم داری!
.
البته ممکن است شخصی زاهد باشد و عابد باشد ولی عارف نباشد . اما عارف حقیقی که بنابر تعریف ابن سینا تمام فکر ا و متوجه ملکوت است و همه حواس ا و غرق د ر در یای احدیت است نمی تواند زاهد و یا عابد نباشد. او چگونه عارفی است که غرقه در عالم برین و فضای عرش است اما به دنیا سخت علاقمتد است و دنبال خوشی های آن؟
او چگونه عارفی است که حاضر به عبادت نیست که با آن بسوی خدا تقرب پیدا کند. در حالی که قرآن می گوید : به خدا سجده کن و به او نزدیک شو! بدون سجده ظاهری سجده قلبی هم ممکن نیست.
و باز این همان سجده است که در قیامت از سجده نا کنندگان می خواهند به خدا سجده کنند و آنان نمی توانند. پس عرف سالک واصل کسی است که هر سه ویژگی زهد و عبادت و عرفان را با هم دارد.

اخلاق شخصی عارف با مردم چگونه است.
عارف حقیقی بدنبال جستجو و سر در آوردن اززندگی مردم نیست و هر گاه با کاری زشت و منکرات از جانب کسی مواجه شود دچار خشم نمی شود چون او به سر و راز الهی که در تقدیرات است پی برده و آگاه است. و هر گاه کسی را که به کار خیری راهننایی کند آنرا با مدارا و نه با زور و اجبار انجام می دهد.

هدف عارف
عارف ، حق ( خدا ) را می‌خواهد نه برای چیزی غیر حق ، و هیچ چیزی را بر معرفت حق ترجیح نمی‌دهد ، و عبادتش حق را ، تنها به خاطر این است که او شایسته عبادت است ، و بدان جهت است که عبادت رابطه‌ای است شریف فی حد ذاته نه به خاطر میل و طمع در چیزی یا ترس از چیز

قوا و نیروها در عارف چگونه است
... هنگام برخورداری عارف از جلوات حق ، قوای وی با او تنازع نمی‌کنند و سرّ و باطن او در مسیر شروق ساطع خالص می‌شود ؛ زیرا همهٔ قوا سرّ می‌شود و سرّ به دنبال آن‌ها نیست ؛ بلکه آن‌ها به دنبال سرّ هستند و همه سرّ شده و ملکهٔ مستقر می‌گردند و مانند سلطانی است که کسی بی‌اذن او کاری انجام نمی‌دهد .

دنیا و عارف
در حقیقت ابن سینا دنیا را تحقیر نمی‌کند ، بلکه با لحنی محترمانه از آن یاد می کند که تعریف و یادش نوعی اخطار در بر دارد و آن غرور دنیایی است. او می گوید عارف حقیقی از جناب دنیا(غرور) به جناب حق پناه می برد. این همان است که قرآن می گوید: بسوی خدای بگریزید.

با استفاده از کتاب علوم اسلامی استاد مطهری و کتاب مقامات عارفان محمد حسن نکونام.



عارف حقیقی کیست؟ (۱)

عارف حقیقی را چگونه بشناسیم؟

"مؤمنان حقیقی آنانند که چون ذکری از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آنها تلاوت کنند بر مقام ایمانشان بیفزاید و به خدای خود در هر کار توکل می‌کنند."

 آیه ۲ سوره انفال


شرح
ابن سینا در کتاب اشارات نوشته است:
" عارفان وقتی به عالم تنزیه می رسند که پاکدامنی جسمی و بدنی را همراه با دورکردن خود از مشغله ها در خود بوجود آورده و به عالم قدس و سعادت روی آورند. در این زمان است که از کمال برین شادمانی یافته و از عالی ترین لذتها بهره مند می شوند.
این حالات حتی در زمانی که نفس ویا روح در جسم انسان هست(یعنی در زمان حیات جسمانی) برای انسان می تواند رخ بدهد.

اصولا این حالت برای آنانی دست می دهد که به فکر عالم ملکوت هستند و به آن می اندیشند و در آن عالم سیر و تامل می کنند. بطوری که هرگاه که مشغله های ذهنی آنان کنار رود آنان نیز به چنین لذتهای آسمانی دست می یابند در حالی که هنوز در همین بدن مادی هستند.

انسانهایی با قلب آسمانی
ابن سینا در ادامه کلام نشانه ای و آدرسی از برخی اشخاص می دهد که می توانند در این مسیر قرار گیرند. او از این افراد با عنوان "دارندگان قلب سلیم" نام می برد که بطور فطری از شنیدن اخبار روحانی و آسمانی شاد می شوند. و با شنیدن مطالبی از جنس عرش و آسمان به شادمانی روحی دست     می یابند.

این گونه اشخاص با شنیدن این گونه مطالب لذتی شیرین و مفرح و شادی بر انگیز در خود احساس می کنند. به گونه ای که بعضی از آنان حالتی هم چون حیرت را تجربه می کنند و این تجربه ای شدید خواهد بود که خود از بزرگترین عوامل ایجاد  این گونه تجربه هاست.
هم چنین او در بخش هشتم اشارات می نویسد:
"کسی که از متاع دنیوی و خوشی های آن روی‌گردان است به نام زاهد شناخته می شود .
و کسی که به انجام نوافل و عبادات مستحبی و فرائض می پردازد و بر انجام آنان اصرار دارد او عابد نام دارد،
و کسی که اصلا تمامی فکر و حواسش متوجه عالم برین و جهان ملکوت است عارف نام دارد که مداوما در پرتو نور الهی قرار دارد.

روانشناسی یک عارف حقیقی

ابن سینا همچنین مشخصات تام و تمام یک عارف حقیقی را بدست می دهد و ما را به مرحله ای از درک و فهم می رساند که مابین آن کس که تظاهر به عرفان الهی می کند و آن کس که عارف حقیقی است فرق قائل شویم:

"انسان عارف، گشاده رو و شکوفا بوده و همیشه و تبسّمی بر لب دارد.
عارف، مردمِ کوچک و افتاده را با فروتنی خود، همان گونه تعظیم و تکریم می کند که مردم بزرگ و چشمگیر را.
انسان عارف از دیدار انسان های کم هوش و یا یا گمنام، همان انبساط را پیدا می کند که از انسان هایی هوشیار و یا مشهور.
عارف چگونه گشاده رو و شکوفا نباشد؟در حالی که به علت رابطه ای که با حق دارد و با واقعیات که حق را در آن ها می بیند، شادمان است.
چگونه مردم کوچک و انسان های بزرگ از دیدگاه یک عارف یکسان نباشند، در حالی که همه آنان از فیضِ وجود یکسان برخوردار هستند. از دیدگاه او حتی مردم عقب مانده (از رشد معنوی) ، مورد دلسوزیند نه تنفّر و انزجار.