سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

۶۰۰ آیه ازقران: آیا کسی علم غیب می داند؟



۶۰۰ آیه ازقران: آیا کسی علم غیب می داند؟


"کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسى آنها را نمی ‏داند. او آنچه را در خشکى و دریاست مى‏داند؛ هیچ برگى (از درختى) نمى‏افتد، مگر اینکه او  از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانه‏ اى در تاریکی هاى زمین، و نه هیچ تر و خشکى وجود دارد، جز اینکه در کتابى آشکار ثبت است."

  • آیه ۵۹ سوره انعام


    " ای پیامبر بگو به شما نمى‏ گویم گنجینه ‏هاى خدا نزد من است و غیب نیز نمى‏ دانم و به شما نمى‏ گویم که من فرشته‏ ام جز آنچه را که به سوى من وحى مى ‏شود پیروى نمى ‏کنم بگو آیا نابینا و بینا یکسان است آیا تفکر نمى ‏کنید " 

  • آیه ۵۰ سوره انعام

علم مخفی و دانش اسرار


"فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا ."

"موسی و همراهش  بنده‏ اى از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتى عطا کرده و از نزد خود  به او دانشى آموخته بودیم."

سوره  کهف آیه ۶۵




در دو آیه نخست خداوند اعلام می دارد که غیب را فقط خود او می داند و در آیه سوم از یکی از بندگان خود سخن می گوید که دانشی و علمی به او داده شده بود که به کمک آن از رازهای بسیاری خبر داشت. 



دانشی که در آیه فوق از آن  سخن رفته در زبان و قاموس ادیان و بویژه در فرهنگ مسلمانان به "علم لدنی" موسوم گردیده است.  علت  این نامگذاری اصطلاح  دو کلمه ای " من لدنا علما" یعنی " دانشی از جانب ما" است.

  همین دانش است که بخصوص فقهاء و دانشمندان مسلمان مخالف دانستن علم غیب  آنرا با علم غیب یکی  می گیرند و این اشتباه بزرگی است.

 زیر ا علم غیب جزو ذات خداوند  و فقط مخصوص به او است. در صورتی که علم لدنی ، دانشی است که خداوند به بنده ای از بندگان خود می آموزد.  اگر بگوییم که فقط آن یک نفر بوده که علم لدن داشنه این به معنی تعطیل بساط علم بخشی خداوند است. آیا اگر خداوند اراده کند به کسی دیگری این علم را بیاموزد مخالفان علم لدنی می خواهند در برابر خداوند قد علم کنند؟ یا این که بر این باورند که  خداوند دیگر نمی تواند و یا قسم خورده که دیگر چنین کاری نکند؟


گزارشی از سعدی در کتاب بوستان

سعدی هزار دستان ادب پارسی در کتاب بوستان در باب سوم  در باره مردان خدا،ابدال،آن مردان و دوستان حقیقی خدای ، ولی گمنام و ناشناس گزارشی دارد که خود شاهد آن بوده است.او در سرزمین مغرب و بهنگام سفر دریایی با پیرمردی همسفر شده و هنگامی که به بندرگاه می رسند کشتی بان از آن دو پول می خواهد،سعدی کرایه کشتی را می پردازد ولی پیر مرد را بعلت نداشتن پول کرایه سوار بر کشتی نمی کند.ولی جریان به گونه ای دیگر می گذرد و سعدی شاهد قدرتی می شود که خداوند به مردان اهل حق  عطا می کند!

قضا را من و پیری از فاریاب

رسیدیم در خاک مغرب به آب

 

مرا یک درم بود برداشتند

به کشتی و درویش بگذاشتند

 

سیاهان براندند کشتی چو دود

که آن ناخدا نا خدا ترس بود

 

مرا گریه آمد ز تیمار جفت

بر آن گریه قهقه بخندید و گفت

 

مخور غم برای من ای پر خرد

مرا آن کس آرد که کشتی برد

 

بگسترد سجاده بر روی آب

خیال است پنداشتم یا به خواب

 

ز مدهوشیم دیده آن شب نخفت

نگه بامدادان به من کرد و گفت

 

تو لنگی به چوب آمدی من به پای

تو را کشتی آورد و ما را خدای

 

چرا اهل معنی بدین نگروند

که ابدال در آب و آتش روند؟

 

نه طفلی کز آتش ندارد خبر

نگه داردش مادر مهرور؟

 

پس آنان که در وجد مستغرقند

شب و روز در عین حفظ حقند

 

نگه دارد از تاب آتش خلیل

چو تابوت موسی ز غرقاب نیل

 

چو کودک به دست شناور برست

نترسد وگر دجله پهناورست

 

تو بر روی دریا قدم چون زنی

چو مردان که بر خشک تر دامنی 

 

بزرگترین ویژگی این چنین بلند پایگانی این است که کسی آنان را نمی شناسد و انان بر اساس موازین حق در موارد گوناگون به کمک بندگان خداوند می آیند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد