ادامه از نوشتار پیشین
کتاب انجیل عهد عتیق
ابراهیم فرزند خود را به قربانگاه می برد
۱ واقع شد بعد از این وقایع، که خدا ابراهیم را امتحان کرده، بدو گفت: ای ابراهیم! عرض کرد: لبیک.
2 گفت: اکنون پسرخود را، که یگانة توست و او را دوست می داری، یعنی اسحاق را بردار و به زمین موریا برو، و او را در آنجا، بر یکی از کوههایی که به تو نشان می دهم، برای قربانی سوختنی بگذران.
3 بامدادان، ابراهیم برخاسته، الاغ خود را بیاراست، و دو نفر از نوکران خود را با پسر خویش اسحاق، برداشته و هیزم برای قربانی سوختنی شکسته،روانه شد، و به سوی آن مکانی که خدا او را فرموده بود، رفت.
4 و در روز سوم، ابراهیم چشمان خود را بلند کرده، آن مکان را از دور دید.
5 آنگاه ابراهیم، به خادمان خود گفت: شما در اینجا نزد الاغ بمانید، تا من با پسر بدانجا رویم، و عبادت کرده، نزد شما بازآییم.
6 پس ابراهیم، هیزم قربانی سوختنی را گرفته، بر پسر خود اسحاق نهاد، و آتش و کارد را به دست خود گرفت، و هردو با هم می رفتند.
7 و اسحاق پدر خود، ابراهیم را خطاب کرده، گفت: ای پدر من! گفت: ای پسر من لبیک؟ گفت: اینک آتش و هیزم، لکن برة قربانی کجاست؟
8 ابراهیم گفت: ای پسر من خدا برة قربانی را برای خود مهیا خواهد ساخت. و هر دو با هم رفتند.
9 چون بدان مکانی که خدا بدو فرموده بود، رسیدند، ابراهیم در آنجا مذبح را بنا نمود، و هیزم را بر هم نهاد، و پسر خود، اسحاق را بسته، بالای هیزم، برمذبح گذاشت.
10 و ابراهیم، دست خود را دراز کرده، کارد را گرفت تا پسر خویش را ذبح نماید.
11 درحال، فرشتة خداوند از آسمان وی را ندا در داد و گفت: ای ابراهیم! ای ابراهیم! عرض کرد: لبیک.
12 گفت: دست خود را بر پسر دراز مکن، و بدو هیچ مکن، زیرا که آلان دانستم که تو از خدا می ترسی، چونکه پسر یگانة خود را از من دریغ نداشتی.
13 آنگاه، ابراهیم، چشمان خود را بلند کرده، دید که اینک قوچی، در عقب وی، در بیشه ای، به شاخهایش گرفتار شده. پس ابراهیم رفت و قوچ را گرفته، آن را در عوض پسر خود، برای قربانی سوختنی گذرانید.
14 و ابراهیم آن موضع را «یهوه یری» نامید، چنانکه تا امروز گفته می شود: در کوه، یهوه، دیده خواهد شد.
15 بار دیگر فرشتة خداوند، به ابراهیم از آسمان ندا در داد
16 و گفت: خداوند می گوید: به ذات خود قسم می خورم، چونکه این کار را کردی و پسر یگانة خود را دریغ نداشتی،
17 هر آینه تو را برکت دهم، و ذریت تو را کثیر سازم، مانند ستارگان آسمان، و مثل ریگهایی که بر کنارة دریاست. و ذریت تو دروازه های دشمنان خود را متصرف خواهند شد.
18 و از ذریت تو، جمیع امت های زمین را برکت خواهند یافت، چونکه قول مرا شنیدی.
19 پس ابراهیم نزد نوکران خود برگشت. و ایشان برخاسته، به بئرشبع با هم آمدند، و ابراهیم در بئرشبع ساکن شد.
20 و واقع شد بعد از این امور، که به ابراهیم خبر داده گفت: اینک ملْکَه نیز برای برادرت ناحور، پسران زاییده است.
21 یعنی نخست زادة او عوص، و برادرش بوز و قَموئیل، پدر اَرام،
22 و کاسد و حزُو و فلداش و یِدلاف و بتُوئیل.
23 و بتوئیل، رِفقَه را آورده است. این هشت را، ملکه برای ناور، برادر ابراهیم زایید.
24 و کنیز او که رؤمه نام داشت، او نیز طابح و جاحم و تاحش و معکَه را زایید...
ادامه دارد
معصوم کیست و معصومیت چیست؟(بخش یکم)
-هر کسی به دین خدا متمسک شود، محققا به راه مستقیم هدایت یافته است.
آیه ۱۰۱ سوره آل عمران
ابتدا ترجیح می دهم به پرسش زیر پاسخ دهم و سپس به سراغ پرسش مطرح شده در آغاز مقاله بروم و پرسش این است:
-آیا عصمت الهی که خداوند به پیامبران وامامان الهی عطا می کند علم و شعور می آورد؟
پیش از آن که به پرسش فوق پاسخ بدهم خواننده را به گزارشی ارجاع می دهم که از مناظره نهمین امام شیعه با یحیی بن اکثم عالم مشهور اهل سنت و در حضور مامون خلیفه عباسی صورت گرفته است.
مطالعه این گزارش هم شیعیان و طرفداران امامان شیعه را بکار می آید که بیاموزند تا چگونه با بیانی مودبانه و بدور از طعن و ناسزا پاسخ گویند و هم بکار اهل سنت می آید که از فضای بر آمده برآنان که میر اث بنی امیه و بنی عباس است بیرون آیند و با دیدی باز تر به تاریخ تطور اسلام بنگرند:
پس از اینکه مأمون عباسی دخترش را به ازدواج امام جواد (علیهالسلام) در آورد، در مجلسی که مامون و بسیاری دیگر حضور داشتند، یحیی بن اکثم به امام عرض کرد:
روایت شده که جبرئیل به حضور پیامبر رسید و عرض کرد: ای محمد! خداوند سلام میرساند و میگوید من از ابوبکر راضی هستم، آیا او هم از من راضی است؟[1]
امام فرمود: من منکر فضیلت ابوبکر نیستم، ولی کسیکه این خبر را نقل میکند، باید خبر دیگری را نیز از پیامبر در حجه الوداع نقل کند که فرمودند: «دروغگویان به من زیاد شده و پس از من زیادتر هم خواهند شد، هر کس عمداً به من دروغی نسبت دهد، جایگاهش در آتش است، هرگاه حدیثی از من نقل شد، آن را به قرآن و سنت عرضه کنید اگر موافق بود بگیرید و اگر مخالف بود رهایش کنید.»[2] این روایت دربارهی ابوبکر سازگار نیست، چرا که خداوند در آیه 16 سوره ق میفرماید: «ما انسان را آفریدیم و میدانیم در دلش چه میگذرد و ما از رگ گردن به او نزدیکتر هستیم.» آیا حال ابوبکر بر خدا پوشیده است که آن را از پیامبر بپرسد؟
یحیی گفت: روایت شده ابوبکر و عمر در زمین مانند جبرئیل و میکائیل در آسمان هستند.[3] حضرت فرمود: جبرئیل و میکائیل، دو فرشته مقرب درگاه الهی هستند و هرگز گناهی نکرده و در طاعت محض خداوند هستند، ولی شیخین بیشتر عمرشان را در شرک و بتپرستی سپری کردهاند، لذا محال است خدا آن دو را به جبرئیل و میکائیل تشبیه کند.
یحیی بن اکثم گفت: روایت شده ابوبکر و عمر دو سرور پیران اهل بهشتند.[4] حضرت فرمود: بهشتیان همگی جوان هستند و پیر در میان آنان یافت نمیشود، تا اینکه ابوبکر و عمر سرور آنان باشند، این روایت را بنی امیه در مقابل حدیثی از پیامبر درباره حسن و حسین ساختهاند که فرموده حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتند.[5]
یحیی بن اکثم گفت: روایت شده که عمر بن خطاب چراغ اهل بهشت است.[6] حضرت فرمود در بهشت فرشتگان مقرب خدا، آدم، محمد و همهی انبیاء و فرستادگان خدا حضور دارند، چطور بهشت با نور اینها روشن نمیشود، ولی با نور عمر روشن میگردد؟
یحیی بن اکثم گفت: روایت شده که «سکینه» به زبان عمر سخن میگوید[7] (سکینه یعنی هر چه عمر میگوید از جانب ملک و فرشته میگوید)، حضرت فرمود: من منکر فضیلت عمر نیستم، ولی ابوبکر با آنکه از عمر افضل است، بالای منبر میگفت: من شیطانی دارم که مرا منحرف میکند، هرگاه دیدید از راه راست منحرف شدم، مرا به راه راست بازگردانید.[8]
یحیی بن اکثم گفت: روایت شده که پیامبر فرمود: اگر من به پیامبری مبعوث نمیشدم، حتماً عمر مبعوث میشد.[9] حضرت فرمود: قرآن از این حدیث راستتر است، چرا که خداوند در آیه 7 سوره احزاب میفرماید: «به خاطر بیاور، هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم و از تو و از نوح و...» پس خداوند از پیامبران پیمان گرفته، در این صورت چگونه ممکن است پیمان خود را بشکند؟ هیچ یک از پیامبران الهی، به قدر یک چشم به هم زدن به خدا شرک نورزیدهاند. چگونه خدا کسی را به پیامبری مبعوث میکند که بیشتر عمر خود را با شرک به خدا سپری کرد؟ و نیز پیامبر فرمود: در حالیکه آدم بین روح و جسدش بود من پیامبر بودم.
یحیی بن اکثم گفت: روایت شده، پیامبر فرمود هیچگاه وحی از من قطع نشد، مگر آنکه گمان بردم به خاندان خطاب -پدر عمر- نازل شد،[10] حضرت فرمود: امکان ندارد پیامبر در نبوّت خود شک کند، خداوند در آیه ئ75 سوره حج میفرماید: خدا از فرشتگان و همچنین از انسانها رسولانی برمیگزیند.
یحیی بن اکثم گفت: روایت شده که اگر عذاب نازل میشد، کسی جز عمر از آن نجات نمییافت.[11] حضرت فرمود: خدا به پیامبرش در آیه 33 انفال فرمود: «تا زمانی که تو در میان آنان هستی خداوند آنان را عذاب نمیکند.» بدین ترتیب تا زمانی که پیامبر در میان مردم است و تا زمانی که مسلمانان استغفار میکنند، خداوند آنان را عذاب نمیکند.
باتوجه به پرسشها و نحوه پاسخگویی امام جواد که درود خدا بر ا و باد مشخص می شود که اگر این پرسشها از دانشمند ترین انسان دینی پرسیده می شد محال بود که او بتواند چنین جامع و صریح و بدون ابهام پاسخ بگوید. همین ما را می سزد که باورکنیم که عصمت الهی همراه با علم و شعور الهی است.
پینوشت:
[1]. «و روی انّ المامون بعد ما زوّج ابنته ام الفضل اباجعفر(ع) کان فی مجلس و عنده ابوجعفر و یحیی بن اکثم فقال له یحیی بن اکثم ما تقول یا بن رسول الله فی الخبر الذی روی انّه جبرئیل علی رسول الله و قال یا محمد انّ الله عزوجل یقرئک السلام و یقول لک سل ابابکر هل هو عنّی راضی فانّه عنه راض؟...» احتجاج، مرحوم طبرسی، دار النعمان للطباعه و النشر، نجف، عراق، ج2، ص246.
بحارالانوار، علامه مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج50 ص80.
[2]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج11 ص38.
[3]. کنزالعمال، متقی هندی، ج13، ص14. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4]. الغدیر، علامه امینی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ایران، ج5 ص322. «ذهبی»، «یحیی بن عنبسه»، راوی این حدیث را جاعل حدیث و دغلکار و دروغگو میداند و او را معلوم الحال شمرده و احادیثش را مردود معرفی میکند.
کنزالعمال، متقی هندی، ج11، ص563. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[5]. شرح مسلم، نووی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج16 ص41 حدیث1392.
[6]. مجمع الزوائد، هیثمی، دار الکتب العلمیه ، بیروت، لبنان، باب 19 مناقب عمر، ج9 ص74 14461.
کنزالعمال، متقی هندی، ج11، ص577. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[7]. مجمع الزوائد، هیثمی، ج9، ص65، باب2، حدیث14428.
کنزالعمال، متقی هندی، ج11، ص580. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[8]. اسد الغابه، ابن اثیر، دار ابن حزم، بیروت، لبنان، ج4، ص295.
[9]. تخریج احادیث مجموعه فتاوی، ابن تیمیه، دار ابن حزم، بیروت، لبنان، ج4 ص404.
کنزالعمال، متقی هندی، ج11، ص578. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[10]. کنزالعمال، متقی هندی، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج11 ص578.
[11]. تاریخ طبری، طبری، دار ابن حزم، بیروت، لبنان، ج6 ص287 شماره16307.
منبع: پایگاه جامع فرق و ادیان
https://www.adyannet.com/fa/news/29012
کتابهای مقدس(قرآن) : بنیانهای فکری و اعتقادی قرآن :
آیا برای رفع بلا نیاز به دعای مقربین و بر گزیدگان الهی است؟
در قرآن ایاتی وجود دارد که به صراحت از همه انسانها می خواهد تا در هنگام مشکلات و برای دریافت توفیقات و هر آنچه که می خواهند به درگاه خداوند دعا کنند. خداوند وعده داده که دعای بندگان خود را اجابت کند:
-و پروردگارتان گفت : مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم...
.آیه (۶۰) سوره غافر
-و هرگاه بندگان من از تو در باره من بپرسند به آنان بگو من نزدیکم و دعاى دعاکننده را به هنگامى که مرا بخواند اجابت مى کنم پس آنان باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورده باشند که راه یابند.
آیه ۱۸۰ سوره بقره
چنانکه دو آیه برشمرده بالا می گویند هر یک از بندگان خداوند می توانند بدون هیچ گونه مانعی ، و بدون آن که دربان و یا حاجبی در مقابل آنان باشد از خدا در خواست کنند و حاجت بخواهند.
ولی در آیه دوم شرط مشخصی ذکر شده که دائره اجابت دعا را محدود می کند . چون در این آیه تاکید گردیده که اگر بندگان خداوند می خواهند دعایشان در درگاه خداوند پذیر فته شود باید که به خداوند ایمان آورده و به فرمانهای او گردن نهند.
بدیهی است که گروه بیشماری از انسانها به خداوند ایمان دارند ولی نمی توان بطور قاطع گفت که همه آنان همه فرمانها و دستورات الهی را اطاعت می کنند. پس مشکل از اینجا آعاز می شود که دعاکننده به درگاه خداوند که انتظار اجابت دعا دارد باید فرمانبردار تمام عیار درگاه خداوند باشد تا دعایش به درگاه خداوند پذیرفته شود.
در این مقام است که پای برگزیدگان و قدیسان و مقربین در گاه الهی به میان می آید.
در نخستین آیه که در ابتدای این مقاله نوشتار آمده خداوند در قرآن به بلاهای زمان موسی پیامبر اشاره می کند که در متن خود آیه ودر زبان عربی با نام "رجز" بر وزن" عجز " یاد شده که برای آن سه معنا ی " طاعون " ،" عذاب" و" بلا" اورده شده است.
این آیه به وضوح می گوید زمانی که مردم مصر در دوران فرعون در زیر شلاقهای بلای وارد بر آنان( که حسب گزارشات تاریخی نوعی طاعون مرگبار و زجر آور بود ) هرروز جان می باختند و درد و زجر می کشید ند ، آنان به موسی پیامبر گفتند: تو در نزد خدا مقام داری و خداوند با تو عهد بسته است، پس تو به در گاه خداوند دعا کن تا این بلا را از سر ما دور کند
حقیقتی که در متن این در خواست بطور پنهان وجود دارد و قابل نتیجه گیریست این است که آن مردمان دعا می کردند ولی دعایشان پدیرفته نمی شد . و الا نیازی به دعای موسی نبود. در ضمن این گونه نبوده که در میان آنان هیچ خداپرستی نمی زیسته است. بلکه آیاتی از قران به صراحت از مردان خدا باوری یاد می کند که از همان مردم می خواستند تا به خداوند ایمان آورده و به پیامبری موسی احترام بگذارند:
بعنوان نمونه به آیات زیر می توان استناد کرد:
و در این میان مردى از دورترین جاى شهر دوان دوان آمد و گفت : اى مردم از این فرستادگان پیروى کنید (۲۰)
از کسانى که پاداشى از شما نمى خواهند و خود نیز بر راه راست قرار دارند پیروى کنید (۲۱)
آخر چرا کسى را نپرستم که مرا آفریده است و همه شما به سوى او بازگشت مى یابید (۲۲
آیا به جاى او (خدا)خدایانى را بپرستم که اگر خداوند رحمان بخواهد به من گزندى برساند نه شفاعتشان به حالم سود مى دهد و نه مى توانند مرا برهانند (۲۳)
همچنین در سوره غافر از شخصی بنام " مومن فر عونیان" یاد می کند که به خداوند یکتا ایمان داشت و مردی خداپرست و با تقوی بود:
-و مردى مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان مى داشت گفت آیا مردى را مى کشید که مى گوید پروردگار من خداست و مسلما براى شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکارى آورده و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان اوست و اگر راستگو باشد برخى از آنچه به شما وعده مى دهد به شما خواهد رسید چرا که خدا کسى را که افراطکار دروغزن باشد هدایت نمی کند (۲۸)
اى قوم من امروز فرمانروایى از آن شماست و در این سرزمین مسلطید ولی چه کسى ما را از بلاى خدا اگر به ما برسد حمایت خواهد کرد فرعون گفت جز آنچه مى بینم به شما نمى نمایم و شما را جز به راه راست راهبر نیستم (۲۹)
و کسى که ایمان آورده بود گفت اى قوم من من از مثل روز دسته ها ی مخالف خدا بر شما مى ترسم (۳۰)
مردمی نظیر سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که پس از آنها امدند و گرنه خدا بر بندگان خود ستم نمى خواهد (۳۱)
و اى قوم من من بر شما از روزى که مردم یکدیگر را به یاری هم ندا درمى دهند بیم دارم (۳۲)
روزى که پشت کنان بازمى گردید ولی براى شما در برابر خدا هیچ حمایتگرى نیست و هر که را خدا گمراه کند او را راهبرى نیست (۳۳)
آیات ۲۸ الی ۳۳ سوره غافر
این آیات به صراحت نشان می دهند که در میان مردم آن زمان نیز افرادی بودند که خدا را می پرستیدند و ایمان داشتند. بطور حتما آنان نیز دعا می کردند . ولی بلا همچنان ادامه داشت. پس برای بر طرف کردن طاعونی که سر تا سر مصر را فرا گرفته بود و روز زندگی آنا ن را به شب تار و شبهایشان را به شبهای مرگ و درد تبدیل کرده بود نیاز به دعا کننده ای بود که دعایش در درگاه خدا پذیر فته می شد و آن جز موسی نبود که خداوند او را و کتاب او را "امام " الهی لقب داده بود.
-و حال آنکه پیش از آن کتاب موسى امام و رحمتى بود و این قرآن کتابى است به زبان عربى که تصدیق کننده آن است تا کسانى را که ستم کرده اند هشدار دهد و براى نیکوکاران مژده اى باشد ایه (۱۲) سوره احقاف
و هنگامى که عذاب(طاعون) بر آنان فرود آمد گفتند اى موسى پروردگارت را به عهدى که نزد تو دارد براى ما بخوان اگر این عذاب را از ما برطرف کنى حتما به تو ایمان خواهیم آورد و بنى اسرائیل را قطعا با تو روانه خواهیم ساخت
آیه (۱۳۴) سوره اعراف
نکته مهم
به بیان واضح تر : اگر خداباوران از قدیسین و اولیاء خدا و مقربین درگاه الهی بخواهند که برایشان به درگاه خداوند دعا کنند نه تنها شرک و بت و پرستی نکرده اند، بلکه به حقیقت خدا پرستی پی برده اند که بندگان مقرب و برگزیده خداوند را در درگاه او شفیع قرار داده و از آنان می خواهند که برایشان به درگاه خداوند دعا کنند. چون آنان از برگزیدگان خواسته اند و می خواهند که آنان به خداوند دعا برند و او رفع بلا کند و او شفا دهد و ا و توفیق دهد و او روزی دهد و او مشکل گشایی کند. و گرنه هیچ خدا پرستی که به مفهوم حقیقی خدا پرستی پی برده باشد ، غیر از خدا را روزی دهنده ، شفا دهنده، بر طرف کننده بلا ، یاوری کننده، نجات دهنده و...نمی داند. همه خدا باوران حقیقی خدا را سرچشمه همه قدرتها می دانند و بس!
۲
کتابهای مقدس (قرآن) :
آیا در خواست دعا از قدیسان و بزرگان الهی کفر است؟
برای اثبات این مطلب مجددا به قرآن رجوع می کنیم ونخستین آیه مورد شهادت مربوط به زندگی یوسف پیامبر و پدرش یعقوب و برادران او می شود.
پس از آن که برادران یعقوب یوسف را در مصر یافتند و دروغ آنان که گفته بودند گرگ یوسف را خورده آشکار شد و یعقوب نبی نیز از این موضوع آگاه بود و همواره می گفت : در جستجوی یوسف باشید! آنان علیرغم آن که پیامبر زاده بودند ولی از پدر شان یعقوب که پیامبر خدا بود خواستند تا به درگاه الهی دعا کند تا خداوند گناه آنان را ببخشد .
یعقوب نیز قول داد که بزودی برای آنان از خداوند طلب بخشایش کند.
این موضوع را باید آنانی مورد تدبر و تفکر قرار بدهند که فکر می کنند دعای مسیح با دعای یک فرد عادی بر ابر است و همواره می غرند و می توپند که رجوع به بزرگان الهی برای دعا به درگاه خداوند شرک است و کفر است و زندقه است وبت پرستی است.
در حالی که هرگز چنین نیست. چون براداران یعقوب خود پیامبر زاده بودند و به خدای یکتا اعتقاد داشتتد و دیندار بودند. منتهی در دوران نوجوانی دچار خطای بزرگی شده و برادر خود را گم و گور کرده بودند. اگر این کار یعنی در خواست دعا از دیگری کفر بود و شرک و بت پرستی ، پدر آنان که او نیز امام الهی بود به آنان تذکر می داد که بروند و خودشان دعا کنند و بت پرستی نکنند. در ضمن آنان راه دعا خواندن را هم می دانستند ولی در ضمن این نکته را نیز می دانستند که دعای امام الهی و پیامبر خدا با دعای آنان از زمین تا آسمان تفاوت دارد:
گفتند اى پدر براى گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم
آیه (۹۷)
گفت به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم که او همانا آمرزنده مهربان است
آیه (۹۸)
سوره یوسف
حواریون از مسیح خواستند تا به درگاه خدا دعا کند:
حواریون مسیح که پیروان حقیقی او بودند و خداوند هم در انجیل و همدر قرآن از آنان با تمجید یاد می کند از مسیح خواستند تا به درگاه خدا دعا کند تا از آسمان مائده و غذای آسمانی نازل شود . آنان می دانستند که دعای امام الهی و پیامبر خدا با دعای حتی حواریون مسیح آن اما م الهی و پیامبر خدا فرق زیادی دارد :
و یاد کن هنگامى را که به حواریون وحى کردم که به من و فرستاده ام ایمان آورید گفتند ایمان آوردیم و گواه باش که ما مسلمانیم (۱۱۱)
و یاد کن هنگامى را که حواریون گفتند اى عیسى پسر مریم آیا پروردگارت مى تواند از آسمان خوانى براى ما فرود آورد و عیسی گفت اگر ایمان دارید از خدا پروا کنید! (۱۱۲)
حواریون گفتند: مى خواهیم از آن بخوریم و دلهاى ما آرامش یابد و بدانیم که به ما راست گفته اى و بر آن از گواهان باشیم (۱۱۳)
سوره مائده
۳
اصول بنیادین فکری و اعتقادی قرآن
آیا در خواست دعا از پیامبران و امامان الهی کفر است؟
ای پیامبر برایشان دعا کن و آمرزش بخواه!
خداوند در قرآن در سه آیه پیامبر را به دعا کردن در حق پیروانش سفارش کرده و از او خواسته تا بر ای آمرزش آنان به درگاه خدا دعا کند. این سه آیه در ذیل اورده شده است. اما پیش از ذکر آنانبه نکته مهمی اشاره می کنم و آن اینکه در دومین آیه خداوند بگونه ای سخن گفته که بوضوح این حقیقت فهمیده می شود که اگر پیامبر دعا کند دعای او پذیرفته می شود.
بنابر این در مورد پیامبر اسلام که او نیز امام الهی همچون سایر پیامبران بوده است این نکته صحت دارد که دعای او بسیار برتر از دعای پیروانش می باشد. بنابر این اگر پیروان پیامبر از او می خواستند که بر ایشان دعا کند و او دعا می کرد خداوند بنابر سخنی که خود گفته دعای پیامبر را مستجاب می کرد.
البته در همین آیه دوم نکته مهم دیگری وجود دارد و آن این است که خداوند می گوید دعا و طلب آمرزش پیامبر را برای کسانی می پذیرد که به خود ظلم کرده اند.
مفهوم متقابل این سخن آن است که ستم شخصی بوده و به دیگران سرایت نکرده باشد. یعنی کارهایی مانند ظلم ، خیانت به دیگران، کشتن افر اد بی گناه ، دزدی و...شامل این بخشودگی نمی شود.
درضمن سومین آیه دعای پیامبر را مایه آرامش روحی و جسمی مسلمانان اعلام می کند . بدیهی است که ابن قدرت اثر بخشی در هر کسی دجود ندارد.
آیه شماره ۱- پس به رحمت الهى با آنان نرم خو شدى و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعا از پیرامون تو پراکنده مى شدند پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى بر خدا توکل کن زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست مى دارد آیه (۱۵۹)
آل عمران
آیه شماره ۲-و ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه به توفیق الهى از او اطاعت کنند و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند پیش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پیامبر نیز براى آنان طلب آمرزش می کرد قطعا خدا را توبه پذیر مهربان مى یافتند .
آیه (۶۴) سوره نساء
آیه شماره ۳-ای پیامبر از اموال آنان صدقه اى بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزه شان سازى و برایشان دعا کن زیرا دعاى تو براى آنان آرامشى است و خدا شنواى داناست
آیه (۱۰۳) سوره توبه
کتابهای مقدس (قرآن):
آیا در خواست دعا از امامان الهی کفر است؟(بخش چهارم)
خداوند در سوره توبه خطاب به پیامبر اسلام می گوید : اگر بر ای مشرکان و خداناباوران طلب آمرزش بخشایش کنی و حتی اگر این طلب بخشایش را هفتاد بارانجام دهی هیچ گونه سودی برای آنان نخواهد داشت.
مفهوم مخالف بر آمده از آیه این است که اگر پیامبر برای خداباوران و افراد با ایمان طلب بخشایش از خدا کند خدا دعای او را مستجاب می کند:
چه براى آنان آمرزش بخواهى یا برایشان آمرزش نخواهى یکسان است و حتی اگر هفتاد بار برایشان آمرزش طلب کنى هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزید چرا که آنان به خدا و فرستاده اش کفر ورزیدند و خدا گروه فاسقان را هدایت نمى کند (۸۰)
تا اینجا و تا این بخش از این چند نوشتار بر اساس آیات قرآن ثابت شد که در خواست دعا از امامان الهی و پیامبران در زمان زندگی آنان کفر وشرک نیست و مخالفین این در خواستها معنی شرک و بت پرستی را درک نکرده اند.
چون شرک و بت پرستی آنجایی است که شخص خدا باور، خدا را کنار گذارده و امامان الهی و پیامبران را همه کار ه عالم بداند و کار را به آنان تفویض کند و خداوند را تماشاگری خنثی در معرکه بداند.
در حالی که همه خداباوران عقلگرا و حد اقل پیروان حقیقی قرآن که از روی فهم و تدبر آیات این کتاب را مطالعه کرده اند می دانند که همه کاره این جهان و آن جهان خداوند است و همه چیز بدست اوست، و هیچ کس با او در خدایی شریک نیست.
منتهی همان گونه که خداوند می گوید اگر بندگان خوبم مر ا دعا کنند دعایشان را می پذیرم و اجابت می کنم، بطریق اولی دعای پیامبران و امامان الهی را بیش از دیگران می پذیرد و اجابت می کند.
نقطه جدایی
د ر اینجا مابین معتقدان به دین یک خط جدایی ایجاد می شود. چون در این ارتباط مسلمانان به تبع علمای دینشان و گفتار آنان و یا اگر خودشان اهل تحقیق و مطالعه باشند بر اساس در یافتهای خودشان از قرآن و گفتارهایی که از پیامبر نقل شده به دو گروه تقسیم می شوند:
گروه اول: بر این باورند شخصی که از دنیا میرود چه امام الهی و پیامبر خدا باشد و چه فرد عادی ، نه تنها جسمش بلکه روحش نیز از بین رفته و هیچ گونه توانایی شنیدن و یا دیدن ندارد . به بیان دیگر طرز تفکر این گروه همان طرز تفکر مادیگرایان و خدا ناباوران است که می گویند کسی که می میرد نه جسمش باقی میماند و نه روحش و پرونده او بر ای ابد بسته می شود.
گروه دوم: بر این باورند که روح پیامبر ان و امامان الهی و شهداء راه حق و بندگان صالح خداوند پس از مرگ ازبین نمی رود و بر حسب مقاماتی که نزد خداوند دارند می توانند صدای در خواست کنندگان را بشنوند و تقاضاهای آنان را به در گاه الهی عرضه کنند و بر ای بر آورده شدن حوایج آنان در درگاه خداوند شفاعت کنند.
این گروه به آیه ۱۶۹ سوره آل عمران استناد می کنند که می گوید:
هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند (۱۶۹)
همچنین گروه دوم توضیح می دهند: کسانی که در راه خدا کشته شده اند و بنابر آیه فوق زنده اند در پیروی از راه امامان و پیامبران الهی کشته شده و بخاطر رسالت آنان جان باخته اند. آن وقت چطور ممکن است که روح پیروان این امامان الهی پس از شهادت زنده بماند و لی روح پیامبران و امامان الهی که بنیانگذاران نهضت هایی خدایی هستند پس از مرگ و یا شهادت نابود شود ؟
بنابر این باور به این که روح قدیسان و بر گزیدگان خدا می تواند شنوای در خواست معتقدان به آنان باشد فقط و فقط بستگی به این دید گاه دارد که به بقای روح و جاودانگی آن اعتقاد داشته باشیم یاخیر؟
نکته: باید توجه داشت که تا آنجا که به مسلمانان مربوط می شود بیشترین میزان مخالفت با زندگی روحی و شنوا بودن ارواح پیامبران و امامان الهی به سرزمین عربستان و پس از ظهور وهابیت ربط پیدا می کند که مشکل آفرین ترین فرقه پس از گرو ه خوارج در اسلام بوده اند و تقریبا تا حدود ۹۷ در صدهمان آراء و افکار خوارج را دارند.
خوارج پیامبران را افرادی بسیار معمولی می دانستند و حتی به آنچه که قرآن در باره این برگزیدگان حق گفته بود عملا معتقد نبودند . در حقیقت آنان یک گروه سیاسی مخالف و با دیدگاه های مادی بودند. به همین دلیل در بی رحمی و کشتار نظیر نداشتند و ما تا چندی قبل که شاهد ظهور گروه هایی آدم کش و خونخوار بنام داعش شدیم نمی توانستیم تصور کنیم که چرا مسلمانان صدر اسلام و بخصوص خلیفه چهارم امام علی علیه السلام آن چنان باشدت با آنان بر خورد کرد.
دیدگاه وهابیت نیز در ارتباط با پیامبران الهی یک دیدگاه معمولی و تقریبا مادی است. آنان جایگاه ویژه ای و خاصی برای پیامبران قایل نیستند و لی در عوض به علماء مذهبی خود بخصوص امام احمد حنبل نویسنده کتاب المسند اعتقادی فوق العاده دارند و کتاب رو ایات و احادیث او را بعد از قرآن معتبر ترین کتاب می دانند. این در حالی است که در همین کتاب المسند احادیثی از پیامبر اسلام روایت شده که جزو احادیث صحیح خودشان می باشد و کاملا در تضاد با افکار خوارج و وهابیت است. خوارج و وهابیت تمام پیروان ادیان دیگر و حتی تمام مسلمانان بغیر از گروه وهابی رامشر ک دانسته و مستحق مرگ می دانند.
ادامه از نوشتار پیشین
سفر پیدایش
کوچ ابراهیم پس از نابودی سدوم و گومورا
1 پس ابراهیم از آنجا بسوی ارض جنوبی کوچ کرد، و در میان قادش و شور ساکن شد و در جِرارمنزل گرفت.
2 و ابراهیم در خصوص زن خود، ساره گفت که او خواهر من است. و ابی ملک، ملک جرار، فرستاده، ساره را گرفت.
3 و خدا در رؤیای شب، بر ابی ملک ظاهر شده، به وی گفت: اینک تو مرده ای به سبب این زن که گرفتی، زیرا که زوجة دیگری می باشد.
4 و ابی ملک، هنوز به او نزدیکی نکرده بود. پس گفت: ای خداوند، آیا امتی عادل را هلاک خواهی کرد؟
5 مگر او به من نگفت که او خواهر من است، و او نیز خود گفت که او برادر من است ؟ به ساده دلی و پاک دستی خود کردی،
6 خدا وی را در رویا گفت: و من نیز می دانم که این را به ساده دلی خود کردی و من نیز تو را نگاه داشتم که به من خطا نورزی، و از این سبب نگذاشتم که او را لمس نمایی.
7 پس آلان زوجة این مرد را رد کن، زیرا که او نبی است، و برای تو دعا خواهد کرد تا زنده بمانی، و اگر او را رد نکنی، بدان که تو و هر که از آن تو باشد، هر آینه خواهید مرد.
8 بامدادان، ابی ملک برخاسته، جمیع خادمان خود را طلبیده، همةاین امور را به سمع ایشان رسانید، و ایشان بسیار ترسان شدند.
9 پس ابی ملک، ابراهیم را خوانده، بدو گفت: به ما چه کردی؟ و به توچه گناه کرده بودم، که بر من و بر مملکت من گناهی عظیم آوردی و کارهای ناکردنی به من کردی؟
10 و ابی ملک به ابراهیم گفت: چه دیدی که این کار را کردی؟
11 ابراهیم گفت: زیرا گمان بردم که خداترسی در این مکان نباشد، و مرا به جهت زوجه ام خواهند کُشت.
12 و فی الواقع نیز او خواهر من است، دختر پدرم، اما نه دختر مادرم، و زوجة من شد.
13 و هنگامی که خدا مرا از خانة پدرم آواره کرد، او را گفت: احسانی که به من باید کرد، این است که هرجا برویم، دربارة من بگویی که او برادر من است.
14 پس ابی ملک، گوسفندان و گاوان و غلامان و کنیزان گرفته، به ابراهیم بخشید، و زوجه اش ساره را به وی رد کرد.
15 و ابی ملک گفت: اینک زمین من پیش روی توست. هر جا که پسند نظرت افتد، ساکن شو.
16 و به ساره گفت: اینک هزار مثقال نقره به برادرت دادم، همانا او برای تو پردة چشم است، نزد همة کسانی که با تو هستند، و نزد همة دیگران، پس انصاف تو داده شد.
17 و ابراهیم نزد خدا دعا کرد. و خدا ابی ملک، و زوجة او و کنیزانش را شفا بخشید، تا اولاد بهم رسانیدند،
18 زیرا خداوند، رحم های تمام اهل بیت ابی ملک را بخاطر ساره، زوجة ابراهیم بسته بود.
21 تولد اسحاق
1 و خداوند برحسب وعدة خود، از ساره تفقد نمود، و خداوند، آنچه را به ساره گفته بود، بجا آورد.
2 و ساره حامله شده، از ایراهیم در پیری اش، پسری زایید، در وقتی که خدا به وی گفته بود.
3 و ابراهیم، پسر مولود خود را، که ساره از وی زایید، اسحاق نام نهاد.
4 و ابراهیم پسر خود اسحاق را، چون هشت روزه بود، مختون ساخت، چنانکه خدا او را امر فرموده بود.
5 و ابراهیم، در هنگام ولادت پسرش، اسحاق، صد ساله بود.
6 و ساره گفت: خدا خنده برای من ساخت، و هرکه بشنود، با من خواهند خندید.
7 و گفت: که بود به ابراهیم بگوید، ساره اولاد را شیر خواهد داد؟ زیرا که پسری برای وی در پیری اش زاییدم.
8 و آن پسر نمو کرد، تا او را از شیر باز گرفتند. و در روزی که اسحاق را از شیر باز داشتند، ابراهیم ضیافتی عظیم کرد.
انتقال هاجر و فرزندش اسماعیل به سدزمین فاران
(یاقوت حموی جغرافیدان و تاریخ نویس مشهور قرن هفتم هجری داده میشود.وی در این باره می نویسد: فاران نام سه جایگاه است؛
یکی: دهکدهاى است در سغد سمرقند. از منسوبان بدان: ابو منصور محمد پسر بکر پسر اسماعیل سمرقندى فارانى.
دوم –به نقل از ابو عبد اللّه قضاعى-: بلوکی از بلوکهاى روبروی مصر است.
سوم: -به نقل از ابن ماکولا-: من شنیدهام که: ابوبکر نصر پسر قاسم پسر قضاعه قضاعى فارانى اسکندرانى منسوب به همین کوههاى فاران است که کوههاى حجاز است .)
9 آنگاه ساره، پسر هاجر مصری را که از ابراهیم زاییده بود، دید که خنده می کند.
10 پس به ابراهیم گفت: این کنیز را با پسرش بیرون کن، زیرا که پسر کنیز با پسر من اسحاق، وارث نخواهد بود.
11 اما این امر، بنظر ابراهیم، دربارة پسرش بسیار سخت آمد.
12 خدا به ابراهیم گفت: دربارة پسر خود و کنیزت، بنظرت سخت نیاید، بلکه هرآنچه ساره به تو گفته است، سخن او را بشنو، زیرا که ذریت تو از اسحاق خوانده خواهد شد.
13 و از پسر کنیز نیز اُمتی بوجود آورم، زیرا که او نسل توست.
14 بامدادان، ابراهیم برخاسته، نان و مشکی از آب گرفته، به هاجر داد، و آنها را بر دوش وی نهاد، و او را با پسر روانه کرد. پس رفت، و دربیابان بئرشبع می گشت.
15 و چون آب مشک تمام شد، پسر را زیر بوته ای گذاشت.
16 و مسافت تیر پرتابی رفته، در مقابل وی بنشت، زیرا گفت: موت پسر را نبینم. و در مقابل او نشسته، آواز خود را بلند کرد و بگریست.
17 و خدا آواز پسر را بشنید و فرشتة خدا از آسمان، هاجر را ندا کرده، وی گفت: ای هاجر، تو را چه شد؟ ترسان مباش، زیرا خدا آواز پسر را در آنجایی که اوست، شنیده است.
18 برخیز و پسر را برداشته، او را به دست خود بگیر، زیرا که از او اُمتی عظیم بوجود خواهم آورد.
و خدا چشمان او را باز کرد تا چاه آبی دید. پس رفته، مشک را از آب پرکرد و پسر را نوشانید.
20 و خدا با آن پسر می بود. و او نمو کرده، ساکن صحرا شد، و در تیر اندازی بزرگ گردید
21 و در صحرای فاران، ساکن شد. و مادرش زنی از زمین مصر براش گرفت.
22 و واقع شد در آن زمانی که ابی ملک و فیکول که سپهسالار او بود، ابراهیم را عرض کرده، گفتند که خدا در آنچه می کنی با توست.
23 اکنون برای من در اینجا به خدا سوگند بخور که با من و نسل من و ذریت من خیانت نخواهی کرد، بلکه برحسب احسانی که با تو کرده ام، با من و با زمینی که در آن غربت پذیرفتی، عمل خواهی نمود.
24 ابراهیم گفت: من سوگند می خورم.
25 و ابراهیم ابی ملک را تنبیه کرد، به سبب چاه آبی که خادمان ابی ملک، از او به زورگرفته بودند.
26 ابی ملک گفت: نمی دانم کیست که این کار را کرده است، و تو نیز مرا خبر ندادی، و من هم تا امروز نشنیده بودم.
27 و ابراهیم، گوسفندان و گاوان گرفته، به ابی ملک داد، و با یکدیگر عهد بستند.
28 و ابراهیم هفت بره از گله جدا ساخت. و ابی ملک به ابراهیم گفت: این هفت برة ماده که جدا ساختی چیست؟
29 گفت: که این هفت برة ماده را از دست من قبول فرمای، تا شهادت باشد که این چاه را من حفرنمودم.
30 از این سبب، آن مکان را بئرشبع نامید، زیرا که در آنجا با یکدیگر قسم خوردند.
31 و چون آن عهد را در بئرشبع بسته بودند، ابی ملک با سپهسالار خود فیکول برخاسته، به زمین فلسطینیان مراجعت کردند.
32 و ابراهیم در بئرشبع، شوره کزی غرس نمود، و در آنجا بنام یهوه، خدای سرمدی، دعا نمود.
33 پس ابراهیم در زمین فلسطینیان ایام بسیاری بسر برد...
ادامه دارد
ادامه از نوشتار پیشین
اصول و بنیانهای فکری و اعتقادی قرآن:
معصومیت پیامبران و امامان الهی(بخش سوم)
-توکل و ایمان به خداوند
(چرا که او(شیطان) را بر کسانى که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل مى کنند تسلطى نیست (۹۹) سوره نحل
تسلط او فقط بر کسانى است که وى را به سرپرستى برمى گیرند و بر کسانى که آنها به خدا شرک مى ورزند.) آیه (۱۰۰) سوره نحل
شرح
دو آیه فوق که در سوره نحل آمده یک بنیان قوی برای گریز از کمین های شیطانی که همان گناهانمی باشد ارایه می کند که آن ایمان و توکل بر خداوند است. این دو عنصر قوی و نجات دهنده باعث می شود که شخص از وسوسه های اغواکننده شیطان و ارتش نامرئی او در امان باشد.
بنابراین امامان الهی و پیامبران و بزرگان برگزیده ملکوت باید بیش از همه به خداوند ایمان داشته و بر او توکل کنند. یعنی میزان بالای ایمان به خداوند و او را ناظر و حاظر دانستن در امامان الهی امر مکرر است که همواره ذهن آنان به سمت خداوند جهت گیری شده است. اینها به نوبه خود بر ای تکمیل و برپایی دژ معصومیت لازم و ضروری هستند و هیچ امام الهی نیست که این دو عامل در او بطور کامل وجود نداشته باشد
-روح القدس
روح القدس بلند پایه ترین موجود آسمانی رابط خدا با پیامبران و امامان الهی است.
(و چون حکمى را به جاى حکم دیگر بیاوریم و خدا به آنچه به تدریج نازل مى کند داناتر است مى گویند جز این نیست که تو دروغبافى ! در حالی که بیشتر آنان حقیقت را نمى دانند. آیه (۱۰۱) سوره نحل
بگو آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده تا کسانى را که ایمان آورده اند استوار گرداند و براى مسلمانان هدایت و بشارتى است.) آیه (۱۰۲) سوره نحل
شرح
امام الهی که پیامبران نمونه بارز و برتر آن هستند از طریق روح القدس با عرش الهی مرتبط است وخداوند احکام خود و دستوراتش را از طریق روح القدس که خود منبع پاکیهاست نازل می کند. روح القدس مخلوقی استثنائی است که فر و شکوه یزدانی بر او بارش همیشگی دارد و همو ست که قلب و روح و ذهن و گوش امام الهی را به تختگاه خداوندی متصل می سازد.
همین روح القدس است که به دستور خداوند آیات الهی را بر قلب پیامبر نازل میکند، در گوشش زمزمه می کند و یادرشکلی انسانی در مقابل او ظاهر شده و آیات الهی را باز خوانی می کند.
مسلم آن که لازمه آنکه شخصی بتواند هم نفس و هم گفتار روح القدس آسمانی شود این است که از پاکی و پاکدامنی و ایمانی همیشه افزاینده و پایدار بر خوردار باشد که هر گز خلل و نابسامانی در او راه نیابد و این همان معصومیت است.
شاهد بر انسانها ، بشارت دهنده، بیم دهنده و چراغ رخشان و فروزان
(اى پیامبر ما تو را در مقام گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم آیه (۴۵) سوره احزاب
و دعوت کننده به سوى خدا به فرمان او و هم چراغى تابناک برای مردمان قرار دادیم آیه ۴۶ احزاب)
شرح
خداوند در دو آیه از سوره نحل خطاب به پیامبر اسلام او را به عنوان شاهد بر بشر یت ، بشارت دهنده به انسانها، و هشدار دهنده به آنها معرفی کرده و او را در مقام دعوت کننده مردمان به سوی خداوند ستوده و وجود ش را هم چون چراغی رخشان و فروزان در عالم هستی لقب داده است.
آیا چراغ رخشان و فروزان الهی می تواند گاهی تاریک شود و گاهی روش و رخشان باشد؟ بطور حتم این مقامات در وجود امام الهی همیشگی است ،پس او معصوم است و معصومیت جزو مقامات اصلی اوست.
ادامه دارد..