سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

کتابهای مقدس(انجیل عهد عتیق): سفر پیدایش


انجیل عهد عتیق

سفر پیدایش

خلقت اسپانها و زمین

در ابتدا، خدا آسمانها و زمین را آفرید. 

2 و زمین تهی و بایر بود و تاریکی بر روی لجه و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت.

3 و خدا گفت: روشنایی بشود. و روشنایی شد. 

4 و خدا روشنایی را دید که نیکوست و خدا روشنایی را از تاریکی جدا ساخت. 

5 و خدا روشنایی را روز نامید و تاریکی را شب نامید. و شام بود و صبح بود، روزی اول.

6 و خدا گفت: فلکی باشد در میان آبها و آبها را از آبها جدا کند. 

7 و خدا فلک را بساخت و آبهای زیر فلک را از آبهای بالای فلک جدا کرد. و چنین شد. 

8 و خدا فلک را آسمان نامید. و شام بود و صبح بود، روزی دوم.

9 و خدا گفت: آبهای زیر آسمان در یکجا جمع شود و خشکی ظاهر گردد. و چنین شد. 

10 و خدا خشکی را زمین نامید و اجتماع آبها را دریا نامید. و خدا دید که نیکوست. 

11 و خدا گفت: زمین نباتات برویاند، علفی که تخم بیاورد و درخت میوه ای که موافق جنس خود میوه آورد که تخمش در آن باشد، بر روی زمین. و چنین

شد. 

12 و زمین نباتات را رویانید، علفی که موافق جنس خود تخم آورد و درخت میوه داری که تخمش در آن، موافق جنس خود باشد. و خدا دید که نیکوست. 

13 و شام بود و صبح بود، روزی سوم.

14 و خدا گفت: نیرها در فلک آسمان باشند تا روز را از شب جدا کنند و برای آیات و زمانها و روزها و سالها باشند. 

15 و نیرها در فلک آسمان باشند تا بر زمین روشنایی دهند.» و چنین شد.

16 و خدا دو نیر بزرگ ساخت، نیر اعظم را برای سلطنت روز و نیر اصغر را برای سلطنت شب، و ستارگان را. 

17 وخدا آنها را در فلک آسمان گذاشت تا بر زمین روشنایی دهند، 

18 و تا سلطنت نمایند بر روز و بر شب، و روشنایی را از تاریکی جدا کنند. و خدا دید که نیکوست. 

19 و شام بود و صبح بود، روزی چهارم.

20 و خدا گفت: آبها به انبوه جانوران پر شود و پرندگان بالای زمین بر روی فلک آسمان پرواز کنند. 

21 پس خدا نهنگان بزرگ آفرید و همة جانداران خزنده را، که آبها از آنها موافق اجناس آنها پر شد، و همة پرندگان بالدار را به اجناس آنها. و خدا دید که

نیکوست. 

22 و خدا آنها را برکت داده، گفت: «بارور و کثیر شوید وآبهای دریا را پر سازید، و پرندگان در زمین کثیر بشوند. 

23 و شام بود و صبح بود، روزی پنجم.

24 و خدا گفت: زمین، جانوران را موافق اجناس آنها بیرون آورد، بهایم و حشرات و حیوانات زمین و اجناس آنها. و چنین شد. 

25 پس خدا حیوانات زمین را به اجناس آنها بساخت و بهایم را به اجناس آنها و همة حشرات زمین را به اجناس آنها. و خدا دید که نیکوست.

26 و خدا گفت: آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همة حشراتی که بر زمین میخزند، حکومت نماید.


خلقت آدم

27 پس خدا آدم را بصورت خود آفرید. او را بصورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید.

28 و خدا ایشان را برکت داد و خدا بدیشان گفت: بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمایید، و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و

همة حیواناتی که بر زمین می خزند، حکومت کنید. 

29 و خدا گفت: همانا همة علف های تخم داری که بر روی تمام زمین است و همة درختهایی که در آنها میوة درخت تخم دار است، به شما دادم تا برایشما خوراک باشد. 

30 و به همة حیوانات زمین و همة پرندگان آسمان و به همة حشرات زمین که در آنها حیات است، هر علف سبز را برای خوراک دادم. و چنین شد. 

31 و خدا هر چه ساخته بود، دید و همانا بسیار نیکو بود. و شام بود و صبح بود، روز ششم. 

 

روز هفتم

1 و آسمانها و زمین و همة لشکر آنها تمام شد.

2 و در روز هفتم، خدا از همة کار خود که ساخته بود، فارغ شد. و در روز هفتم از همة کار خود که ساخته بود، آرامی گرفت. 

3 پس خدا روز هفتم را مبارک خواند و آن را تقدیس نمود، زیرا که در آن آرام گرفت، از همة کار خود که خدا آفرید و ساخت. 

4 این است پیدایش آسمانها و زمین در حین آفرینش آنها در روزی که یهوه، خدا، زمین و آسمانها را بساخت. 

5 و هیچ نهال صحرا هنوز در زمین نبود و هیچ علف صحرا هنوز نروییده بود، زیرا خداوند خدا باران بر زمین نبارانیده بود و آدمی نبود که کار زمین رابکند. 

6 و مه از زمین برآمده، تمام روی زمین را سیراب می کرد.


خلقت حوا

 خداوند خدا پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی وی روح حیات دمید، و آدم نَفْس زنده شد. 

8 و خداوند خدا باغی درعدن بطرف مشرق غَرس نمود و آن آدم را که سرشته بود، در آنجا گذاشت. 

9 و خداوند خدا هر درخت خوشنما و خوش خوراک را از زمین رویانید، و درخت حیات را در وسط باغ و درخت معرفت نیک و بد را. 

10 و نهری از عدن بیرون آمد تا باغ را سیراب کند، و از آنجا منقسم گشته، چهار شعبه شد. 

11 نام اول فیشون است که تمام زمین حویله را که در آنجا طلاست، احاطه می کند. 

12 و طلای آن زمین نیکوست و در آنجا مروارید و سنگ جزَع است. 

13 و نام نهر دوم جیحون که تمام زمین کوش را احاطه می کند. 

14 و نام نهر سوم حدقل که بطرف شرقی آشور جاری است. و نهر چهارم فرات.

15 پس خداوند خدا آدم را گرفت و او را در باغ عدن گذاشت تا کار آن را بکند و آن را محافظت نماید. 

16 و خداوند خدا آدم را امر فرموده، گفت: از همة درختان باغ بی ممانعت بخور، 

17 اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری، زیرا روزی که از آن خوردی، هر آینه خواهی مرد. 

18 و خداوند خدا گفت: «خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم. 

19 و خداوند خدا هر حیوان صحرا و هر پرندة آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آنچه آدم هر ذی حیات راخواند، همان نام او شد.

20 پس آدم همة بهایم و پرندگان آسمان و همة حیوانات صحرا را نام نهاد. لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد. 

21 و خداوند خدا، خوابی گران بر آدم مستولی گردانید تا بخفت، و یکی از دنده هایش را گرفت و گوشت در جایش پر کرد. 

22 و خداوند خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود، زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد. 

23 و آدم گفت: همانا اینست استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم، از این سبب «نسا» نامیده شود زیرا که از انسان گرفته شد. 

24 از این سبب مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، با زن خویش خواهد پیوست ویک تن خواهند بود. 

25 و آدم و زنش هر دو برهنه بودند و خجلت نداشتند.


 مار وارد می شود  و انسان را فر یب می دهد...

1 و مار از همة حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود، هشیارتر بود. و به زن گفت: آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همة درختان باغ نخورید؟ 

2 زن به مار گفت: از میوة درختان باغ می خوریم، 

3 لکن از میوة درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید ،مبادا بمیرید. 

4 مار به زن گفت: هر آینه نخواهید مرد، 

5 بلکه خدا می داند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود. 

6 و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و بنظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس از میوه اش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیزداد و او خورد. 

7 آنگاه چشمان هر دوِ ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند. 

8 و آواز خداوند خدا را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم نهار در باغ می خرامید، و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغپنهان کردند. 

9 و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت: کجا هستی؟ 

10 گفت: چون آوازت را در باغ شنیدم، ترسان گشتم، زیرا که عریانم. پس خود را پنهان کردم. 

11 گفت: که تو را آگاهانید که عریانی؟ آیا از آن درختی که تو را قدغن کردم که از آن نخوری، خوردی؟ 

12 آدم گفت: این زنی که قرین من ساختی، وی از میوة درخت به من داد که خوردم. 

13 پس خداوند خدا به زن گفت، این چه کار است که کردی؟ زن گفت: مار مرا اغوا نمود که خوردم. 

14 پس خداوند خدا به مار گفت: چونکه این کار کردی، از جمیع بهایم و از همة حیوانات صحرا ملعون تر هستی! بر شکمت راه خواهی رفت و تمام ایامعمرت خاک خواهی خورد

15 و عداوت در میان تو و زن  و در میان ذُریت تو و ذریت وی می گذارم؛ او سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنة وی را خواهی کوبید. 

16 و به زن گفت: اَلَم و حمل تو را بسیار افزون گردانم؛ با الم فرزندان خواهی زایید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود

و او بر تو حکمرانی خواهد کرد. 

17 و به آدم گفت: چونکه سخن زوجه ات را شنیدی و از آن درخت خوردی که امر فرموده، گفتم از آن نخوری، پس تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهیخورد. 

18 خار و خس نیز برایت خواهد رویانید و سبزه های صحرا را خواهی خورد، 

19 و به عرق پیشانی ات نان خواهی خورد تا حینی که به خاک راجع گردی، که از آن گرفته شدی زیرا که تو خاک هستی و به خاک خواهی برگشت. 

20 و آدم زن خود را حوا نام نهاد، زیرا که او مادر جمیع زندگان است. 

21 و خداوند خدا رختها برای آدم و زنش از پوست بساخت و ایشان را پوشانید.


جلوگیری از  آدم از نزدیک شدن به در خت حیات

 و خداوند خدا گفت: همانا انسان مثل یکی از ما  خدایان شده است، که عارف نیک و بد گردیده. اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته

بخورد، و تا به ابد زنده ماند. 

23 پس خداوند خدا، او را از باغ عدن بیرون کرد تا کار زمینی را که از آن گرفته شده بود، بکند. 

24 پس آدم را بیرون کرد و به طرف شرقی باغ عدن، کروبیان را مسکن داد و شمشیر آتشباری را که به هر سو گردش می کرد تا طریق درخت حیات رامحافظت کند.

4

نزاع هابیل و قابیل

1 و آدم، زن خود حوا را بشناخت و او حامله شده، قائن را زایید و گفت: مردی از یهوه حاصل نمودم. 

2 و بار دیگر برادر او هابیل را زایید. و هابیل گله بان بود، و قائن کارکُن زمین بود. 

3 و بعد از مرور ایام، واقع شد که قائن هدیه ای از محصول زمین برای خدواند آورد. 

4 و هابیل نیز از نخست زادگان گلة خویش و پیه آنها هدیه ای آورد. و خداوند هابیل و هدیة او را منظور داشت، 

5 اما قائن و هدیةاو را منظور نداشت. پس خشم قائن به شدت افروخته شده، سر خود را بزیر افکند. 

6 آنگاه خداوند به قائن گفت: چرا خشمناک شدی؟ و چرا سر خود را بزیر افکندی؟ 

7 اگر نیکویی می کردی، آیا مقبول نمی شدی؟ و اگر نیکویی نکردی، گناه بر در، در کمین است و اشتیاق تو دارد، اما تو بر وی مسلط شوی.


قابیل یا قائن برادر خود را می کشد

8 و قائن با برادر خود هابیل سخن گفت. و واقع شد چون در صحرا بودند، قائن بر برادر خود هابیل برخاسته، او را کشت. 

9 پس خداوند به قائن گفت: برادرت هابیل کجاست؟ گفت: نمی دانم، مگر پاسبان برادرم هستم؟ 

10 گفت: چه کرده ای؟ خون برادرت از زمین نزد من فریاد بر می آورد! 

11 و اکنون تو ملعون هستی از زمینی که دهان خود را باز کرد تا خون برادرت را از دستت فرو برد. 

12 هر گاه کار زمین کنی، همانا قوت خود را دیگر به توندهد. و پریشان و آواره در جهان خواهی بود. 

13 قائن به خداوند گفت: عقوبتم از تحملم زیاده است. 

14 اینک مرا امروز بر روی زمین مطرود ساختی، و از روی تو پنهان خواهم بود. و پریشان و آواره در جهان خواهم بود و واقع می شود هر که مرا یابد،مرا خواهد کشت. 

15 خداوند به وی گفت: پس هر که قائن را بکشد، هفت چندان انتقام گرفته شود. و خداوند به قائن نشانی ای داد که هر که او را یابد، وی را نکشد. 

16 پس قائن از حضور خداوند بیرون رفت در زمین نود، بطرف شرقی عدن، ساکن شد. 

17 و قائن زوجة خود را شناخت. پس حامله شده، خنوخ را زایید. و شهری بنا می کرد، و آن شهر را به اسم پسر خود، خنوخ نام نهاد.

18 و برای خنوخ عیراد متولد شد، و عیراد، محویائیل را آورد، و محویائیل، متُوشائیل را آورد، و متوشائیل، لَمک را آورد. 

19 و لَمک، دو زن برای خود گرفت، یکی را عاده نام بود و دیگری را ظلَّه. 

20 و عاده، یابال را زایید. وی پدر خیمه نشینان و صاحبان مواشی بود. 

21 و نام برادرش یوبال بود. وی پدر همة نوازندگان بربط و نی بود. 

22 و ظلَّه نیز توبل قائن را زایید، که صانع هر آلت مس و آهن بود. و خواهر توبل قائن، نعمه بود. 

23 و لَمک به زنان خود گفت: ای عاده و ظله، قول مرا بشنوید! ای زنان لَمک، سخن مرا گوش گیرید! زیرا مردی را کشتم بسبب جراحت خود، و جوانی رابسبب ضرب خویش. 

24 اگر برای قائن هفت چندان انتقام گرفته شود، هر آینه برای لَمک، هفتاد و هفت چندان. 

25 پس آدم بار دیگر زن خود را شناخت، و او پسری بزاد و او را شیث نام نهاد، زیرا گفت: «خدا نسلی دیگر به من قرار داد، به عوض هابیل که قائن او راکشت. 

26 و برای شیث نیز پسری متولد شد و او را اَنوش نامید. در آنوقت به خواندن اسم یهوه شروع کردند.

5

1 این است کتاب پیدایش آدم در روزی که خدا آدم را آفرید به شبیه خدا او را ساخت، 

2 نر و ماده ایشان را آفرید. و ایشان را برکت داد و ایشان را «آدم» نهاد، در روز آفرینش ایشان.

3 و آدم صدوسی سال بزیست، پس پسری به شبیه و بصورت خود آورد، و او را شیث نامید. 

4 و ایام آدم بعد از آوردن شیث، هشتصد سال بود، و پسران و دختران آورد. 

5 پس تمام ایام آدم که زیست، نهصد و سی سال بود که مرد. 

6 و شیث صد و پنج سال بزیست، و اَنوش را آورد. 

7 و شیث بعد از آوردن اَنوش، هشتصد و هفت سال بزیست و پسران و دختران آورد. 

8 و جملة ایام شیث، نهصد و دوازده سال بود که مرد. 

9 و اَنوش نود سال بزیست، و قینان را آورد. 

10 و اَنوش بعد از آوردن قینان، هشتصد و پانزده سال زندگانی کرد و پسران و دختران آورد. 

11 پس جملة ایام اَنوش نهصد و پنج سال بود که مرد. 

12و قینان هفتاد سال بزیست، ومهلَلْئیل را آورد.


ادامه دارد



کتابهای مقدس(قرآن):فهرست مطالبی که نخستین بار توسط قران مطرح شد(۳۰): سوره انعام(۲)


ادامه از نوشتار  پیشین

-فهرست مطالبی که برای نخستین بار توسط قران مطرح شد بخش (۳۰)

-سوره انعام پنجاه و پنجمین سوره بر حسب تاریخ  نزول(بخش دوم)


اولین ملاقات 

-آنان که لقاء خدا را تکذیب کردند البته زیانکار شدند، تا آن گاه که ساعت قیامت ناگهان آن‌ها را فرا رسد
گویند: دریغا که در این باره کوتاهی کردیم! پس بار گناهان خویش را بر پشت گیرند. زنهار که بد بار گرانی به دوش می‌گیرند. (۳۱)


ما بدرون یک بازی  رانده شده ایم

و زندگی دنیا جز بازی و هوسرانی هیچ نیست و همانا سرای دیگر برای اهل تقوا نیکوتر است، آیا تعقل نمی‌کنید؟ (۳۲)


کافران با خدا جنگ دارند

-ما به تحقیق می‌دانیم که کافران در تکذیب تو سخنانی می‌گویند که تو را افسرده و غمگین می‌سازد.
که آن ستمکاران نه تو را تکذیب می‌کنند بلکه آیات خدا را انکار می‌کنند. (۳۳)


کلمات خدا تغییر ناپذیرند

-و همانا پیغمبران پیش از تو را هم تکذیب کردند و آن‌ها بر همه تکذیب‌ها و اذیت‌های منکران صبر و تحمل کردند تا آن گاه که یاری ما شامل حال آن‌ها شد. و  هیچ کس کلمات خدا را تغییر نتواند داد و تحقیقاً اخبار پیغمبران پیش به تو رسیده است. (۳۴)


و چنانچه انکار و اعتراض آن‌ها تو را سخت و گران می‌آید اگر توانی نقبی در زمین بساز یا نردبانی بر آسمان برافراز تا آیتی بر آن‌ها آوری! و اگر خدا می‌خواست همه را مجتمع بر هدایت می‌کرد پس تو البته از جاهلان مباش. (۳۵)


تنها خردمندان گوش شنوا دارند

-تنها  کسانی که گوش شنوا دارند اجابت می‌کنند، و مردگان را خدا بر می‌انگیزد، آن گاه خلایق به سوی حق بازگردانده می‌شوند. (۳۶)


بدنبال معجزه بودند

و کافران گفتند: چرا بر او معجزه‌ای از خدا فرو نیامد؟ بگو: خدا بر این‌که آیتی فرستد قادر است، و لیکن بیشتر آنان نمی‌دانند. (۳۷)


پرندگان و حیوانات نیز انواع مختلف دارند

و هر جنبنده‌ای در زمین و هر پرنده‌ای در هوا که به دو بال پرواز می‌کند همگی طایفه‌هایی مانند شما (نوع بشر) هستند. ما در کتاب (آفرینش، بیان) هیچ چیز را فروگذار نکردیم، آن گاه همه به سوی پروردگار خود محشور می‌شوند. (۳۸)

و آنان که تکذیب آیات ما کردند کر و گنگ در ظلمات (جهل) به سر برند. مشیت الهی هر کس را خواهد گمراه سازد و هر که را خواهد به راه راست هدایت کند. (۳۹)


در وقت مردن یا بلا اگر کمک بخواهید از چه کسی می خواهید؟

بگو: اگر راست می‌گویید، مرا گویید که اگر عذاب خدا یا ساعت مرگ بر شما فرا رسد آیا  غیر خدا را می‌خوانید؟! (۴۰)

بلکه در آن هنگام تنها خدا را می‌خوانید تا اگر مشیت او قرار گرفت شما را از سختی برهاند، و آن‌چه را که با خدا شریک قرار می‌دهید به کلی فراموش می‌کنید. (۴۱)


بلا ها برای بازگشت بسوی خداست

و همانا ما پیغمبرانی به سوی اُمتان پیش از تو فرستادیم، پس (چون اطاعت نکردند) به بلاها و مصیبت‌ها گرفتارشان ساختیم، شاید به درگاه خدا گریه و زاری کنند. (۴۲)


تضرع به درگاه خدا رفع بلا می کند.

پس چرا وقتی که بلای ما به آن‌ها رسید تضرّع و زاری نکردند (تا نجات یابند)؟ ولی (بدین سبب که نکردند) دل‌هاشان را قساوت فرا گرفت و شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود. (۴۳)

پس چون آن‌چه به آن‌ها تذکر داده شد همه را فراموش کردند ما هم ابواب هر چیز را به روی آن‌ها گشودیم تا چون به نعمتی که به آن‌ها داده شد شادمان و مغرور شدند ناگاه آن‌ها را (به کیفر اعمالشان) گرفتار کردیم و آن هنگام (خوار و) ناامید گردیدند. (۴۴)


ریشه ظالمان بر کنده شده و  می شود

پس ریشه گروه ظالمان کنده شد، و ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است. (۴۵)

بگو: مرا گویید، اگر خدا گوش و چشم‌های شما را گرفت و مهر بر دل شما نهاد (تا کور و کر و جاهل شدید) کدام خدایی غیر از خدا هست که این نعمت‌ها را به شما باز دهد؟! بنگر که ما چگونه آیات را به انواع گوناگون بیان می‌کنیم باز آن‌ها اعراض می‌کنند! (۴۶)


ستمکاران هلاک می شوند

بگو: چه خواهید کرد اگر عذاب خدا شما را به ناگاه، پنهان یا آشکار در رسد، آیا کسی به جز گروه ستمکار هلاک خواهد شد؟ (۴۷)

ما پیامبران را برای مژده دادن و  هشدار فرستاده ایم
و ما پیغمبران را جز برای آن‌که مژده دهند و هشدار دهند نفرستادیم، پس هر کس ایمان آورد و کار شایسته کرد هرگز بر آنان بیمی نیست و ابداً اندوهگین نخواهند بود. (۴۸)

و هر که آیات ما را تکذیب کرد به آنان در اثر فسق و زشتکاری عذاب خواهد رسید. (۴۹)


ای پیامبر بگو من غیب نمی دانم

بگو: من شما را نمی‌گویم که گنج‌های خدا نزد من است و نه آن‌که از غیب (الهی) آگاهم و نمی‌گویم که من فرشته‌ام، من پیروی نمی‌کنم جز آن‌چه را که به من وحی می‌رسد. بگو: آیا کور و بینا برابرند؟ آیا فکر و اندیشه نمی‌کنید؟ (۵۰)


آیات قران می توانند انسانها را نجات دهند

و آنان را که از احضار در پیشگاه عدل خدا ترسانند به آیات قرآن متنبّه ساز و بترسان که جز خدا آن‌ها را یاور و شفیعی نیست، باشد که پرهیزکار شوند. (۵۱)


خدا خوانان و خدا جویان را هرگز از خود  مران!

و آنان را که صبح و شام خدا را می‌خوانند و قصدشان فقط خداست از خود مران، که نه چیزی از حساب آن‌ها بر تو و نه چیزی از حساب تو بر آن‌هاست، پس اگر آن خداپرستان را از خود برانی از ستمکاران خواهی بود. (۵۲)


ای پیامبر بگو من غیب نمی دانم.

و همچنین ما برخی را به برخی دیگر بیازمودیم تا آن‌که به (طعن) گویند: آیا بر این فقیران، خدا در میان ما  منّت نهاد؟! آیا خدا  به احوال سپاسگزاران (فقرا) داناتر نیست؟! (۵۳)


کار زشت که  از روی نادانی   شده بخشیده می شود

هر گاه آنان که به آیات ما می‌گروند نزد تو آیند بگو: سلام بر شما باد، خدا بر خود رحمت و مهربانی را فرض نمود، که هر کس از شما کار زشتی از روی  نادانی کرد و بعد از آن توبه کند و اصلاح نماید البته خدا بخشنده و مهربان است. (۵۴)

و همچنین ما آیات را مفصل بیان کنیم  و تا راه گنهکاران معین و آشکار شود. (۵۵)

بگو که مرا از پرستش آن خدایان باطل که شما می‌پرستید منع فرموده‌اند. بگو: من پیروی هوس‌های شما نکنم تا مبادا گمراه شده و راه هدایت نیابم. (۵۶)

بگو: من هر چه می‌گویم با برهانی از سوی پروردگارم است و شما تکذیب آن می‌کنید. عذابی که شما بدان تعجیل می‌کنید امر آن به دست من نیست، فرمان جز خدا را نخواهد بود، که به حق دستور می‌دهد و او بهترین حکم فرمایان است. (۵۷)

بگو: اگر به دست من بود عذابی که به تعجیل می‌طلبید کار میان من و شما خاتمه می‌یافت، و خدا به حوال ظالمان داناتر است. (۵۸)


کلید های خزاین غیبی در دست خداست.

و کلیدهای خزائن غیب نزد اوست، کسی جز او بر آن آگاه نیست و نیز آن‌چه در خشکی و دریاست همه را می‌داند و هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر آن‌که او آگاه است و نه هیچ دانه‌ای در زیر تاریکی‌های زمین و نه هیچ تر و خشکی، جز آن‌که در کتابی مبین مسطور است. (۵۹)


خدا در هنگام خواب شب جان شما را می گیرد

و اوست خدایی که چون شب (به خواب می‌روید) جان شما را برمی‌گیرد (و نزد خود می‌برد) و کردار شما را در روز می‌داند، و پس از آن (خواب) شما را بر می‌انگیزد تا اجلی که در قضا و قدر او معین است به پایان رسد، سپس (هنگام مرگ) به سوی او باز می‌گردید آن گاه به نتیجه آن‌چه کرده‌اید شما را آگاه گرداند. (۶۰)


ادامه دارد

۱۵ موضوع

کتابهای مقدس(انجیل متی): تولد عیسی مسیح و تعمید او توسط یحیی پیامبر


انجیل متی(۱)

کتاب نسب نامة عیسی مسیح بن داود بن ابراهیم:

2 ابراهیم اسحاق را آورد و اسحاق یعقوب را آورد و یعقوب یهودا و برادران او را آورد.

3 و یهودا، فارص و زارح را از تامار آورد و فارص، حصْرون را آورد و حصْرون، اَرام را آورد.

4 و اَرام، عمّیناداب را آورد و عمّیناداب، نَحشون را آورد و نَحشون، شَلْمون را آورد.

5 و شَلْمون، بوعز را از راحاب آورد و بوعز، عوبید را از راعوت آورد و عوبید، یسا را آورد.

6 و یسا داود پادشاه را آورد و داود پادشاه، سلیمان را از زن اوریا آورد.

7 و سلیمان، رحبعام را آورد و رحبعام، اَبِیا را آورد و اَبِیا، آسا را آورد. 

8 و آسا، یهوشافاط را آورد و یهوشافاط، یورام را آورد و یورام، عزیا را آورد. 

9 و عزیا، یوتام را آورد و یوتام، اَحاز را آورد و احاز، حزْقیا را آورد.

10 و حزْقیا، منَسی را آورد و منَسی، آمون را آورد و آمون، یوشیا را آورد. 

11 و یوشیا، یکُنیا و برادرانش را در زمان جلای بابل آورد.

12 و بعد از جلای بابل، یکُنیا، سأَلْتیئیل را آورد و سأَلْتیئیل، زَروبابل را آورد. 

13 زَروبابل، اَبیهود را آورد و اَبیهود، ایلیاقیم را آورد و ایلیاقیم، عازور را آورد.

14 و عازور، صادوق را آورد و صادوق، یاکین را آورد و یاکین، ایلَیهود را آورد.

15 و ایلَیهود، ایلعازَر را آورد و ایلعازَر، متّان را آورد و متّان، یعقوب را آورد. 


بوجود امدن عیسی مسیح

16 و یعقوب، یوسف شوهر مریم را آورد که عیسی مسمى به مسیح از او متولد شد.

17 پس تمام طبقات، از ابراهیم تا داود چهارده طبقه است، و از داود تا جلای بابل چهارده طبقه، و از جلای بابل تا مسیح چهارده طبقه.

18 اما ولادت عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه با هم آیند، او را از روح القدس حامله یافتند.

19 و اما شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را عبرت نماید، پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند.

20 اما چون او در این چیزها تفکّر می کرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده، گفت: ای یوسف پسر داود، از گرفتن زن خویش مریممترس، زیرا که آنچه در وی قرار گرفته است، از روح القدس است.

21 و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.

22 و این همه برای آن واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، تمام گردد

23 که اینک باکره حامله شده پسری خواهد زائید و نام او را عمانوئیل خواهد خواند که تفسیرش این است: خدا با ما.

24 پس چون یوسف از خواب بیدار شد، چنانچه فرشتة خداوند بدو امر کرده بود، بعمل آورد و زن خویش را گرفت.

25 و تا پسر نخستین خود را نزایید او را نشناخت؛ و او را عیسی نام نهاد.

2

 1 و چون عیسی در ایام هیرودیِس پادشاه در بیتْ لَحم یهود تولّد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اُورشلیم آمده، گفتند:

2 کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستارة او را در مشرق دیده ایم و برای پرستش او آمده ایم؟ 

3 اما هیرودیس پادشاه چون این را شنید، مضطرب شد و تمام اُورشلیم با وی.

4 پس همة روسأیِ کَهنه و کاتبان قوم را جمع کرده، از ایشان پرسید که مسیح باید کجا متولد شود ؟

5 بدو گفتند: در بیت الحمِ یهودیه زیرا که از نبی چنین مکتوب است:

6 و تو ای بیت الحم، در زمین یهودا از سایر سرداران یهودا هرگز کوچکتر نیستی، زیرا که از تو پیشوایی به ظهور خواهد آمد که قوم من اسرائیل را

رعایت خواهد نمود.

7 آنگاه هیرودیس مجوسیان را در خلوت خوانده، وقت ظهور ستاره را از ایشان تحقیق کرد.

8 پس ایشان را بیت الحم روانه نموده، گفت: بروید و از احوال آن طفل بتدقیق تفحص کنید و چون یافتید مرا خبر دهید تا من نیز آمده، او را پرستشنمایم.

9 چون سخن پادشاه را شنیدند، روانه شدند که ناگاه ستاره ای  چون سخن پادشاه را شنیدند، روانه شدند که ناگاه ستاره ای که در مشرق دیده بودند، پیش روی ایشان پیش می رفت تا فوق آنجایی که طفل بود

رسیده، بایستاد. 

10 و چون ستاره را دیدند، بسیار خوشحال گشتند

به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا و کُنْدر و مر به ویگذرانیدند.

12 و چون در خواب وحی بدیشان در رسید که به نزد هیرودیس بازگشت نکنند، پس از راه دیگر به وطن خویش مراجعت کردند.

13 و چون ایشان روانه شدند، ناگاه فرشتة خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده، گفت: برخیز و طفل و مادرش را برداشته از مصر فرار کن و در

آنجا باش تا به تو خبر دهم، زیرا که هیرودیس طفل را جستجو خواهد کرد تا او را هلاک نماید.

14 پس شبانگاه برخاسته، طفل و مادر او را برداشته، بسوی مصر روانه شد

15 و تا وفات هیرودیس در آنجا بماند، تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود تمام گردد که از مصر پسر خود را خواندم. 

16 چون هیرودیس دید که مجوسیان او را سخْریه نموده اند، بسیار غضبناک شده، فرستاد و جمیع اطفالی را که در بیت الحم و تمام نواحی آن بودند،

از دو ساله و کمتر موافق وقتی که از مجوسیان تحقیق نموده بود، به قتل رسانید.

17 آنگاه کلامی که به زبان ارمیای نبی گفته شده بود، تمام شد:

18 آوازی در رامه شنیده شد، گریه و زاری و ماتم عظیم که راحیل برای فرزندان خود گریه می کند و تسلّی نمی پذیرد زیرا که نیستند.

19 اما چون هیرودیس وفات یافت، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر یوسف ظاهر شده، گفت: 

20) برخیز و طفل و مادرش را برداشته، به زمین اسرائیل روانه شو زیرا آنانی که قصد جان طفل را داشتند فوت شدند.

21 پس برخاسته، طفل و مادر او را برداشت و به زمین اسرائیل آمد.

22 اما چون شنید که اَرکلاؤس به جای پدر خود هیرودیس بر یهودیه پادشاهی می کند، از رفتن بدان سمت ترسید و در خواب وحی یافته، به نواحیجلیل برگشت.

23 و آمده در بلْده ای مسمی به ناصره ساکن شد، تا آنچه به زبان انبیا گفته شده بود تمام شود که به ناصری خوانده خواهد شد.

3  طهور یحیی پیامبر

1 و در آن ایام، یحیی تعمید دهنده در بیابان یهودیه ظاهر شد و موعظه کرده، می گفت:

2 توبه کنید، زیرا که ملکوت آسمان نزدیک است.

3 زیرا همین است آنچه اشعیای نبی از او خبر داده می گوید: صدای نداکننده ای در بیابان که راه خداوند را مهیا سازید و طُرق او را راست نمایید.

4 و این یحیی لباس از پشم شتر می داشت و کمربند چرمی بر کمر، خوراک او از ملخ و عسل بری می بود.

5 در این وقت، اورشلیم و تمام یهودیه و جمیع حوالی اُردن نزد او بیرون می آمدند،

6 و به گناهان خود اعتراف کرده، در اُردن از وی تعمید می یافتند.

7 پس چون بسیاری از فریسیان و صدوقیان را دید که بجهت تعمید وی می آیند، بدیشان گفت: ای افعی زادگان، که شما را اعلام کرد که از غضبآینده بگریزید؟

8 اکنون ثمرة شایستة توبه را بیاورید،

9 و این سخن را به خاطر خود راه مدهید که پدر ما ابراهیم است، زیرا به شما می گویم خدا قادر است که از این سنگها فرزندان برای ابراهیمبرانگیزد.

10 و الحال تیشه بر درختان نهاده شده است، پس هر درختی که ثمرة نیکو نیاورد، بریده شده در آتش افکنده شود.

11 من شما را به آب تعمید می دهم. لکن او که بعد از من می آید از من تواناتر است که لایق برداشتن نعلین او نیستم؛ او شما را به روح القدس و آتشتعمید خواهد داد.

12 او غربال خود را نیکو پاک کرده، گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، ولی کاه را در آتشی که خاموشی نمی پذیرد خواهد سوزانید.

13 آنگاه عیسی از جلیل به اُردن نزد یحیی آمد تا از او تعمید یابد.

14 اما یحیی او را منع نموده، گفت: من احتیاج دارم که از تو تعمید بیایم و تو نزد من می آیی؟ )

15 عیسی در جواب وی گفت: الآن بگذار زیرا که ما را همچنین که مناسب است تا تمام عدالت را به کمال رسانیم .پس او را واگذاشت.

16 اما عیسی چون تعمید یافت، فوراَ از آب برآمد که در ساعت آسمان بر وی گشاده شد و روح خدا را دید که مثل کبوتری نزول کرده، بر وی میآید.


خدا: این پسر دوست من است

17 آنگاه خطابی از آسمان در رسید که این است پسر  حبیب من که از او خشنودم.

4

 1 آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه نماید.

2 و چون چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه گردید.

3 پس تجربه کننده نزد او آمده، گفت: اگر پسر خدا هستی، بگو تا این سنگها نان شود.

4 در جواب گفت: مکتوب است انسان نه محض نان زیست می کند، بلکه به هر کلمه ای که از دهان خدا صادر گردد

ادامه دارد...

کتابهای مقدس(قرآن): فهرست نکات و مطالبی که برای نخستین بار توسط قرآن مطرح شد(۲۹): سوره انعام (بخش یکم)


ادامه از نوشتار پیشین

-فهرست مطالبی که برای نخستین بار تویسط قران مطرح شد(بخش ۲۹)

-سوره انعام پنجاه پنجمین سوره بر حسب تاریخ نزول(بخش یکم)


آیات ۱ الی ۳۰

روشنایی و تاریکی را خداوند مقرر نمود

ستایش خدای راست که آسمان‌ها و زمین را آفرید و تاریکی‌ها و روشنایی را مقرّر داشت باز کافران به پروردگار خود شرک می‌آورند. (۱)


زمان مرگ هرانسان معلوم است

اوست خدایی که شما را از گِلی آفرید، پس فرمان اجل و مرگ را بر همه کس معین کرد، و اجلی که معین و معلوم است به نزد اوست، باز شما شک در آیات او می‌کنید. (۲)

و اوست خدا در همه آسمان‌ها و در زمین، که از نهان و آشکار شما با خبر است و بدانچه می‌کنید آگاه است. (۳)

و هیچ آیتی از آیات الهی بر اینان نیامد جز آن‌که  از آن روی گردانیدند. (۴)

حق را که بر آن‌ها آمد جدّا تکذیب کردند، پس به زودی خبر آن‌چه که آن را به سخریه گرفتند به آنان می‌رسد. (۵)

تشکیل امت ها به فرمان خداوند است
آیا ندیدند پیش از ایشان چه بسیار گروهی را هلاک نمودیم و حال آن‌که در زمین به آن‌ها قدرت و تمکنی داده بودیم که شما را نداده‌ایم؟ و از آسمان بر آن‌ها باران  پیوسته فرستادیم و نهرها در زمین جاری ساختیم، پس چون نافرمانی کردند آن‌ها را هلاک نمودیم و گروهی دیگر بعد از آن‌ها پدید آوردیم. (۶)


اگر کتابی بر روی صفحات کاغذ از آسمان نازل شود....

و چون  ما کتابی بر تو فرستیم در کاغذی که آن را به دست خود لمس کنند، باز کافران گویند: این نیست مگر سحری آشکار. (۷)


اگر فرشته نازل کنیم  دیگر لحظه ای مهلت نمی دهیم

و گفتند: چر بر او فرشته‌ای نازل نشد؟ و چنانچه فرشته‌ای بفرستیم کار تمام شود و دیگر لحظه‌ای آن‌ها مهلت نخواهند یافت. (۸)


اگر قرار بود  پیامبر از جنس فرشتگان باشد...

و چنانچه رسول را فرشته‌ای قرار می‌دادیم باز هم او را به صورت مردی در می‌آوردیم و بی‌شک سبب می‌شدیم که همان اشتباهی که برای دیگران پیش می‌آوردند برای خودشان پیش آید. (۹)


پیش از تو(پیامبر اسلام)  پیامبران گذشته را استهزاء می کردند

(ای پیغمبر) پیش از تو هم امم گذشته پیغمبران خود را سخت استهزاء کردند، پس آنان را کیفر این عمل دامن‌گیر شد. (۱۰)


تاریخ گذشتگان و نابودشدگان را باسفر در روی زمین درک کنید!

بگو (ای پیغمبر) که در روی زمین بگردید آن گاه بنگرید که عاقبت سخت آن‌ها که تکذیب کردند چگونه بود! (۱۱)

(به مشرکان) بگو که آن‌چه در آسمان‌ها و زمین است ملک کیست؟  تو باز گو همه ملک خداست که بر خویش رحمت و بخشایش را فرض و لازم کرده، البته شما را در روز قیامت که بی‌هیچ شک خواهد آمد جمع می‌گرداند، ولی کسانی که خود را به زیان افکندند ایمان نمی‌آورند. (۱۲)


چیزهای که در شب و روز آرامش و سکون می یابند

و هر چه در شب و روز آرامش یافته همه ملک خداست و او شنوا و داناست. (۱۳)


بگو: من اولین کسی هستم که خود را به حضور خداوند تسلیم می کنم

بگو: آیا غیر خدا را به یاری و دوستی برگزینم؟ در صورتی که آفریننده آسمان و زمین خداست و او روزی می‌بخشد و خود از طعام بی‌نیاز است. بگو: من مأمورم که اول شخصی که تسلیم حکم خداست باشم. و البته از گروهی که به خدا شرک آورند نباش. (۱۴)

بگو: من اگر نافرمانی خدای خود کنم از عذاب آن روز بزرگ سخت می‌ترسم. (۱۵)

هر کس در آن روز از عذاب برهد همانا به رحمت خدا نائل گردیده است، و این فیروزی و سعادتی آشکار است. (۱۶)


خدا خیر بخواهد می شود ضرر بخواهد می شود.

و اگر از خدا به تو ضرری رسد هیچ کس جز خدا نتواند تو را از آن ضرر برهاند، و اگر از او به تو خیری رسد (هیچ کس تو را از آن منع نتواند کرد) که او بر هر چیز تواناست. (۱۷)

بگو: خداست که کمال اقتدار و توانایی را بر بندگان دارد و اوست که درستکار و آگاه است. (۱۸)


آیا واقعا معتقدید علاوه بر خدای خالق خدای دیگری هم وجود دارد؟

بگو: گواهی کدام چیز بزرگتر است (از گواهی خدا)؟ بگو: خدا میان من و شما گواه است و وحی شده به من آیات این قرآن تا شما و هر کس را که خبر این قرآن به او رسد بترسانم. آیا شما به راستی گواهی دهید که با خدای یکتا خدایان دیگری وجود دارد؟ بگو: من گواهی ندهم. بگو: محقّقاً او خدایی یکتاست و من بیزارم از آن‌چه شما شریک خدا قرار می‌دهید. (۱۹)


یهود و مسیحیان پیامبر را از پیش هم‌چون فرزندان خود می شناختند

آنان که ما کتاب به آن‌ها فرستادیم، او را (یعنی محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را) به مانند فرزندان خود می‌شناسند. آنان که خود را به زیان انداختند (به او) ایمان نمی‌آورند. (۲۰)


ستمکا رترین ها

و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بست یا آیات او را تکذیب کرد؟ هرگز ستمکاران را رستگاری نخواهد بود. (۲۱)

و (یاد کن) روزی که همه آن‌ها را جمع آوریم پس به آن‌ها که شرک آوردند گوییم: به کجا شدند آن‌ها که به گمان شما شریک خدا بودند؟ (۲۲)

روز حساب کافران قسم می خورند

آن گاه پس از آن همه فریفتگی به بتان، در پیشگاه حق عذری نیابند جز آن‌که  گویند: سوگند به خدا، پروردگارمان، که هرگز شرک نیاوردیم. (۲۳)

بنگر که چگونه بر خود دروغ بستند و آن‌چه به دروغ به خدا بسته و شریک قرار می‌دادند همه از دست آن‌ها رفت و محو و نابود شد. (۲۴)


کافران: اینها داستانهای قدیمی است.

و بعضی از آنان به سخن تو گوش فرا دارند، ولی ما پرده بر دل‌هاشان نهاده‌ایم که فهم آن نتوانند کرد و در گوش‌های آن‌ها سنگینی نهاده‌ایم، و اگر همه آیات الهی را مشاهده کنند باز بدان ایمان نمی‌آورند تا آن جا که چون نزد تو آیند در مقام مجادله بر آمده، آن کافران گویند: این آیات چیزی جز افسانه‌های پیشینیان نیست. (۲۵)

همین کسانند که هم مردم را از (فیض) آن منع می‌کنند و هم خود را محروم می‌دارند و غافل از آنند که تنها خود را به هلاکت می‌افکنند. (۲۶)

و اگر ببینی حال آن‌ها را هنگامی که بر آتش دوزخشان بازدارند که در آن حال (با نهایت حسرت) گویند: ای کاش ما را به دنیا باز می‌گردانیدند تا دیگر آیات خدا را تکذیب نکرده و ایمان می‌آوردیم! (۲۷)

بلکه (وبال) آن‌چه پیش از این پنهان می‌داشتند بر آن‌ها آشکار شده و اگر بار دیگر هم (به دنیا) برگردند باز همان اعمال زشتی را که از آن نهی شدند اعاده خواهند کرد، و آنان دروغ می‌گویند. (۲۸)


کافران: جز زندگانی این دنیا زندگی دیگری وجود ندارد

و کافران گفتند: جز همین زندگی دنیایی ما دیگر زندگی دیگری نخواهد بود و ما هرگز (بعد از مرگ) زنده نخواهیم شد. (۲۹)

و اگر سختی حال آن‌ها را آن گاه که در پیشگاه (عدل) خدا بازداشته شوند مشاهده کنی! که خدا به آن‌ها خطاب کند: آیا این (عذاب قیامت) حق نبود؟ جواب دهند: چرا، سوگند به ذات پروردگارمان (که حق بود) پس خدا گوید که اینک عذاب را به کیفر کفرتان بچشید. (۳۰)


ادامه دارد

۱۷ موضوع

تا اینجا ۴۲۲ موضوع

تابهای مقدس( قرآن):مطالبی که برای نخستین بار توسط قرآن بعنوان کتاب مذهبی مطرح شد(۲۸): سوره حجر


ادامه نوشتار پیشین

 -مطالبی که برای نخستین بار توسط قرآن بعنوان کتاب مذهبی مطرح شد(۲۸)

-سوره حجر بخش اخر 

بخش آخر


آیات ۸۵ تا ۹۹

معیار خلقت آسمان ها و زمین و هر چه د ر بین آنهاست

و ما آسمان‌ها و زمین و هر چه را که در بین آن‌هاست جز به حق خلق نکرده‏ایم، و البته ساعت قیامت (که غرض و مقصود اصلی خلقت شماست) خواهد آمد، اکنون تو (ای رسول ما، از این منکران) نیکو در گذر (یعنی با خُلق خوش آن‌ها را به حق دعوت کن و اگر نپذیرند دلتنگ مباش). (۸۵)

محققاً پروردگار تو آفریننده دانایی است (که بی‏مقصود خلق را نیافریده، البته هر کسی به نتیجه عملش خواهد رسید). (۸۶)


سبع المثانی: سوره حمد

(ای محمد) همانا هفت آیت ( سبع المثانی)  و این قرآن با عظمت را بر تو فرستادیم. (۸۷)


تو به این  متاع ناقابل دنیوی که به طایفه‏ ای از مردم کافر دادیم البته چشم مدوز و بر اینان اندوه مخور و اهل ایمان را زیر پر و بال خود گیر . (۸۸)


و بگو: من همان رسولم که برای اندرز و ترسانیدن  با دلیلی روشن آمده‏ ام. (۸۹)


آن گونه عذابی که بر کسانی که آیات خدا را قسمت کردند (یعنی یهود و نصاری) نازل نمودیم. (۹۰)


آنان که بخشی از قرآن را قبول دارند وبخش را ندارند

آنان که قرآن را (به میل خود و غرض فاسد خویش جزء جزء و پاره پاره کردند (بعضی را قبول و بعضی را رد کردند). (۹۱)


قسم به خدای تو که از همه‌ی آن‌ها سخت مؤاخذه خواهیم کرد. (۹۲)

از آن‌چه می‏کرده ‏اند. (۹۳)

پس تو آشکارا آن‌چه مأموری (به خلق) برسان و از مشرکان روی بگردان. (۹۴)

همانا ما تو را از شر استهزاکنندگان محفوظ نمودیم. (۹۵)

آنان که با خدای یکتا خدایی دیگر قرار دهند، پس به زودی خواهند دانست. (۹۶)

و ما محققاً می‏دانیم که تو از آن‌چه امت  می‏گویند سخت دلتنگ می‏شوی. (۹۷)

پس به ذکر اوصاف کمال پروردگارت تسبیح گو و از نمازگزاران باش . (۹۸)

و دائم به پرستش خدای خود مشغول باش تا یقین (ساعت مرگ و هنگام لقای ما) بر تو فرا رسد. (۹۹)


۵ موضوع