ادامه از نوشتار پیشین
انجیل بارنابا فصل ۲۶
۱) آن گاه یسوع فرمود: «مردی در سفر بود و در بین این که روان بود، در مزرعهای که در معرض فروش بود به پنج قطعه از نقود، گنجی پیدا کرد.»
(۲) «پس چون آن مرد این بدانست یکراست رفت و ردای خویش بفروخت تا آن مزرعه را بخرد. آیا این را می توان کرد؟»
(۳) شاگردان جواب دادند: به درستی که آن که باور نکند پس او دیوانه است.
(۴) دراین هنگام یسوع فرمود: «به درستی که دیوانگان خواهید بود هر گاه ندهید حواس خود را برای خدای تا نفس خود را بخرید، که گنج محبت در آن جا قرار دارد.»
(۵) «زیرا محبت گنجی است که مانند ندارد.»
(۶) «چرا هر کس که خدای را دوست بدارد خدای او را خواهد بود.»
(۷) «پس هر کس که خدای او را باشد همه چیز او راست.»
(۸) پطرس گفت: ای معلم، به ما بگو که چگونه بر انسان واجب است که خدای را دوست بدارد ، آنهم دوستی خالص؟
(۹) یسوع جواب داد: «حق میگویم به شما، به درستی که هر کس دشمن ندارد پدر و مادر و زندگانی و فرزندان و زن خود را برای دوستی خدای، پس چنین کسی لایق نیست که خدای او را دوست بدارد.»
(۱۰) پطرس گفت: ای معلم، هر آینه به تحقیق در ناموس خدای، کتاب موسی، نوشته شده: پدر خود را گرامی بدار تا در زمین زندگانی دراز نمایی.
(۱۱) باز میفرماید: ملعون باد پسری که فرمانبرداری از پدر و مادر خود نکند.
(۱۲)از این رو خدای امر فرموده به این که مثل این پسر بدرفتار، جلو دروازه شهر وجوباً سنگباران شود به غضب طایفه.
(۱۳) پس چگونه به ما امر میفرمایی که دشمن بداریم پدر و مادر خود را؟
(۱۴) یسوع فرمود: «هر کلمهای از کلمات من راست است.»
(۱۵) «زیرا از من نیست؛ بلکه از خدایی است که مرا به خانهٔ اسراییل فرستاده.»
(۱۶) «از این رو شما را میگویم، به درستی که هر آنچه نزد شماست به تحقیق که خدای شما را انعام فرموده به آن.»
(۱۷) «پس کدام یک از دو امر قیمتاً بزرگتر است؛ عطیه یا دهندهٔ آن؟»
(۱۸) «پس هر گاه پدر یا مادر یا غیر ایشان سبب لغزش تو بشود در خدمت به خدای، پس دور بینداز ایشان را که گویا ایشان دشمنانند.»
(۱۹) «مگر خدای ما ابراهیم را نفرمود: از خانهٔ پدر و قوم خود بیرون شو و بیا در زمینی که میدهم آن را به تو و به نسل تو، ساکن شو.»
(۲۰) «چرا خدای این را بفرمود؟»
(۲۱) «مگر به جهت این نیست که پدر ابراهیم سازندهٔ پیکرانی بود که میساخت و عبادت میکرد خدایان دروغ را؟»
(۲۲) «از این رو دشمنی میان ایشان به حدّی رسید که پدر خواست پسر خود را بسوزاند.»
(۲۳) پطرس گفت: به درستی که سخنان تو راست است.
(۲۴) من التماس میکنم تو را به این که بر ما حکایت کنی چگونه ابراهیم پدر خود را ریشخند نمود.
(۲۵) یسوع فرمود: «ابراهیم که به طلب خدای آغاز کرد.»
(۲۶) «پس روزی به پدر گفت:ای پدر، انسان را چه کسی ساخته؟»
(۲۷) «پدر کمعقل جواب داد: انسان.»
(۲۸) «زیرا من تو را ساختم و پدرم مرا ساخت.»
(۲۹) «پس ابراهیم جواب داد: ای پدر من، حقیقت چنین نیست.»
(۳۰) «زیرا من پیرمردی را دیدم میگریست و میگفت کهای خدای من، چرا به من اولاد ندادهای.»
(۳۱) «پدرش جواب داد: حقاً ای پسرک خدای انسان را مساعدت میکند تا انسانی بسازد؛ لیکن او نمیگذارد دست خود را در او.»
(۳۲) «پس لازم نیست انسان را جز این که بیاید و زاری کند و پیشکش کند برای او برهها و گوسفندها، تا خدایش مساعدت او نماید.»
(۳۳) «ابراهیم جواب داد: ای پدر، چند خدای اینجا هست.»
(۳۴) «پیرمرد جواب داد: ای پسرک آنها شمارهای نیست.»
(۳۵) «پس آن گاه ابراهیم جواب داد: ای پدر، چه کنم هر گاه به خدایی خدمت کنم و دیگری زیان مرا بخواهد؟ زیرا من خدمت نمیکنم او را.»
(۳۶) «پس هر چه باشد میان آن دو نزاع حاصل شود و میان خدایان خصومت واقع شود.»
(۳۷) «لیکن هر گاه خدایی که زیان مرا بخواهد و به قتل رساند خدای مرا، پس چه کنم؟»
(۳۸) «این خود واضح است که مرا نیز میکشد.»
(۳۹) «پیرمرد با خنده جواب داد: مترس ای پسرک، زیرا خدایی با خدایی خصومت نمیورزد.»
(۴۰) «نه چنین است: زیرا در هیکل بزرگ، هزارها از خدایانند با خدای بزرگ بعل.»
(۴۱) «به تحقیق که به هفتاد سال از عمر رسیدهام و ندیدهام هرگز که خدایی خدای دیگر را بزند.»
(۴۲) «بلکه یکی خدایی را و آن یکی خدایی دیگر را میپرستد.»
(۴۳) «ابراهیم جواب داد: پس در این صورت اتحاد میان ایشان یافت میشود.»
(۴۵) «پدرش جواب داد: آری یافت میشود.»
(۴۶) «آن وقت ابراهیم گفت:ای پدر من! خدایان به چه چیزی شبیه هستند؟»
(۴۷) «پیرمرد جواب داد: ای کمعقل، به درستی هر روز من خدایی میسازم و به دیگرانش میفروشم تا نان بخرم و تو نمیدانی که چگونهاند خدایان؟»
(۴۸) «در همان وقت پیکری میساخت.»
(۴۹) «پس گفت: این از چوب خرما است وآن از زیتون و آن پیکر کوچک از دندان فیل.»
(۵۰) «ببین چه خوش روی است. آیا چنین ظاهر نمیشود که گویا او زنده است؟»
(۵۱) «حقاً که محتاج نیست مگر به روان.»
(۵۲) «ابراهیم جواب داد: در این صورت خدایان را روانی نیست. پس چگونه روان میبخشند؟»
(۵۳) «همچنین چون آنها را حیاتی نیست، چگونه در این صورت حیات عطا میکنند؟»
(۵۴) «پس این خود واضح است، ای پدر من، که ایشان خدای نیستند.»
(۵۵) «پیرمرد سخت به خشم آمد از این سخن و گفت: هر گاه رسیده بودی از عمر به آن چه متمکّن میشدی به آن از ادراک، هر آینه سرت را با این تبر شکسته بودم.»
(۵۶) «خاموش شو چون که تو را ادراک نیست.»
(۵۷) «ابراهیم جواب داد: ای پدر من، اگر خدایان انسان را بر ساختن انسان مساعدت مینمایند، پس چگونه از انسان بر میآید که خدایان را بسازد؟»
(۵۸) «هر گاه خدایان از چوب ساخته شدهاند؛ پس به درستی که سوزانیدن چوب گناهی است بزرگ.»
(۵۹) «لیکن ای پدر جان، به من بگو، با این که تو خدایانی که شمارهای برای آنها نیست ساختهای، پس چگونه مساعدت نکردند تو را خدایان تا اولاد بسیاری بسازی و قویترین مرد در جهان شوی؟»
(۶۰) «به خشم شد پدر چون شنید که پسر چنین سخن میراند.»
(۶۱) «پسر به کمال رسانده گفته خود را گفت:»
(۶۲) «ای پدر جان، آیا جهان وقتی از اوقات بدون بشر دیده شده؟ پیرمرد جواب داد: آری و چرا؟»
(۶۳) «ابراهیم فرمود: زیرا من میخواهم بشناسم که چه کسی ساختهاست خدای اولی را.»
(۶۴) «پیرمرد گفت: اکنون از خانه برو و آسوده بگذار مرا تا به زودی این خدای را بسازم و با من سخنی مگوی.»
(۶۵) «زیرا هر وقتی که گرسنه شوی، به درستی که تو نان میخواهی نه کلام.»
(۶۶) «پس ابراهیم فرمود: به درستی که خدای راستین، هر آینه خدایی است بزرگ. همانا تو این خدای را چنان که میخواهی پاره میکنی و او از خودش دفاع نمینماید.»
(۶۷) «پیرمرد به غضب درآمد و گفت: به درستی که تمام عالم میگویند که اینها خدایانند و تو ای کودک کم عقل، میگویی نه چنین است.»
(۶۸) «به خدایانم سوگند که هر گاه تو مرد بودی، هر آینه تو را کشته بودم.»
(۶۹) «پیرمرد چون این بگفت، ابراهیم را لگد به سینه کوفت و از خانه بیرونش راند.»
ادامه دارد
با آدم جاهل چگونه برخورد کنیم؟
"و بندگان خداى رحمان کسانى اند که روى زمین به نرمى گام برمى دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى دهند."
آیه ۶۳ سوره فرقان
خودمان می گوییم "جاهل" است، یعنی:
-او را تهدید کردن؟
-و...
...
سعدی شاعر فهیم و نکته سنج ایر انی گفته است:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست با دوستان مروت با دشمنان مدارا
برای خیلی ها این دستور فر هنگی سعدی هم چون نسخه نجات عمل کرده است.
ادامه از نوشتار پیشین
انجیل عهد عتیق
سفر خروج
بلا بر مواشی
۱ و خداوند به موسی گفت: «نزد فرعون برو و به وی بگو: یهوه خدای عبرانیان چنین میگوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند.
۲ زیرا اگر تو از رهایی دادن ابا نمایی و ایشان را باز نگاه داری،
۳ همانا دست خداوند بر مواشی تو که در صحرایند خواهد شد، بر اسبان و الاغان و شتران و گاوان و گوسفندان، یعنی وبایی بسیار سخت.
۴ و خداوند در میان مواشی اسرائیلیان و مواشی مصریان فرقی خواهد گذاشت که از آنچه مال بنیاسرائیل است، چیزی نخواهد مرد.»
۵ و خداوند وقتی معین نموده، گفت: «فردا خداوند این کار را در این زمین خواهد کرد.»
۶ پس در فردا خداوند این کار را کرد و همه مواشی مصریان مردند و از مواشی بنیاسرائیل یکی هم نمرد.
۷ و فرعون فرستاد و اینک از مواشی اسرائیلیان یکی هم نمرده بود. اما دل فرعون سخت شده، قوم را رهایی نداد.
۸ و خداوند به موسی و هارون گفت: «از خاکستر کوره، مُشتهای خود را پر کرده، بردارید و موسی آن را به حضور فرعون بسوی آسمان برافشاندَ،
۹ و غبار خواهد شد بر تمامی زمین مصر و سوزشی که دمّلها بیرون آورد بر انسان و بر بهایم در تمامی زمین مصر خواهد شد.»
۱۰ پس از خاکستر کوره گرفتند و به حضور فرعون ایستادند و موسی آن را بسوی آسمان پراکند، و سوزشی پدید شده، دملها بیرون آورد، در انسان و در بهایم.
۱۱ و جادوگران به سبب آن سوزش به حضور موسی نتوانستند ایستاد، زیرا که سوزش بر جادوگران و بر همه مصریان بود.
۱۲ و خداوند دل فرعون را سخت ساخت که بدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند به موسی گفته بود.
بلای تگرگ
۱۳ و خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخاسته، پیش روی فرعون بایست، و به وی بگو: یهوه خدای عبرانیان چنین میگوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند.
۱۴ زیرا در این دفعه تمامی بلایای خود را بر دل تو و بندگانت و قومت خواهم فرستاد، تا بدانی که در تمامی جهان مثل من نیست.
۱۵ زیرا اگر تاکنون دست خود را دراز کرده، و تو را و قومت را به وبا مبتلا ساخته بودم، هرآینه از زمین هلاک میشدی.
۱۶ و لکن برای همین تو را برپا داشتهام تا قدرت خود را به تو نشان دهم، و نام من در تمامی جهان شایع شود.
۱۷ و آیا تابحال خویشتن را بر قوم من برتر میسازی و ایشان را رهایی نمیدهی؟
۱۸ همانا فردا این وقت، تگرگی بسیار سخت خواهم بارانید، که مثل آن در مصر از روز بنیانش تاکنون نشده است.
۱۹ پس الان بفرست و مواشی خود و آنچه را در صحرا داری جمع کن، زیرا که بر هر انسان و بهایمی که در صحرا یافته شوند، و به خانهها جمع نشوند، تگرگ فرود خواهد آمد و خواهند مرد.»
۲۰ پس هر کس از بندگان فرعون که از قول خداوند ترسید، نوکران و مواشی خود را به خانهها گریزانید.
(قرنطینه و در خانه ماندن؟)
۲۱ اما هر که دل خود را به کلام خداوند متوجه نساخت، نوکران و مواشی خود را در صحرا واگذاشت.
۲۲ و خداوند به موسی گفت: «دست خود را به سوی آسمان دراز کن، تا در تمامی زمین مصر تگرگ بشود، بر انسان و بر بهایم و بر همه نباتات صحرا، در کل ارض مصر.»
۲۳ پس موسی عصای خود را به سوی آسمان دراز کرد، و خداوند رعد و تگرگ داد، و آتش بر زمین فرود آمد، و خداوند تگرگ بر زمین مصر بارانید.
۲۴ و تگرگ آمد و آتشی که در میان تگرگ آمیخته بود، و به شدت سخت بود، که مثل آن در تمامی زمین مصر از زمانی که اُمت شده بودند، نبود.
۲۵ و در تمامی زمین مصر، تگرگ آنچه را که در صحرا بود، از انسان و بهایم زد. و تگرگ همه نباتات صحرا را زد، و جمیع درختان صحرا را شکست.
۲۶ فقط در زمین جوشن، جایی که بنیاسرائیل بودند، تگرگ نبود.
۲۷ آنگاه فرعون فرستاده، موسی و هارون را خواند، و بدیشان گفت: «در این مرتبه گناه کردهام؛ خداوند عادل است و من و قوم من گناهکاریم.
۲۸ نزد خداوند دعا کنید، زیرا کافی است تا رعدهای خدا و تگرگ دیگر نشود، و شما را رها خواهم کرد، و دیگر درنگ نخواهید نمود.»
۲۹ موسی به وی گفت: «چون از شهر بیرون روم، دستهای خود را نزد خداوند خواهم افراشت، تا رعدها موقوف شود، و تگرگ دیگر نیاید، تا بدانی جهان از آن خداوند است.
۳۰ و اما تو و بندگانت، میدانم که تابحال از یهوه خدا نخواهید ترسید.»
۳۱ و کتان و جو زده شد، زیرا که جو خوشه آورده بود، و کتان تخم داشته.
۳۲ و اما گندم و خُلَّر زده نشد زیرا که متأخر بود.
۳۳ و موسی از حضور فرعون از شهر بیرون شده، دستهای خود را نزد خداوند برافراشت، و رعدها و تگرگ موقوف شد، و باران بر زمین نبارید.
۳۴ و چون فرعون دید که باران و تگرگ و رعدها موقوف شد، باز گناه ورزیده، دل خود را سخت ساخت، هم او و هم بندگانش.
۳۵ پس دل فرعون سخت شده، بنیاسرائیل را رهایی نداد، چنانکه خداوند به دست موسی گفته بود.
ادامه دارد
امیر تهرانی
ح.ف
آیا در انجیل از پیامبر اسلام سخنی به میان آمده است؟
" و ذکر این قرآن در کتب انبیای پیشین مسطور است. (۱۹۶)
آیا این خود آیت و برهان روشنی نیست که علمای بنیاسراییل بر این قرآن آگاهند؟ (۱۹۷)
شرح
بر اساس آیات فوق در کتابهای مقدس انجیل و تورات و صحف پیامبران گذشته از نزول قران در آینده سخن رفته است.در انجیل عهد جدید آیاتی وجود دارد که از زبان مسیح گفته می شود : تا من نروم او نخواهد آمد:
"اگر شما مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست تا «فارقلیط» دیگرى به شما بدهد که تا ابد با شما خواهد ماند. او روح حق و راستى است که جهان نمى تواند او را قبول کند؛ زیرا او را نمى بیند و نمى شناسد، امّا شما را مى شناسد؛ زیرا نزد شما مى ماند و در شما خواهد بود.»۱
نخست باید توجه کرد از برخى از تواریخ مسیحى استفاده مى شود که پیش از اسلام، در میان علما و مفسّرین انجیل، مسلّم بود که فارقلیط همان پیامبر موعود است؛ حتی گروهى از این مطلب سوء استفاده کرده و خود را فارقلیط موعود معرفى نموده اند.
به عنوان مثال «منتسر» که مرد ریاضت کشى بود و در قرن دوم میلادى مى زیست، در سال ۱۸۷هجری، در آسیاى صغیر مدّعى رسالت گردیده و گفت: من همان فارقلیط هستم که عیسى از آمدن او خبر داده است و گروهى از وى پیروى کردند.۶
۲- از آثار و تواریخ مسلّم اسلامى استفاده مى شود که سران سیاسى و روحانى جهان مسیحیّت، در روزهاى بعثت پیامبر اسلام(ص) همگى در انتظار پیامبر موعود انجیل بودند، از این جهت هنگامى که سفیر پیامبر نامه او را به زمامدار حبشه داد، پس از خواندن نامه رو به سفیر کرد و گفت: من گواهى مى دهم او همان پیامبرى است که اهل کتاب در انتظارش هستند و همان طور که حضرت موسى از نبوّت حضرت مسیح خبر داده، او نیز به نبوّت پیامبر آخر الزّمان بشارت داده و علائم و نشانه هاى او را معیّن کرده است.۷
وقتى نامه پیامبر به دست قیصر رسید و آن را مطالعه کرد و درباره پیامبر اسلام(ص) تحقیقاتى به عمل آورد، در پاسخ نامه حضرت چنین نوشت: نامه شما را خواندم و از دعوت شما آگاه شدم، من مى دانستم که پیامبرى خواهد آمد، ولى گمان مى کردم این پیامبر از شام بر خواهد خاست….۸
از این نصوص تاریخى استفاده مى شود که آنان در انتظار پیامبرى بودند و چنین انتظارى به طور مسلّم ریشه انجیلى داشته است.
۳- امتیازاتى که حضرت مسیح براى فارقلیط قائل شده و شرایط و نتایجى که براى آمدن او برشمرده است، این مطلب را قطعى مى سازد که منظوراز فارقلیط جز پیامبر موعود نخواهد بود و این علائم مانع از آن است که آن را به «روح القدس» تفسیر نماییم. توضیح اینکه:
الف- حضرت مسیح سخن خود را چنین آغاز کرد: «اگر شما مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید و من از پدرم خواهم خواست تا فارقلیط دیگرى به شما بدهد.»
دایره المعارف بزرگ فرانسه( ج ۲۳، ص ۴۱۷۴) در این باره درج یافته، از نظر خوانندگان مى گذرانیم: «محمّد مؤسّس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است. کلمه محمّد به معناى بسیار حمد شده است و از ریشه مصدر حمد که به معناى تمجید و تجلیل است، مشتق گردیده. بر حسب تصادف عجیب، نام دیگرى که از همان ریشه حمد است، مترادف کامل لفظ محمّد مى باشد و آن احمد است که احتمال قوى مى رود عیسویان عربستان، آن لفظ را براى تعیین فارقلیط به کار مى برند. احمد یعنى بسیار ستوده شده و بسیار مجلّل، ترجمه لفظ پریکلیتوس است که اشتباهاً لفظ پاراکلیتوس را جاى آن گذاردند. به این ترتیب، نویسندگان مذهبى مسلمان مکّرر گوشزد کرده اند که مراد از این لفظ، بشارت ظهور پیامبر اسلام است. قرآن مجید نیز به طور علنى در آیه شگفت انگیز سوره صفّ به این موضوع اشاره مى کند.»۱۱
پی نوشت ها :
۱- انجیل یوحنا باب ۱۵ ۱۶ ۱۷
۲ــ باب ۱۴، ص ۲۵ – ۲۶
۳ــ باب ۱۴: ۲۹
۴ــ باب ۱۵: ۲۶
۵ــ باب ۱۶ ص ۷ – ۱۵
منبع : روزنامه اطلاعات
تاریخ
مدارک موجود می گویند که ز همان آغاز نشر اسلام در سدهٔ ۷ میلادی برخی از مسلمانان، محمد را فارقلیط موعود مسیح میدانستند.
از جمله این افرخد می توان به ابن اسحاق نخستین تاریخنگار اسلام اشاره نمود که، گزارش انجیل یوحنا Munahhemana را واژه ای سریانی برای محمد میداند که در یونانی پاراکلیت است.[۲] آیهٔ قرآنی که مسلمانان به آن ارجاع میدهند از سوره صف آیه ششم این است.
و آنگاه که عیسی پسر مریم گفت: ای پسران اسرائیل! من فرستاده خداوند بر شمایم، تا تورات پیش از من را تصدیق کنم و مژده دهم شما را به پیامبری که پس از من خواهد آمد؛ که نامش احمد است؛ ولی آنگاه که او با نشانهای روشن میآید، آنان میگویند که این جادویی آشکار است.[۳]
نویسندگان مسلمانان همانندی میان واژهٔ پاراکلتوس (paraclutos, παράκλητος) به معنای دلداری دهنده و پریکلوتوس (periclutos, περικλυτος) به معنی برگزیده یافتهاند، و پریکلوتوس را با واژه احمد، نام دیگر محمد در قرآن ترجمه و تطبیق میدهند. محمد کاظم شاکر دلیل این تطابق را در برابری شمار بندواژههای همخوان در زبانهای سامی میداند.[۴]
مسلمانان هم چنین باور دارند که محمد میانجی یا شفیع در روز جزاست؛ و او را «شفیع هذه الامه» (میانجیگر این امت) مینامند.
مسیحیان پس از اسلام هنگامیکه به این آیات رسیدند فارقلیط را بمعنی پاراکلتوس، که بمعنی تسلی دهنده است و بر روح القدس اطلاق میشود ترجمه کردند تا بشارت ظهور محمدی را محو نمایند. لکن میتوان به ادله متعددی ثابت کرد که فارقلیطا، روح القدس نیست بلکه همان پیامبر موعود است که حضرت محمد باشد و نظریه علمای مسیحی مردود است زیرا آیات نقل شده بشارت از ظهور کسی پس از حضرت عیسی مسیح میدهد که:
الف) آمدن او مشروط به رفتن مسیح بوده و آمدن روح القدس مشروط به چنین شرطی نبودهاست زیرا روح القدس بارها قبل از آن به حضور حضرت مسیح رسیده و پیام الهی آوردهاست و اگر چنین باشد سخن حضرت مسیح لغو خواهد بود که فرمود تا من باشم او نخواهد آمد.
ب) او پارقلیطای دیگری است که برای همیشه و تا انقراض جهان شخصیت و آئین اش بر بشریت حکومت میکند. اگر پارقلیطا روح القدس باشد پارقلیطای دیگر روح القدس دیگر است و این مطلب اعتقادات خود مسیحیان را زیر سؤال میبرد که میگویند خدا در سه جزء پدر و پسر و روح القدس جلوه گر است. زیرا عده اقانیم را از ۳ به ۴ و بیشتر افزایش میدهد و این خود مخالف تثلیث مورد ادعای آنهاست.
ج) وی دربارهٔ مسیح شهادت داده او را تصدیق خواهد کرد. اگر روح القدس باشد لازم میآید که او بر افرادی غیر از انبیاء الهی هم نازل شود و اینکه او آئین مسیح را تکمیل و ناگفتههای او را بیان خواهد نمود و آن حضرت را جلال و شکوه خواهد بخشید به بداهت عقل واضح است که تکمیل آئین مسیح بر عهده پیامبران است نه روح القدس که از ملائکه است و اگر قرار بود روح القدس این وظیفه را انجام دهد دیگر چه نیازی به هر کدام از انبیاء الهی بود.
د) روح القدس رئیس جهان نیست زیرا ریاست معنوی و روحانی بعهده انبیاء است و روح القدس بر مردم نازل نمیشود، تا مردم را به چیزی ملزم و از چیزی بازدارد.
البته مسلمانان به موضوع و روح القدس با جهانبینی اسلامی نگاه میکنند که این نوع جهانبینی مورد پذیرش مسیحیان نیست.
نظر مسیحیان
از جمله اخیرا یک نظر جالب ا ز یک مسیحی ارائه شده که سعی می کند نشان دهد که نظریه ابن اسحاق درست نیست و در این ارتباط او از معلومات سریانی خود استفاده کرده و Munahemanna را به واژه Qai' m یعنی "قائم " به معنی قیام کننده و بر خواست کننده تعبیر می کند که باز بار اسلامی دار د و قائم" از القاب دوازدهمین امام شیعیان و همان مهدی موعود مسلمین است که در آخر الزمان بر علیه ظلم و بیداد گری قیام خواهد کرد.
"Oh there is more but the ulama tell us that this al-nabi al-rasul is
" really Muhammad or Muhammdan (the blessed) or as Anb Ishaq tells us Munahemanna! But wait in old Syriac pre-Nicene Arab Christianity Muhammdan is really Jesus! Gasp! And Munahemanna is not really Muhammad as Ibn Ishaq tells us and do you know why? Because this is a Syriac word and it is from the word nahem or he who is a nahem! Oh nahem? It means in Arabic Qa'im and do you know what is a nahem or Qa'im it means he who raises from the dead.."
(Danielpipes.org)
در ضمن مسیحیان می گویند آنچه در یوحنا فصل ۱۴ آیات ۱۶–۱۷ میخوانیم که مسیح میفرماید:”من از پدرم درخواست خواهم کرد تا پشتیبان و تسلی بخش دیگری به شما عطا نماید که همیشه با شما بماند. این پشتیبان و تسلی بخش همان روح القدس است که شما را با تمام حقایق آشنا خواهد کرد. ”
و ولی توضیح داده شد که اگر روح القدس با هر مسیحی است پس ما هیچ وقت نباید شاهد مسیحی قاتل و جنایتکار باشیم در حالی که هر گز چنین نیست.