... ادامه از نوشتار پیشین
یکبار با زحمت کل قرآن را با دقت و تانّی به کمک مطالعه همزمانِ ترجمه های مرحومان ابوالقاسم پاینده و (ترجمه - زیرنویس) کاظم معزی خواند و برایش جالب بود که در قرآن چیزهای زیادی دید که با پیش – ذهنیت های امثال او تفاوت آشکار داشت و این او را مصرّتر کرد ، بار دوم یا سوم چنین مطالعه ای بود که تصدیق کرد قرآن بالاتراست از اینکه بتواند کار بشر باشد و از آن زمان - که حدودا سال 1350 بود ، دیگر قرآن از دستش نیافتاد ، شروع میکرد ، ادامه میداد ، به آخرش میرسید ، و باز از اول شروع میکرد .
او ، در ضمن همین نوع مطالعه اش تخمین میزد که سوره بقره باید مقدم بر سوره انفال باشد که در اولی مردم را به بلیغ ترین بیان به جهاد در راه خدا تشویق کرده و در دومی شرحِ جنگِ وقوع یافته را داده است.
همچنین او درک میکرد که «چِک لیست» های قرآنی بطور معقول و منطقی می باید از طرف ساده و آسان به طرف پیچیده و سنگین بوده باشد لذا می باید سوره معارج مقدم بر مومنون ، و آن مقدم بر فرقان باشد ، اما میدید در ترتیب رایج برعکس است و این شباهت دارد به اینکه از دانش آموزی که هنوز اصول پایه ریاضی را هم نشنیده، حل معادلات بغرنج را بخواهیم .
همچنین داستان های بنی اسرائیل به او میگفت که سوره طه می باید مقدم بر اعراف باشد ، و همچنین اعراف می باید مقدم بر بقره باشد که در ترتیب رایج برعکس است.
همچنین داستان های آفرینش به او میگفت که سوره اسراء باید مقدم بر سوره حجر باشد ، و آن مقدم بر طه ، و آن مقدم بر اعراف ، و آن مقدم بر کهف ، و آن مقدم بر بقره باشد .
این قلم در طول چنین مطالعه مکرری از قرآن متوجه شد که در بالای ابتدای هر سوره – در ترجمه مرحوم ابوالقاسم پاینده - چیزی درج شده ، شبیه : (نام سوره) نزّلت بعد (نام سوره دیگر) ، (مثلا در بالای سوره مدثر : نزلت بعد العلق)
او همه اینها را روی کاغذی نوشت و از روی آن یک لیست ترتیب نزول استخراج کرد (که بعدها فهمید این همان لیست ابن عباس است) و برایش جالب بود که در این ترتیبِ سوره ها بسیاری از آن اشکالات را نمیدید .
مثال دیگر :
کسی را پیداکنید که تاکنون قرآن نخوانده باشد (البته متاسفانه چنین کسانی خیلی زیادند) آنگاه به او بگوئید آیات 40 تا 103 سوره بقره را بخواند وبه شما بگوید چه فهمیده ، جواب او این خواهد بود : «چیزی نفهمیدم»
آنگاه به او بگوئید آیات 9 تا 99 سوره طه و پس از آن آیات 103 تا 171 سوره اعراف را خوانده و سپس آن قسمت سوره بقره را مجددا بخواند و بگوید چه فهمیده ، او این بار خواهد گفت : «خیلی از آن مطالب قبلی را اینک می فهمم»
مثال دیگر :
حقیقتش ، مثال در این باره زیاد ، و روش ما پرهیز از تطویل است ، و لذا از ذکر مثال های بیش از این میگذریم .
منبع: نوشتارهای آقای جمال گنجه ای
یک بچه مسلمان را تصور کنید که در خانواده ای متدین به دنیا آمده و همراه پدرش به مسجد هم میرود و در ماه مبارک رمضان در باره ثواب مطالعه قرآن بسیار می شنود و در مدرسه هم ضمن دروس مربوطه در باره لزوم تعمق و تدبر در قرآن مطالبی می خواند و نمره خوب هم می گیرد ، چنین کسی ، وقتیکه کمی بزرگتر شد تمایل زیادی به مطالعه قرآن دارد .
او سعی میکند به کمک ترجمه های موجود ، لا اقل یکبار هم که شده قرآن را از ابتدا تا انتها بخواند .
چنین کسی در باره «ربا» در همان اوائل سیر قرآنی خویش در سوره بقره رباخوار را «شخص بسیار بدی که به خدا و رسول اعلان جنگ داده» می شناسد ، اما ، بعدا در سوره روم ، که در اواسط قرآن است، میخواند که ربا نزد خداوند ثوابی ایجاد نمیکند! (....فلا یربوا عند الله...) یعنی خطرش همینقدر است که نزد خدا کار خوبی محسوب نمیشود نه اینکه موضوعی باشد خیلی خطرناک و در حد اعلان جنگ با خدا و رسولش،
همین شخص درسوره بقره و نساء و مائده تصوری از بنی اسرائیل پیدا میکند و آنها را قومی نا فرمان در مقابل فرمان های الهی و تکذیب کننده رسولان و تحریف کننده تورات و قاتل پیامبران می شناسد ، ولی در اوسط قرآن در سوره های دخان و چند جای دیگر آنها را «قوم برگزیده خداوند» (و لقد اخترنا هم علی علم علی العالمین) می بیند!
همین شخص در سوره بقره میخواند که اگر کسی شکی درباره الهی بودن قرآن دارد بداند که کسی نمیتواند حتی یک سوره هم مانند قرآن بیاورد ، ولی همینطور که جلو میرود می بیند در سوره هود برای همان منظور، بجای اینکه موضوع تخفیف داده شود، سنگین تر گشته و بجای یک سوره ده سوره پیشنهاد شده ، وبازهم که جلوتر میرود می بیند در سوره اسراء موضوع بازهم افزایش پیدا کرده و به کل قرآن رسیده است .
همین شخص می بیند ، در شش آیه اول سوره دخان ، از شبی پر برکت سخن رفته، اما ، در آخر قرآن می بیند شب قدر با شرح کافی و مناسب یاد شده ، و او تعجب میکند که چرا قبل از سوره دخان آن «لیله مبارکه» (شب پر سود) معرفی نشده است.
همین شخص می بیند در سوره انفال مومنان را مورد عتاب شدیدی قرار داده که چرا اسیر گرفته اید و بعدا در اواخر قرآن ، در سوره محمد(ص) می بیند به مسلمانان توصیه اکید کرده که همّ و غمّ آنان در ابتدای جنگ می باید پیروزی در جنگ باشد نه اسیر گرفتن .
این شخص ، در سیر قرآنیِ خویش مشکلات زیادِ دیگری هم می یابد که ما به علت رعایت اختصار از ذکر آنها چشم می پوشیم .
این شخص پس از اتمام مطالعه اش گرچه این دلخوشی را دارد که «ثواب»ی کسب کرده ، و چه بسا خوشحال هم باشد که خداوند چنین توفیقی به او داده است ، اما بسیار بعید است که چنین شخصی تمایل دو باره ای برای تکرار آن کار پیدا کند و به آن باز گردد .
اما اگر همین شخص قرآن را به ترتیب نزول بخواند از مطالعه اش لذت می برد ، و تقریبا هیچیک از آن مشکلات را نخواهد داشت ، و تمایل برای تکرار آن تجربه را نیز خواهد داشت و چه بسا بعدا تمایل به فراگیری زبان عربی هم پیدا کند ، و کم کم به یک قرآن پژوه هم مبدل گردد .
منبع: نوشتارهای آقای جمال گنجه ای
کریستف لوکزنبورگ فراری
کریستف لوکزنبرگ ( Christoph Luxenberg) . یک نام مستعار است که می گویند مورخ و زبانشناس آلمانی بوده و زبانهای عربی و سامی را می دانسته ایت.
او با نسخه های میکروفیلم دزدی شده از نسخه های صنعا که به آلمان برده بود به این نتیجه رسید که قران منشا سریانی دارد. و این که حتی صد سال پیش از ظهور پیامبر اسلام نوشته شده و دیگر این که قران فعلی طی زمان تکامل یافته و شکل امروزی را یافته است.
این شخص نامعلوم و فراری برای توجیه کشفیات خود مثالی می زند که بچه دبستانی هم بر آن خواهد خندید:
مثال لوکزنبورگ:
"از جمله آیه ۳۱ سوره نور که مستند اصلی افراطگرایان کنونی در تحمیل فشار به زنان در کشورهای مسلمان است( این نویسنده هنوز اصل موضوع را نفهمید) تعبیری دیگر پیدا میکند که شباهت فراوان به روایات مسیحی دارد. برای نمونه در سوره نور آیه ۳۱ آمده است: "ای رسول خدا، زنان مومن را بگو تا چشمها را بپوشانند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند و... باید سینه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند".در حالی که معنای سوری - آرامی این عبارت بهسادگی یعنی:"آنها باید شال خود را دور کمرشان ببندند.
این شال و کمربند همان کمربندی است که در سنت مسیحی، خود عیسی مسیح نیز بهدور کمر خود میبست و معنای نجابت داشت."
واقعا خنده دار است که زنان مسلمان باید شال مسیح به دور کمرشان ببندند ولی زنان مسیحی لازم نیست چنین شالی بدور کمر بندند.
درضمن تصویر مریم مادر مسیح که به در ورودی واتیکان نصب شده همان حجاب اسلامی را بر سر دارد و از شال کمر خبری نیست.
حال فرض کنید که ما یکی از آیات انجیل عهد جدید مثلا یک بخش کوتاه از موعظه یحیی پیامبر را برداشته و آنرا با زبان دیگری بسنجیم، مثلا آیه :"من شما را در آب تعمید می دهم و این تعمیدنشانۀ توبه شماست ولی کسی که بعد از من می آید از من تواناتر است و من لایق آن نیستم که حتی نعلین او را بردارم."
بعد ما نتیجه بگیریم که همه مردمان از زن و مرد هرگز نباید نعلین بپا کنند و این تعمید با آب یعنی همه چند قطره آب بصورت بپاشند.
غرض های حقیقت پوش
این همان غرضی است که ملای رومی میگفت وقتی میآید هنر را میپوشاند؛ همان ایدئولوژی است که مانع متدولوژی است.
همان کاری است که تجدیدنظرطلبان غربی به ملتهای شرقی نسبت میدهند. چنانکه در این مصداق نیز معطل گذاشتن نتایج آزمایش روی مصحف صنعاء را به پای انحطاط جوامع اسلامی و امتناع دولت یمن از انجام و اعلان آن نوشتند.
هرچند به یُمنِ تلاش افسرِ مامور در یمن و رسانههایی که به استخدامشان گرفت، برای چندی مخاطب عام غربی تسلای خاطری گرفته باشد.
اما دیری نگذشت که برای اهل فن مساله روشن شد و سیهرویی اهل تدلیس و تلبیس بر آفتاب افتاد.
آری این همان ویژگی برتری جویی و به تعبیر فارابی «تغلب» است.
برای سلطهجویان جهانی، دمیدن در کوس استغنا تنها محدود به تنعمات کشوری و لشکری نیست بلکه در جوامع جهان اول - ولو اینکه سکولار باشند - نباید اعتبار متن مقدس پیروان سایر ادیان از متون مقدس جوامع غربی بالاتر باشد.
نشریات عمومی؛ رفرنس پژوهشهای آکادمیک!
شعبدهبازی رسانهای بر سر مصاحف صنعاء البته محدود به «آتلانتیک» نماند و پس از آن مقالات متعددی یکی پس از دیگری در نشریاتی نظیر «نیویورک تایمز»، «گاردین» و «وال استریت ژورنال» منتشر یافت.
هر چند هر کدام از این مقالات نویسندهای مستقل دارد اما عجیب شبیه یکدیگر نوشته شدهاند! این شباهتها آنقدر پررنگ هستند که بنا بر گزارش بهنام صادقی و محسن گودرزی، هم مقاله توبی لستر در آتلانتیک و هم مقالات بعدی در سایر نشریات گویی از قالبی واحد پیروی کردهاند.
البته راز این همه همانندی چندان بر آگاهان پوشیده نیست. چه تنوع و تضارب آرا، مقولهای فرهنگی است اما وقتی قلم به دست سرهنگی بیفتد، اقتضای آن نظمی پادگانی است بر اساس تبعیت از فرمانده!
بنا بر صورتبندی نویسندگان کتاب مذکور از مجموعه مقالات ناظر به «مصحف صنعاء1» در نشریات عمومی غرب، میتوان آنها را حاوی دو ادعا به شرح ذیل دانست؛
1-نخست آنکه یافتههای محققان غربی که با روشهای علمی و تحلیلی قرآن را مورد بررسی قرار دادهاند، عقاید سنتی مسلمانان درباره کتاب آسمانیشان را زیر سوال میبرد.
2-دوم اینکه مسلمانان با جبر و خشونت به مقابله با روشهای علمی و افکار نوین برخاسته و تحمل نواندیشی یا دیدگاههای انتقادی را ندارند.
(یعنی این دو نتیجه دروغ و سر هم بندی شده غربیها بی توجه به عاقبت کار نشر دادند که بعدا حیانت در گزارششان فاش گردید.)
کار، کار مسلمانها است
این دعاوی البته در پوشش داستانی آشنا به مخاطب غربی القا میشد. پوششی که این بار دولت یمن را مانع از انجام تحقیقات بر مصحف کشف شده معرفی میکرد.
چنانکه لستر در جایی از مقاله خود متذکر شده بود: «به نظر میرسد مقامات یمنی نسبت به اعطای اجازه بررسیهای دقیق بیمیل هستند». سایر گزارشهای منتشر شده در رسانههای غربی اما از این هم فراتر رفتند و به اصطلاح به صحرای کربلا زدند و سعی کردند با باز کردن پای ماجرای سلمان رشدی و مسائل مربوط به نصر حامد ابوزید، مدعیاتشان را در مورد مصحف صنعاء1 نیز به این مخاطبان عام از همه جا بیخبر بخورانند و رای ناصواب خویش را به ایشان بقبولانند!
افسانه خیالی نیویورک تایمز
نیویورک تایمز حتی افسانه خیالی مجروح شدن یک پژوهشگر فلسطینی تاریخ اسلام به نام سلیمان بشیر به سبب پرت شدن از پنجره طبقه دوم توسط دانشجویانش را همچون یک واقعیت مطرح کرد!
چیزی که بنا بر گزارش بهنام صادقی و محسن گودرزی از اساس جعلی و دروغ محض است: «چندین نفر از نزدیکان مرحوم بشیر به ما گفتند که چنین حادثهای ابدا رخ نداده است. مثلا همسر وی خانم دکتر لیلی فایدی در ایمیلی به تاریخ 14 آگوست 2011 چنین نوشت: «لطفا توجه داشته باشید که سلیمان توسط دانشجویانش نه مورد حمله قرار گرفت و نه مصدوم شد. تا کنون یک میلیون بار این سوال را از من پرسیدهاند.»
قران خود حسادت آنان را گوشزد کرده است :
اما راز این همه درآمیختن دوغ و دوشاب به هم و آسمان ریسمان بافتن و سرهنگی کردن در عرصه فرهنگ و افسر نیروی دریایی امریکا را در کسوت قرآنپژوه جا زدن و ... را شاید بتوان در آیهای از آیات کتابی جست که اینک وثاقت آن حسد حاسدان و رشک طاعنان را برانگیخته است: «وَدَّ کَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ؛ بسیاری از اهل کتاب -
"پس از اینکه حق برایشان آشکار شد - از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو میکردند که شما را بعد از ایمانتان، کافر گرداند."
«مصحف صنعاء1 و خاستگاه قرآن» کتابی است نوشته بهنام صادقی و محسن گودرزی پژوهشگران ایرانی که بیش از 10 سال پیش به زبان انگلیسی منتشر شد. نویسندگان این اثر برای نخستین بار متن لایه زیرین «مصحف صنعاء1» را به دقت خوانده و آن را تصحیح و ارائه دادهاند. این کتاب میتواند یکی از اسناد مهم تاریخی بسیار نزدیک با روزگار تدوین قرآن را برای محققان جدی در این زمینه فراهم کند.
این اثر مهم که با قلم روان پژوهشگر فاضل دکتر مرتضی کریمینیا به فارسی برگردانده شده توسط انتشارات هرمس به زیور طبع آراسته و منتشر شده است. از ویژگیهای منحصر به فرد ترجمه فارسی این اثر تصاویر رنگی از نسخههای مصحف صنعاء است که برای نخستین بار منتشر شده است. علاوه بر مقدمه عالمانه مترجم محترم، مقدمهای برای مخاطبان فارسی زبان این اثر نیز به قلم نویسندگان آن به رشته تحریر درآمده است.
بعدالتحریر: این یادداشت به هیچ وجه درصدد انکار یا تخفیف خدمات علمی - پژوهشی شمار زیادی از اسلامشناسان و قرآنپژوهان غربی که با تلاش، روش و نوآوریهای خلاقانه خود خدمات سترگی را به عالم علم و تحقیق کردهاند، نبود. راقم این سطور به فراخور استعداد مختصر خود از خیل وسیعی از ایشان و آثار متعدد و پربارشان آموخته و در نوشتههای متعدد نیز به آنها استناد کرده است. این یادداشت اما تنها ناظر به آن دسته از مستشرقان و آثارشان بود که بیش و پیش از آنکه دغدغههای علمی - پژوهشی داشته باشند دارای تعلقات ایدئولوژیک و سیاسی هستند که ابایی از دخالت آن در سیر پژوهشی خود ندارند.
منبع مقاله آقای محمود عظیم آبادی با عنوان
مصحف صنعا و و ثاقت قران
جداسازی قرآنها و شمارهگذاری هر یک از نسخههای کشف شده (اکنون محفوظ در دارالمخطوطات صنعاء)، نخستین بار بر اساس نظم و نظامی که گِرد پویین (متولد 1940.م - محقق آلمانی در حوزه رسمالخط تاریخی قرآن است که به مطالعه تحقیقاتی و تفسیر نسخههای خطی باستان میپردازد.
پویین همچنین متخصص کتیبهشناسی عربی است. او مدرس عربی در دانشگاه زارلاند در شهر زاربروکن آلمان است) وضع کرده بود، صورت گرفت. (5)
چنانکه اشاره شد مصاحف صنعاء، حاوی اوراق قرآنی و غیرقرآنی زیادی است که توسط گِرد پویین دستهبندی و شمارهگذاری شده است و در این میان به گفته مرتضی کریمینیا - قرآنپژوه و مترجم کتاب «مصحف صنعاء1 و مساله خاستگاه قرآن» - گل سرسبد این مصاحف حجازی، نسخه شماره 01-27.1 است. این نسخه اکنون دارای 36 برگ است اما میدانیم که در سالهای نخست کشف مخطوطات صنعاء، پنج برگ دیگر از آن جدا و حتی از یمن خارج شده و در حدفاصل سالهای 2008-1922 در حراجهای مختلف لندن به فروش رسیده است. کریمینیا، با بیانی محتاطانه تصریح میکند که احتمالا این مجموعه 41 (36+5) برگی، قدیمیترین برگنوشتههای قرآنی کشف شده و موجود در سراسر جهان است. (6)
اما نکته جالب اینکه اوراق این نسخه حامل دو بار نگارش قرآن است؛ نخست آیاتی از قرآن که در اصل روی پوست نوشته شده و پس از سالها این متن پاک و شسته شده و مجددا آیات دیگری از نو روی همان پوست کتابت شده است که در این کتاب، آیات هر کدام از این دو لایه به صورت جداگانه مشخص شدهاند. اما آثار باقی مانده از جوهر قرآن در لایه زیرین نیز پس از چند سده بر اثر اکسید شدن نمایان شده و این نسخه را دو لایه ساخته است. بر همین اساس گفته میشود ما در مورد این نسخ با یک پالیمپِست (palimpsest) روبهروییم. (7)
امروزه کل این مجموعه اوراق قرآنی (شامل نسخه شماره 01-27.1 و ملحقاتش) بنا به پیشنهاد بهنام صادقی - یکی از دو نویسنده کتاب فوقالذکر- «مصحف صنعاء1» خوانده میشود؛ زیرا ممکن است در آینده اوراقی یافت شوند که در اصل به همین قرآن متعلق بودهاند اما اکنون در جایی دیگر نگهداری میشود. (8)
آنچه در این میان لازم به توجه است اینکه پیدا شدن این اسناد و رمزگشایی از آنها در دهههای اخیر به دستاوردهای تازه و سترگی در شناخت متن قرآن منجر شده و تحولی بیبدیل را در افزایش اعتبار متن مقدس مسلمانان رقم زده است. این تحول البته چندان به مذاق «تجدیدنظرطلبان غربی» (Western Revisionist) - که تبارشناسی متن قرآن را به پیش از اواخر قرن دوم هجری نمیکشاندند - خوش نمیآمد.
اما فارغ از خشنودی یا ناخشنودی ایشان، کشف و انتشار متن برخی مصاحف به خط مایل یا حجازی بر جای مانده از قرن نخست هجری توانست هم در میان مسلمانان و هم در میان محققان غربی چنان ولولهای بیفکند که پژواک آن تا سالها در گوش محققان و قرآن پژوهان شرقی و غربی خواهد پیچید.
اهمیت این کشف بزرگ شاید بیش از هر چیز دیگری در این باشد که قدمت متن قرآن را به دوران پیش از خلافت عثمانبن عفّان خلیفه سوم میبرد. چنانکه میدانیم مسلمانان همواره بر این باور بودهاند که نیای مصحف موجود قرآن، به دستنوشتههایی باز میگردد که حدود سال 30 هجری به دستور عثمان (متوفی 35 ه.ق) و توسط کمیته منصوب او تدوین شد و نسخههایی از آن متن واحد را به شهرهای مهم قلمروی اسلامی در عهد وی ارسال کردند. (9)
حال که کشفیات دهههای اخیر برمبنای «مصحف صنعاء1»، به لابراتوارهای تخصصی فرستاده شده نتایج بهمراتب خیرهکنندهای را رقم زده است.
نتایج آزمایشهای کربن14 روی مصحف صنعا
بر اساس آزمایش کربن14 که بهنام صادقی روی برگه استنفورد 2007 در آزمایشگاه آریزونا انجام داد، برگه در فاصله یک انحراف معیار به احتمال 68%، قدمتش به سالهای 614 تا 656 میلادی میرسد. خوانندگان محترم توجه دارند که تاریخ هجرت پیامبر (ص) در سال 621 میلادی واقع شده است.
این آزمایش بر اساس دو انحراف معیار، به احتمال 90%، متعلق به سالهای میان 578 تا 669 میلادی است. وی اطلاعات تفصیلی این برگه، خوانش لایه زیرین آن و نیز نتایج آزمایش خود را در مقالهای مشترک با اُوِه برگمَن در سال 2010 میلادی منتشر ساخت. صادقی بعدها نمونهای دیگر از همان برگه (استنفورد 2007) را این بار در آزمایشگاه آکسفورد مورد آزمایش قرار داد که نتایج با احتمال 4/95%، عمر برگه را مابین سالهای 564 تا 655 میلادی نشان داده است. این نتیجه به طور کلی با نتیجه دانشگاه آریزونا نیز همخوانی دارد. سه آزمایش دیگر را کریستیان رُبِن روی برگههای شماره 13،11،2 از نسخه 01-27.1 در آزمایشگاه لیون (فرانسه) انجام داد. به سبب کمدقتی این آزمایشگاه، بازه زمانی ارائه شده بسیار زیاد (نزدیک به 160 سال) بود و تاریخ ارائه شده عمدتا به ماقبل اسلام بازمیگشت. این آزمایشها همچنان ادامه یافت و در نهایت این نتیجه حاصل شد که هم شواهد متنی، نسخهشناسی، و کودیکولوژیک و هم نتایج برآمده از آزمایشهای کربن روی پوست برگههای مختلفی از «مصحف صنعاء1» نشان میدهند لایه زیرین این مصحف در زمانی بسیار زودهنگام، دستکم در نیمه نخست قرن اول هجری کتابت شده است. (10)د