سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

آیا در قران واژه های غیر عربی وجود دارد؟ بخش دوم

آیا در قران واژه های غیر عربی وجود دارد؟ بخش دوم

"علمای تفسیر و علم لغت از دوره نخستین اسلام تا دوره معاصر در رابطه با موضوع "الألفاظ الأعجمیهٔ " واژگان ایرانی و یا غیر عربی در قرآن، اختلاف نظر داشته و دارند. 

موافقان، وجود کلمات غیر عربی و دخیل را تائید و آنها را شرح داده اند.

مخالفان، وجود واژگان غیر عربی را نپذیرفته و دلیل آنها نیز استناد به مفهوم چند آیه قران است از جمله :

(إنا أنزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون) . ( ... بلسان عربی مبین) (ولو جعلناه قرآنا أعجمیا )

استدلال مخالفانی مانند شافعی ، أبوعبید، طبری و شاطبی این است" که کلمه یا اسامی دخیل یا معرب در قرآن کریم نمی تواند وجود داشته باشد چون خداوند می فرماید که این کتاب به زبان عربی فصیح نازل شده است.(قران از واژه مبین استفاده نموده است) 

اینگونه تفسیر از عبارت "لسان عربی مبین" و ترس از بروز شبهه و یا خلل به ارزش نزولی قران و یا سوء استفاده مخالفان اسلام از وجود کلمات بیگانه، از دلایل اصلی انکار الفاظ دخیل در قرآن از سوی این گونه مفسران بوده است. 

حال اینکه موافقان معتقد هستند که نه تنها وجود واژگان غیر عربی در قران نقص و خللی بر اهمیت قرآن کریم و عربی فصیح بودن آن وارد نمی کند بلکه از نشانه های اهمیت آن و برتری آن نسبت به کتابهای سایر انبیاء است که فقط به زبان قوم خود آنها بیان شده است.

تعداد مفسران موافقی که وجود کلمات دخیل را با قاطعیت پذیرفته اند به مراتب بیشتر از مخالفان بوده و مستندتر و با استدلالهای قوی تری که اتفاقا با روش های زبان شناسی جدید نیز سازگار است سخن گفته اند و در حالیکه مخالفان عموما تخصص و تبحر والایی در علم اللغات نداشته اند و بیشتر از جنبه تفسیری و مفهومی استدلال کرده اند.

علاوه بر مفسرانی چون طبری که از دید فقهی و تفسیری به موضوع نگاه و با آن مخالفت نموده اند، عده ای نیز هستند که در نیم قرن معاصر با توجه به نگرش و تفسیر خاصی که از زبانهای قدیمی مانند بابلی، اکدی، عبری ، آشوری و ... دارند و این زبانها را بدون پشتوانه علمی و مستندات لازم متعلق به خانواده زبان عربی می دانند و درنتیجه با این بینش منکر وجود کلمات دخیل در قران از زبانهای بیگانه شده اند که این نگرش نیز از تعصب و تفسیر خاص زبانشناسی ناشی می شود .

دکتر فهمی خشیم در کتاب ( هل فی فی القرآن اعجمی؟) از این دسته است او حتی مدعی است که واژگانی که در قران به عنوان فارسی تلقی می شوند در حقیقت از زبانهای بابلی و ایلامی به زبان فارسی راه یافته اند زیرا زبان فارسی بر زبانهای ایلامی ( خوزی) و بابلی مقدم نیست.

در مورد این ادعا باید گفت کلماتی از جمله مانند" گنج ،گند و گناه " که معرب آن در قران " کنز، جناه ( جناح) و جند " است از زمانهای بسیار قدیم تا کنون همچنان بطور گسترده در سراسر ایران و زبانهای ایرانی بکار می رود و یا گل سفال گری ( صلصال) و یا چراغ ( سراج ) را با هیچ توجیهی نمی توان به زبان های اکدی و بابلی منسوب ساخت.

 یا برای کلمه سجیل در هیچ زبانی در دنیا نمی توان مترادف پیدا نمود اما در فارسی ۴ واژه پر کاربر از قدیم تا کنون (سنگی – سنگین- سنگچین، سنگل) هرکدام می تواند مترادفی برای " سجیل" باشند بعلاوه در اینکه زبان آشوری ، خوزی (ایلامی) جزو زبان عربی محسوب نمی شوند امروزه تقریبا میان شرق شناسان شکی وجود ندارد.

علما و مفسران قرآن و همچنین زبانشناسان و شرق شناس غربی و عربی موافق ، استدلال کرده اند که واژگان غیر عربی در قران هست چون زبان عربی نیز مانند هر زبان دیگری در ابتدای پیدایش خود در جغرافیای محدود با واژگان محدودی بوده و با گذشت زمان و حتی قرنها قبل از اسلام هم در تعامل با ایرانیان (بویژه خوزی ها) ، حبشی ها، رومی ها و قبطی ها واژگانی را وارد زبان عربی نموده و تا کنون هم این روند ادامه دارد .

وجود واژگان دخیل در همه زبانهای جهان که به تابعیت زبان جدید در آمده اند در عربی هم مصداق دارد ولی این دلیل بر ضعف آن زبان نیست بلکه وسعت دامنه و زنده بودن آن را می رساند زیرا فقط زبانهای اقوام کوچک و محدود و در حال زوال ممکن است از واژگان بیگانه بدور باشد وجود وام واژه باعث خلل در عنوان و نام هیچ زبانی نمی شود چون بعضی زبانها بیشتر از نیمی از الفاظ خود را وام گرفته اند ولی همچنان به آن نام اولیه خود نامیده می شوند و در تفسیر آیه " قرآنا عربیا" و "لسان عربی" هیچ مغایرتی و یا دلیلی بر عدم پذیرش الفاظ عجمی در قران نمیبینند.

موافقین مانند سیوطی در کتاب المهذب ــ مجموعهٔ الألفاظ القرآنیهٔ و شیخ حمزه فتح الله در کتابی که به سال ۱۹۰۲ منتشر نموده و ادی شیر نیز در کتاب الفاظ الفارسی المعربه نیز با استدلال هایی محکم وجود واژگان فارسی در قران را مورد تاکید قرار داده . به هر حال عصر نوین و ابزارهای جدید آفاق جدیدی را بر روی زبان شناسان و علمای علم قرانی گشوده که تا حدودی بر این مشکل قدیمی پایان می دهد. بسیاری از لوحه های خط میخی و هیروگلیفی رمز گشایی و باز خوانی شده اند و تفاوتهای گفتاری در این سنگ نوشته به وضوح مشاهده می شود. در مناطق کوهستانی و صعب العبور خراسان ، کردستان و آذربایجان که در قدیم نمی توانسته است براحتی تحت تاثیر زبان عربی قرار بگیرند. واژگانی وجود دارد که ریشه پهلوی و پارسی قدیم دارند و همین کلمات را می توان در زبان عربی ردیابی نمود. "

به نقل از مقاله ای تحت همین عنوان در vista. ir

آیا در قران واژه های غیر عربی وجود دارد؟قسمت نخست

آیا در قران واژه های غیر عربی  وجود دارد؟قسمت نخست 

در لغت عرب واژه‌هایی وجود دارد که ریشه عربی ندارند و از لغت‌ زبانهای کشور های  مجاور اخذ شده است. این موضوع در اغلب زبانها صدق می کند و پدیده ای  طبیعی به شمار می آید. 

بطوریکه طی زمان و در  اثر همسایگی  و رفت و آمدها، لغات نیز داد و ستد می‌شدند.

البته  در اکثر زبانها چنین بوده است که شکل واژه‌های وارداتی همواره با تغییراتی مواجه می‌شده و به مرورزمان رنگ و بوی لغت میزبان را به خود می‌گرفته و هم ساز آن لغت می‌گردیده است. 

برای نمونه واژهایی مـانـند: 

لجام : دهانه اسب، که در اصل لگام بوده 

و جناح : که در اصل گناه بوده 

و  دیباج : که در اصل دیبا بوده

 و  فالوذج : که در اصل پالوده بوده، 

 از زبان پارسی به بان عربی وارد شده است. 

باتوجه به آن  که واژه های فوق تغییر شکل پیدا کرده است  به این گونه  واژه های تغییر یافته واژه هـای  «معرب»  یعنی  عربی شده می‌گویند. 

در این زمینه کتاب‌های فراوانی نـوشـتـه شـده، از جـمـلـه  کتاب «المعرب» نوشته ابو منصور جوالیقی، موهوب بن احمد بن محمد (متوفای ۵۴۰) می‌توان اشاره کرد. 

این کتاب بیش تر به واژه‌های فارسی تعریب شده پرداخته و‌ایـن گـونـه کـلـمـات را در اشعار اصیل عربی آورده است. 

اخیرا این گونه واژه‌های وارد شده را «دخیل » ـ داخـل شـده  نامیده اند 

که طبق یک اصل کلی وارد شـدن واژه‌های دیگر در هر لغت و در هر زبانی امر ی طبیعی بشمار می آید  و هرگزبه عنوان عیب و  یا نقص  آن زبان شمرده نمی‌شود. 

از سوی دیگر وجود این گونه لغات به خالص بودن آن زبان یا آن لغت نیز صدمه‌ای وارد نـمـی سـازد. 

بعنوان نمونه همین زبان عربی ، گرچه برخی لغات غیر عربی ـ که رنگ و بوی عربی به خـود گرفته ـ در آن یافت می  شود، زیرا لغت تازه وارد تا خلق و خوی آن زبان را به خود نگیرد، امکان کـاربـرد نمی‌یابد لذا استعمال چنین الفاظ و کلمات غیر عربی، به عربی بودن کلام، چه شعر و چه نثر،خللی وارد نمی‌آورد. 

حتی  این رسم استفاده از کلمات خارجی  ـ در اشعار قدیم عربی وگفته‌های اصـیل پیش از اسلام هم معمول  بوده و عیب و نقصی شمرده نمی‌شده است. 

اصولا در هیچ زبانی  به کار نگرفتن لغات غیر وطنی شرط نیست. چنانکه  دراثری مانند شاه نامه فردوسی که سعی برآن بوده تا صرفا واژه‌های فارسی به کار رود،بسیاری از واژه‌های آن ریشه فارسی ندارند، بلکه ریشه عربی و ترکی و غیره داشته ودر عین حال فارسی کامل به شمار می‌روند. 

... در این زمینه بالخصوص نیز کتاب‌هایی نوشته شده، از جمله  جلال الدین سیوطی کتابی با عنوان "المهذب" و ثابت نموده  که قرآن کلام عربی است و از جهت عربی بودن در سرحد کمال است و هرگز کسی یا گروهی در عربیت آن شک نبرده است. 

خود قرآن  نیز در آیات زیر به عربی بودن اش تصریح دارد و در آیات زیر به آن اشاره کرده و هر عرب زبانی که از زمان پیدایش قران آنرا شنیده و یا خوانده، حتی اگر مخالف با قران بوده آنرا کلامی عربی دانسته است:

«انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون»

«وکذلک انزلناه قرآنا عربیا»

«کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیا لقوم یعلمون»

 «وکذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر‌ام القری ومن حولها

 «نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین» 

 «وهذا لسان عربی مبین» 

البته  آیات دیگر ی نیز وجود دارند که که صراحتا قرآن را عربی معرفی می‌کنند.

عربی مبین 

در دو آیه آخرین، قران از اصطلاح 

"عربی مبین" استفاده نموده است که معانی این  واژه" مبین" آشکار و واضح می باشد. 

به بیان دیگر قران عربیت کلامش  را با یک ویژگی واضح معرفی می کند که هر عرب زبانی آنرا درک می کند. 

ادامه دارد.... 


آیا در قران واژه های غیر عربی وجود دارد: بخش نخست

آیا در قران واژه های غیر عربی  وجود دارد؟قسمت نخست 

در لغت عرب واژه‌هایی وجود دارد که ریشه عربی ندارند و از لغت‌ زبانهای کشور های  مجاور اخذ شده است. این موضوع در اغلب زبانها صدق می کند و پدیده ای  طبیعی به شمار می آید. 

بطوریکه طی زمان و در  اثر همسایگی  و رفت و آمدها، لغات نیز داد و ستد می‌شدند.

البته  در اکثر زبانها چنین بوده است که شکل واژه‌های وارداتی همواره با تغییراتی مواجه می‌شده و به مرورزمان رنگ و بوی لغت میزبان را به خود می‌گرفته و هم ساز آن لغت می‌گردیده است. 

برای نمونه واژهایی مـانـند: 

لجام : دهانه اسب، که در اصل لگام بوده 

و جناح : که در اصل گناه بوده 

و  دیباج : که در اصل دیبا بوده

 و  فالوذج : که در اصل پالوده بوده، 

 از زبان پارسی به بان عربی وارد شده است. 

باتوجه به آن  که واژه های فوق تغییر شکل پیدا کرده است  به این گونه  واژه های تغییر یافته واژه هـای  «معرب»  یعنی  عربی شده می‌گویند. 

در این زمینه کتاب‌های فراوانی نـوشـتـه شـده، از جـمـلـه  کتاب «المعرب» نوشته ابو منصور جوالیقی، موهوب بن احمد بن محمد (متوفای ۵۴۰) می‌توان اشاره کرد. 

این کتاب بیش تر به واژه‌های فارسی تعریب شده پرداخته و‌ایـن گـونـه کـلـمـات را در اشعار اصیل عربی آورده است. 

اخیرا این گونه واژه‌های وارد شده را «دخیل » ـ داخـل شـده  نامیده اند 

که طبق یک اصل کلی وارد شـدن واژه‌های دیگر در هر لغت و در هر زبانی امر ی طبیعی بشمار می آید  و هرگزبه عنوان عیب و  یا نقص  آن زبان شمرده نمی‌شود. 

از سوی دیگر وجود این گونه لغات به خالص بودن آن زبان یا آن لغت نیز صدمه‌ای وارد نـمـی سـازد. 

بعنوان نمونه همین زبان عربی ، گرچه برخی لغات غیر عربی ـ که رنگ و بوی عربی به خـود گرفته ـ در آن یافت می  شود، زیرا لغت تازه وارد تا خلق و خوی آن زبان را به خود نگیرد، امکان کـاربـرد نمی‌یابد لذا استعمال چنین الفاظ و کلمات غیر عربی، به عربی بودن کلام، چه شعر و چه نثر،خللی وارد نمی‌آورد. 

حتی  این رسم استفاده از کلمات خارجی  ـ در اشعار قدیم عربی وگفته‌های اصـیل پیش از اسلام هم معمول  بوده و عیب و نقصی شمرده نمی‌شده است. 

اصولا در هیچ زبانی  به کار نگرفتن لغات غیر وطنی شرط نیست. چنانکه  دراثری مانند شاه نامه فردوسی که سعی برآن بوده تا صرفا واژه‌های فارسی به کار رود،بسیاری از واژه‌های آن ریشه فارسی ندارند، بلکه ریشه عربی و ترکی و غیره داشته ودر عین حال فارسی کامل به شمار می‌روند. 

... در این زمینه بالخصوص نیز کتاب‌هایی نوشته شده، از جمله  جلال الدین سیوطی کتابی با عنوان "المهذب" و ثابت نموده  که قرآن کلام عربی است و از جهت عربی بودن در سرحد کمال است و هرگز کسی یا گروهی در عربیت آن شک نبرده است. 

خود قرآن  نیز در آیات زیر به عربی بودن اش تصریح دارد و در آیات زیر به آن اشاره کرده و هر عرب زبانی که از زمان پیدایش قران آنرا شنیده و یا خوانده، حتی اگر مخالف با قران بوده آنرا کلامی عربی دانسته است:

«انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون»

«وکذلک انزلناه قرآنا عربیا»

«کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیا لقوم یعلمون»

 «وکذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر‌ام القری ومن حولها

 «نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین» 

 «وهذا لسان عربی مبین» 

البته  آیات دیگر ی نیز وجود دارند که که صراحتا قرآن را عربی معرفی می‌کنند.

عربی مبین 

در دو آیه آخرین، قران از اصطلاح 

"عربی مبین" استفاده نموده است که معانی این  واژه" مبین" آشکار و واضح می باشد. 

به بیان دیگر قران عربیت کلامش  را با یک ویژگی واضح معرفی می کند که هر عرب زبانی آنرا درک می کند. 

ادامه دارد.... 


آیـا در قـرآن لـغـاتی وهست که باعث غرابت قران می شود؟

بخش دوم
آیـا در قـرآن لـغـاتی از قبایل دیگر  وجود دارد  و باعث غرابت قران می شود؟
توضیح  نخست:
مقصود از لغات غریبه ، الفاظ و کلمات نامانوسی است که شـنـیـدن آن بـر طبع شنونده ثقیل  می‌آید و وجود آن در سخن  موجب خلل در فصاحت می‌گردد. 
چنین الـفاظ غریبی هرگز درقرآن  نبوده و در شان قرآن نمی‌باشد، زیرا قرآن در بالاترین مرتبه فصاحت قرار دارد و هیچ گاه کلمات غریبه درآن به کار نرفته است. 
توضیح دوم
البته غرابت معنای دیگری نیز دارد که در قـرآن بـه کار رفته است. بدین صورت که در عرف محلی قرآن   احیانا   الفاظ و کلماتی را مورد استفاده قـرار داده کـه در  عرف محلی تازگی داشته، و معنای آن بر آنان چندان روشن نبوده اسـت. 
دلیل این توسعه واژه ها این است که قرآن از لغات تمامی قبایل عربی  استفاده کرده، و حتی برخی کلمات را که ریشه‌های آن ازغـیـر عرب گرفته شده به کار برده است، که بعضا معانی آن‌ها برای فرد فرد عرب روشن نبوده است.
توضیح سوم
ضمنا قـرآن گـاه بـرخـی کـلمات شیوا را که مورد استعمال قبایل مختلف عرب بوده به کاربرده است، گرچه این کلمات احیانا برای دیگر قبایل تازگی داشته  نامانوس می‌نموده است. یعنی واژه غریب بدین معنا در قرآن وجود دارد و به فصاحت  آن خللی نمی‌رساند.
در حقیقت قـبـایل عرب همان گونه که در امور سیاسی و نظامی و اجتماعی و نیز اقتصادی وفرهنگی از هم پـراکـنـده بودند، ازلحاظ زبان و لغت نیز از هم جدا بودند و در حالت پراکندگی به سر می‌بردند. دیگر آنکه بـسـیـاری از کـلمات و اصطلاحات در میان برخی قبایل رواج  داشته که قبایل دیگر از آن بی خبر بـودنـد. 
قران از تـمامی این لغات بهره جسته ومناسب‌ترین کلمات را از هر قبیله را انتخاب کرده و بـه کـار بـرده است و از این راه یک نوع آگاهی عمومی در دسترس تمامی عرب قرار داده و خود خدمت فرهنگی، ادبی ولغوی به عرب نموده، وحدت لغت در میان عرب ایجاد نموده است. 
بنابر این  نه فـقـط اسـتـعـمال این گونه الفاظ به فصاحت قرآن خللی نمی‌رساند، بلکه یک گونه شیوه ادبی و فـرهنگی فراگیر ایجاد کرده که عرب از ایجاد آن عاجز بوده است اینک به نمونه‌هایی از این گونه لغات قبایلی می‌پردازیم.




در‌ایـن زمینه، ابوالقاسم محمد بن عبدالله رساله‌ای نوشته به نام «اللغات» و لغات قبایل عربی را که در قرآن آمده، بر حسب ترتیب سوره ها  یادآور شده است. 
در این رساله لغاتی از ۳۰ قبیله معروف عـرب کـه در قران  به کار رفته، آورده است و نیز لغاتی از شهرهای مختلف عربی و دیگر ملت‌های مجاور عرب، که مجموعا رساله لطیفی است و در نوع خود بی نظیر می باشد

جلال الدین سیوطی  این رساله را در کتاب الاتقان خود خلاصه نموده که نمونه‌هایی از آن نقل می‌گردد:
از لـغـت کنانه: ۱. شطره : تلقاه،
۲. خلاق : نصیب،
 ۳. یعزب : یعیب،
 ۴. دحورا: طردا،
۵. کنود: کفور،
از لغت هذیل : 
۱. رجز: عذاب،
 ۲. صلدا: نقیا،
 ۳. مدرارا: متتابعا،
۴. فـرقـانا: مخرجا،
۵. عیلة : فاقة،
۶. ولیجة : بطانة، 
۷. اجداث : قبور،
 ۸. ذنوبا: عذابا،
 ۹. دسر: مسامیر،
 ۱۰. واجفه : خائفه،
 ۱۱. مسغبة : مجاعه، .
از لـغـت حـمـیـر:
 ۱. سقایة : انا،
 ۲. مسنون : منتن،
 ۳. صرح : بیت،
 ۴. وبیلا: شدیدا،.
از لـغـت جـرهم : 
۱. محسور: منقطع،
 ۲. حدب : جانب،
 ۳. ودق : مطر،
 ۴. ینسلون : یخرجون،
 ۵. حبک : طرائق.
 اینها لغاتی هستند که در قران از لغات قبایل مختلف عربی استفاده شده و همین ویژگی باعث شد که همه قبایل عربی قران را متعلق بخود بدانند. 


 ادامه دارد... 

آیا در قران واژه های غیر عربی وجود دارد؟

بخش سوم



آیا در قران واژه های غیر عربی  وجود دارد؟
قسمت نخست 
در لغت عرب واژه‌هایی وجود دارد که ریشه عربی ندارند و از لغت‌ زبانهای کشور های  مجاور اخذ شده است. این موضوع در اغلب زبانها صدق می کند و پدیده ای  طبیعی به شمار می آید. 
بطوریکه طی زمان و در  اثر همسایگی  و رفت و آمدها، لغات نیز داد و ستد می‌شدند.
البته  در اکثر زبانها چنین بوده است که شکل واژه‌های وارداتی همواره با تغییراتی مواجه می‌شده و به مرورزمان رنگ و بوی لغت میزبان را به خود می‌گرفته و هم ساز آن لغت می‌گردیده است. 
برای نمونه واژهایی مـانـند: لجام : دهانه اسب، که در اصل لگام بوده و جناح : که در اصل گناه بوده و  دیباج : که در اصل دیبا بوده و  فالوذج : که در اصل پالوده بوده از زبان پارسی به بان عربی وارد شده است. 
باتوجه که واژه های فوق تغییر شکل پیدا کرده . به این گونه  واژه های تغییر یافته واژه هـای  «معرب»  یعنی  عربی شده می‌گویند. 
در این زمینه کتاب‌های فراوانی نـوشـتـه شـده، از جـمـلـه  کتاب «المعرب» نوشته ابو منصور جوالیقی، موهوب بن احمد بن محمد (متوفای ۵۴۰) می‌توان اشاره کرد. 
این کتاب بیش تر به واژه‌های فارسی تعریب شده پرداخته و‌ایـن گـونـه کـلـمـات را در اشعار اصیل عربی آورده است. 
اخیرا این گونه واژه‌های وارد شده را «دخیل » ـ داخـل شـده 
طبق یک اصل کلی وارد شـدن واژه‌های دیگر در هر لغت و در هر زبانی امر ی طبیعی بشمار می آید  و هرگزبه عنوان عیب و  یا نقص  آن زبان شمرده نمی‌شود. 
از سوی دیگر وجود این گونه لغات به خالص بودن آن زبان یا آن لغت نیز صدمه‌ای وارد نـمـی سـازد. 
بعنوان نمونه همین زبان عربی ی، گرچه برخی لغات غیر عربی ـ که رنگ و بوی عربی به خـود گرفته ـ در آن یافت می  شود، زیرا لغت تازه وارد تا خلق و خوی آن زبان را به خود نگیرد، امکان کـاربـرد نمی‌یابد لذا استعمال چنین الفاظ و کلمات غیر عربی، به عربی بودن کلام، چه شعر و چه نثر،خللی وارد نمی‌آورد. 
حتی  این رسم استفاده از کلمات خارجی  ـ در اشعار قدیم عربی وگفته‌های اصـیل پیش از اسلام هم معمول  بوده و عیب و نقصی شمرده نمی‌شده است. 
اصولا در هیچ زبانی  به کار نگرفتن لغات غیر وطنی شرط نیست. چنانکه  دراثری مانند شاه نامه فردوسی که سعی برآن بوده تا صرفا واژه‌های فارسی به کار رود،بسیاری از واژه‌های آن ریشه فارسی ندارند، بلکه ریشه عربی و ترکی و غیره داشته ودر عین حال فارسی کامل به شمار می‌روند. 
... در این زمینه بالخصوص نیز کتاب‌هایی نوشته شده، از جمله  جلال الدین سیوطی کتابی با عنوان "المهذب" و ثابت نموده  که قرآن کلام عربی است و از جهت عربی بودن در سرحد کمال است و هرگز کسی یا گروهی در عربیت آن شک نبرده است. 
خود قرآن  نیز در آیات زیر به عربی بودن اش تصریح دارد و در آیات زیر به آن اشاره کرده و هر عرب زبانی که از زمان پیدایش قران آنرا شنیده و یا خوانده، حتی اگر مخالف با قران بوده آنرا کلامی عربی دانسته است:
«انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون»
«وکذلک انزلناه قرآنا عربیا»
«کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیا لقوم یعلمون»
 «وکذلک اوحینا الیک قرآنا عربیا لتنذر‌ام القری ومن حولها»
 «نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی مبین» 
ـ ۱۹۳ «وهذا لسان عربی مبین» 
البته  آیات دیگر ی نیز وجود دارند که که صراحتا قرآن را عربی معرفی می‌کنند.
عربی مبین 
در دو آیه آخرین قران از اصطلاح 
"عربی مبین" استفاده نموده است که معانی واژه" مبین" آشکار و واضح می باشد. 
به بیان دیگر قران عربیت کلامش  را یک ویژگی واضح معرفی می کند که هر عرب زبانی آنرا درک می کند. 

ادامه دارد...