"البته آنان که گفتند الله نیز یکی از سه خداست کافر گردیدند، و حال آنکه جز خدای یگانه خدایی نیست. ..."
آیه 73 سوره مایده
شاید نسل جدید به خاطر نداشته باشد که پیش از این و در میان مسیحیان اصطلاحی بنام "اقنوم سه گانه " مورد قبول بود و بشدت از آن دفاع می کردند.
این اقنوم سه گانه عبار ت بود از :
خدای پدر، خدای پسر و روح القدس و این سه را باهم بصورت ترکیب می پذیرفتند. بعدها آنان سومین اقنوم را برداشته و گفتند این کفر است و جزو دین مسیحیت نیست و دشمنان ما آنرا وارد دین ما کردند . چون روح القدس شایسته پرستش نیست.
قرآن خطاب به مسلمانان می گوید که فقط خدای خالق یگانه را پروردگار و قابل ستایش می داند.
"البته آنان که گفتند الله نیز یکی از سه خداست کافر گردیدند، و حال آنکه جز خدای یگانه خدایی نیست. ..."
آیه 73 سوره مایده
شاید نسل جدید به خاطر نداشته باشد که پیش از این و در میان مسیحیان اصطلاحی بنام "اقنوم سه گانه " مورد قبول بود و بشدت از آن دفاع می کردند.
این اقنوم سه گانه عبار ت بود از :
خدای پدر، خدای پسر و روح القدس و این سه را باهم بصورت ترکیب می پذیرفتند. بعدها آنان سومین اقنوم را برداشته و گفتند این کفر است و جزو دین مسیحیت نیست و دشمنان ما آنرا وارد دین ما کردند . چون روح القدس شایسته پرستش نیست.
قرآن خطاب به مسلمانان می گوید که فقط خدای خالق یگانه را پروردگار و قابل ستایش می داند.
"توجه خویش را به سوى دین حقگرایانه پایدار و استوار کن. و نگهدار این فطرة الهی را که همه مردم را بر آن آفریده است."
در آخر نوشتار پیشین گفتیم:
"...یعنى باید چنـین فـرض کنـیم کـه بشـر یـک سری احتیاجاتی دارد که آن احتیاجات را فقط دین می تواند تأمین کند و نیروی دیگرى غیر از دین و مذهب قادر نیست آن احتیاجات را تأمین نماید ؛ و الّا اگر چیزى در این دنیا پیدا شد که توانست مثل دین ویا بویژه اگر بهتر از دین عمل کندو نیازهای بشر را تأمین کند آن زمان ممکن است که دین از میان برود.!!!!"
...اما اگر دین در اجتمـاع بشـر آنچنـان مقـامی داشته باشد که هیچ چیز دیگر قادر نباشد جاى آن را بگیرد، موقعیتى داشته باشد ، هنری داشته باشد که هیچ چیز دیگر نتواند کار او را انجام دهد، نتواند هنر او را داشته باشد، ناچار باقى دین مى ماند
آیا دین فطرى بشر است؟
نظریه ها درباره علل پیدایش دین
راجع به اینکه دین چگونه در میان مردم پیدا شد و آیـا از میان خواهد رفت یا نه، حرفها و فرضیه ها آنقدر زیاد است که حتی اگر بـطور مختصر آنهارا برشماریم وقت زیادى می طلبد . اما مشهورترین این گونه نظریات عبارتند از :
-دین مولود ترس اسـت، ؛انسان از صداى غرّش رعد مى بشر می ترسیده از طبیعت مى ترسیده، ، از صداى غرّش رعد می ترسیده، و نتیجه ترس سبب شده که فکر دین در سر مردم بو جود آید
لوکرتیوس یکى از فیلسوفان قدیم روم معتقد بود:"نخستین پدر خدایان ترس است"
_بعضى گفتند: علّت پیدایش دین جهل و نادانى بشر اسـت؛ چون انسان نمی توانسته علتهای حوادث جهان را تعلیل نماید، براى آنها علّتهای ماوراء طبیعـى فرض کرده است.
-هم چنین عده ای معتقد بودند علّت اینکه بشر به سوى دین گراییده بعضى د
این است که انسان به نظم و عدالت علاقه دارد؛ وقتى که در دنیا عدالت را نمی یابد براى اینکه تسکینى جهت آلام بی عدالتى مى علت را درون خود می جوید و بدین ترتیب دین بود جود آمدهاست.
-صاحبان فرضیه هاى فوق گفتند: علم را توسعه بدهید، دین از بین می رود. آنان چنین فرض کردند که با توسعه علم، خود به خود دین از میان می رود.
یعنی ؛عالم شدن مساوى است با بى دین شدن
-گروهی دیگر براى پیدایش دین یک علّـت دیگـر فـرض کردند و گفتند دین براى کسب امتیاز در جامعه بوجود آمده است، و همین باعث بوجود آمدن فئودالیسم و بعد کاپیتالیسم شده است. این البته نظریه مارکسیستها بود. آن بر این باور بودند که علم بیاید دین از بین می رود و این طور نشد.
-بعد که چنین شد آنان گفتند: اساساً دین مولود ترس هم نیست، مولود علاقه فطرى انسان به نظم و عدالت هم نیست، بلکه دین اختراع طبقه حاکمه در مقابل طبقه محکوم است؛ تا وقتى که جامعه طبقاتى وجود دارد و لو آنکه علم به عرش هم برسد باز دین هست.
ادامه دارد...
"خداوند از دین آنچه را که به نوح درباره آن سفارش کرد برای شما تشریع کرد و آنچه را بر تو وحی کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را برپا بدارید...»
آیه ۱۳ سوره شوری
نظرات مختلف:(۱)
در ابتدای دوران کمونیسم در شوروی سابق و کشورهای وابسته به آن و مانند آن ، تنها موضوع اشتراک مال مطرح نبـود، بلکه موضوع از میان رفتن اصول خانوادگى هم در بین بود.
حرف اول و آخر آنها این بود که : هر جا که مالکیت باشد سبب بدبختى بشر است، چه بـه صورت مالکیت مال ، ثروت و چه بـه صـورت اختصـاص زن و شوهر بیکدیگر.
ولى این موضوع نتوانست در دنیا جایى براى خودش باز کند ، زیرا تشکیل خانواده علاقه فطرى است، چرا؟ براى اینکه علاقه به این که هر کس می خواهد زن داشته باشد و آن زن یعنى هر فردى در طبقه خودش ودر انحصار به خودش داشته باشد و براى اینکه فرزندى که از این زن پیدا کند فرزند خود او باشد؛ یعنى علاقه به فرزند، علاقـه بـه اینکـه ؛ انسـان وقتی مرد وجودش در نسلش ادامه پیدا کند، یک علاقه فطرى است ؛ گویى انسان وجود فرزند را امتداد وجود خود مىپندارد؛ وقتى فرزند ندارد خودش را منقطع و بریده می داند و بدینطریق می خواهد خود را باقى گذاشته و با گذشته خودش نیز ارتباط پیدا کند؛ همچنانکه مى فرض مىشد.
انسان می خواهد پدر خودش را بشناسد، تبار خودش را بشنا سد، نمىتواند اینطور زندگى کند که نداند از لحاظ نسلى از کجا آمده است
بشر نمىتوانـد این گونه زندگی کند. ذات انسان طـورى است که می خواهد بداند از کدام مادر؟ از کدام پدر؟ بوجود آمده است .
و همچنین نمی تواند که نداند چگونه و به چه شکلى وجودش امتداد پیـدامی کند .
زیرا اینها بر خلاف خواسته طبیعى بشر است؛ و به همین دلیل بود که دنیا دیگر زیر بار این حرف نرفت و این حرف در ورطه فراموشی ماند که ماند.
یک بـار نیز در دو هزار و سیصد سال پیش افلاطون این پیشنهاد را کرد، منتها براى یک طبقه،و نه برای گرو های مردم عادی مثلا ؛طبقه حاکمان فیلسوف و فیلسوفان حاکم ، اما بعدخود افلاطون از این پیشنهاد خود پشیمان شد.
سپس در سده نوزدهم و اوائل سده بیستم دوباره این پیشنهاد مطرح شد و این بار نیز بشر آن را قبول نکرد.
چرا بشر آنرا نپذیرفت ؟ چون از بیخ و بن بر خلاف طبیعت بشر است.
فیلسوفان قاعده ای دارند که می گوید هر جریانى که غیر طبیعى باشد دوام پیدا نمى کند و تنها جریانى که طبیعى باشد قابل دوام اسـت.
مفهوم مخالف این سخن این است که جریانهاى طبیعى قابـل دوام هستند ، امکان بقاء دارند، ولى جریانهـاى غیـر طبیعـى امکـان دوام ندارند.
اگر دین می خواهد بماند!!!
دین نیز اگر می خواهد در این دنیا باقى بماند باید داراى یکى از این دوشرط باشد:
- یا باید در نهاد بشر جاى داشته باشد، در ژرفناى فطرت انسان نهفته داشته باشد، یعنى درون خـود آدمی باشد، که البتّه در آن صورت تا بشر در دنیاست دین نیز باقى خواهد بود،
- ویا اگردین جزو ذات بشر نیست، باید مانند وسیله ای بوده و تأمین کننده خواسـته هاى دیگر بشر باشد.
اما این هم به تنهایى کافى نیست، چون دین باید نیرویی باشد که چیز دیگرى نتواند جاى او را بگیرد، و آنچنان وسیله تأمین کننده ای باشد که رشـته زندگی را بدست بگیرد.
به زبان ساده تر:
یعنى باید چنـین فـرض کنـیم کـه بشـر یـک سری احتیاجاتی دارد که آن احتیاجات را فقط دین می تواند تأمین کند و نیروی دیگرى غیر از دین و مذهب قادر نیست آن احتیاجات را تأمین نماید ؛ و الّا اگر چیزى در این دنیا پیدا شد که توانست مثل دین ویا بویژه اگر بهتر از دین عمل کندو نیازهای بشر را تأمین کند آن زمان ممکن است که دین از میان برود.!!!!
منبع:امداد ها در زندگی بشر: نوشته مرتضی مطهری با قدری خلاصه سازی و تعدیل
ستمگر بدست ستمگر خواهد افتاد
بگو: ای قوم من، شما را هر چه در خور است و بر آن توانایی دارید عمل کنید، من نیز در خور خویش عمل میکنم، آن گاه البته شما به زودی آگاه خواهید شد که آن کس که عاقبت منزلگاه خوش دارد کیست، البته ستمکاران را رستگاری نیست. (۱۳۵)
ای پیامبر بگو: برای من و پیروانم فقط گوشت میته ، یا حیوانی که خون جهنده دارد و گوشت خوک حرام است.
و بر یهودان، هر حیوان ناخندار و از جنس گاو و گوسفند نیز پیه آنها را حرام کردیم مگر آنچه در پشت آنهاست یا به بعض رودهها یا به استخوانها آمیخته است. آنها چون ستم کردند ما به آن حکم آنها را مجازات کردیم، و البته سخنان ما راست است. (۱۴۶)
پس اگر تو را تکذیب کنند بگو: خدای شما با آنکه دارای رحمت بیمنتها است عذابش از بدکاران باز داشته نخواهد شد. (۱۴۷)
آنان که شرک آوردند خواهند گفت: اگر خدا میخواست ما و پدرانمان مشرک نمیشدیم و چیزی را حرام نمیکردیم. بدین گفتار، پیشینیان ایشان نیز تکذیب کردند تا آنکه طعم عذاب ما را چشیدند. بگو: آیا شما بر این سخن مدرک قطعی دارید تا به ما ارائه دهید؟ همانا شما پیروی جز از خیالات باطل نمیکنید و جز به گزافه و دروغ سخن نمیگویید. (۱۴۸)
بگو: برای خدا حجّت بالغه و رساست، اگر میخواست همه شما را هدایت میکرد. (۱۴۹)
ای پیامبر تو از آنها پیروی مکن!
بگو: گواهان خود را بیاورید بر اینکه خدا این را و آن را حرام کرده. پس هر گاه گواهی دادند (چون دروغ میگویند) تو با آنها گهمچنین در نظر بسیاری از مشرکان، عمل کشتن فرزندان را بتهای ایشان نیکو جلوه داده تا آنکه آنان را با این عمل هلاک سازند و در دین فطریشان به غلط و اشتباه اندازند. و اگر خدا میخواست چنین نمیکردند، پس آنها را با آنچه میبافند واگذار. (۱۳۷)
در احکام به خدا دروغ بستند
و به پندار خویش گفتند: اینها چهارپایان و زراعتهایی است که بر همه ممنوع است، نباید از آن بخورد مگر آن کس که ما بخواهیم، و چهارپایانی است که سواری آنها حرام است، و چهارپایانی را نیز بدون ذکر نام خدا ذبح میکنند. چون در این احکام واهی مده و پیروی مکن از هوای نفس آنها که آیات خدا را تکذیب کردند و به قیامت ایمان نمیآورند و برای خدای خود همتا قرار میدهند. (۱۵۰)