سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

کتابهای مقدس(قرآن): فهرست نکات و مطالبی که برای نخستین بار توسط قرآن مطرح شد( بخش نوزدهم): سوره یوسف(بخش اول)


ادامه از نوشتار پیشین

-فهرست موضوعاتی که نخستین بار توسط قرآن بعنوان کتاب دین مطرح شد(بخش نوزدهم)

-سوره یوسف پنجاه و دومین سوره بر حسب تاریخ نزول (بخش اول)

الر (این حروف مقطعه رموز خدا و رسول است) این است آیات کتاب الهی که حقایق را آشکار می‏سازد. (۱)

فصاحت

این قرآن مجید را ما به عربی فصیح فرستادیم، باشد که شما  عقل و هوش یابید. (۲)

بهترین روش وحی

ما به بهترین روش وحی این قرآن را بر تو حکایت می‏کنیم و تو پیش از این وحی هیچ از آن آگاه نبودی. (۳)


آنگاه  که یوسف به پدر خود گفت: ای پدر در عالم رؤیا دیدم که یازده ستاره و خورشید و ماه مرا سجده می‏کردند. (۴)

سفارش یعقوب به یوسف

یعقوب گفت: ای فرزند عزیز، زنهار خواب خود را بر برادران حکایت مکن که (به اغوای شیطان) بر تو مکر (و حسد) خواهند ورزید، زیرا دشمنی شیطان بر آدمی بسیار آشکار است. (۵)

تعبیر خواب یوسف

و این (تعبیر خواب تو) چنین است که خدا تو را برگزیند و از علم تأویل خواب‌ها بیاموزد و نعمت و لطفش را در حق تو و آل یعقوب مانند پدرانالر (این حروف مقطعه رموز خدا و رسول است) این است آیات کتاب الهی که حقایق را آشکار می‏سازد. ۶

حکمت داستان یوسف

همانا در حکایت یوسف و برادرانش برای دانش طلبان و اهل تحقیق عبرت و حکمت بسیار مندرج است. (۷)

(پس حکایت را بر امت بگو) هنگامی که برادران یوسف گفتند ما با آن‌که چندین برادر نیرومندیم پدر چنان دلبسته یوسف و برادر اوست که آن‌ها را تنها بیش از همه ما برادران دوست می‏دارد، همانا ضلالت پدرمان (در حب یوسف) نیک پدیدار است. (۸)

باید یوسف را بکشید یا در دیاری (دور از پدر) بیفکنید تا روی پدر یک جهت به طرف خودتان باشد و بعد از این عمل (توبه کرده و) مردمی صالح و درستکار باشید. (۹)

یکی از برادران یوسف اظهار داشت که اگر ناچار سوء قصدی دارید البته باید از کشتن وی صرف نظر کنید ولی او را به چاهی درافکنید تا کاروانی او را برگیرد (و با خود به دیار دور برد). (۱۰)

توطئه برادران

(بعد از این رأی و تصمیم نزد پدر رفته و) گفتند: ای پدر، چرا تو بر یوسف از ما ایمن نیستی در صورتی که ما برادران همه خیرخواه یوسفیم؟ (۱۱)

فردا او را با ما فرست که در چمن و مراتع بگردد و بازی کند و البته ما همه نگهبان اوییم. (۱۲)

یعقوب گفت: من از آن دلتنگ می‏شوم که او را ببرید و ترسان و پریشان خاطرم که از او غفلت کنید و طعمه گرگان شود. (۱۳)

برادران گفتند اگر با آن‌که ما چند مرد نیرومند به همراه اوییم باز گرگ او را بخورد پس ما بسیار مردم ضعیف زیانکاری خواهیم بود. (۱۴)

چون او را به صحرا بردند و بر این عزم متّفق شدند که او را به قعر چاه درافکنند (چنین کردند) و ما به او وحی نمودیم که البته تو روزی برادران را به کار بدشان آگاه می‏سازی و آن‌ها تو را نشناخته و درک مقام تو نمی‏کنند. (۱۵)

و برادران شبانگاه با چشم گریان نزد پدر بازگشتند. (۱۶)

گفتند: ای پدر، قصه این است که ما به صحرا رفته و سرگرم مسابقه بودیم و یوسف را بر سر متاع خود گذاردیم و او را گرگ طعمه خود ساخت، و هر چند ما راست بگوییم تو باز از ما باور نخواهی کرد. (۱۷)

و پیراهن یوسف را آلوده به خون دروغ نمودند (و نزد پدر آوردند) یعقوب گفت: بلکه امری (زشت قبیح) را نفس مکار در نظر شما بسیار زیبا جلوه داده، در هر صورت صبر جمیل کنم، که بر رفع این بلیه که شما اظهار می‏دارید بس خداست که مرا یاری تواند کرد. (۱۸)

باری کاروانی آن جا رسید و سقّای قافله را برای آب فرستادند، دلو را به چاه فرستاد (همین که از آن چاه برآورد) گفت: به به از این بشارت و خوشبختی که رخ داده، این پسری است (که نصیب ما شده است). و او را پنهان داشتند که سرمایه تجارت کنند و خدا به آن‌چه می‏کردند آگاه بود. (۱۹)

و او را به بهایی اندک و درهمی ناچیز فروختند و در او زهد و بی‏رغبتی نمودند. (۲۰)

و عزیز مصر که او را خریداری کرد به زن خویش سفارش غلام را نمود که مقامش بسیار گرامی دار که این غلام امید است به ما نفع بسیار بخشد یا او را به فرزندی برگیریم. و ما این چنین یوسف را به تمکین و اقتدار رسانیدیم و برای آن‌که او را از علم تعبیر خواب‌ها بیاموزیم، و خدا بر کار خود غالب است ولی بسیاری مردم (بر این حقیقت) آگه نیستند. (۲۱)

و چون یوسف به سن رشد و کمال رسید او را مقام حکمت و نبوت (یا مسند حکم‌فرمایی) و مقام دانش عطا کردیم و این چنین ما نکوکاران عالم را پاداش می‏بخشیم. (۲۲)

و بانوی خانه به میل نفس خود با او بنای مراوده گذاشت و (روزی) درها را بست و یوسف را به خود دعوت کرد و اشاره کرد که من برای تو آماده‏ام، یوسف جواب داد: به خدا پناه می‏برم، او خدای من است، مرا مقامی منزه و نیکو عطا کرده (چگونه خود را به ستم و عصیان آلوده کنم)، که هرگز ستمکاران رستگار نمی‏گردند. (۲۳)

آن زن، باز در وصل او اصرار و اهتمام کرد و یوسف هم اگر لطف خاص خدا و برهان روشن حق را ندیده بود (به میل طبیعی) در وصل آن زن اهتمام کردی، ولی ما این چنین کردیم تا قصد بد و عمل زشت را از او بگردانیم که همانا او از بندگان برگزیده ما بود. (۲۴)

و هر دو (برای گریختن) به جانب در شتافتند و زن پیراهن یوسف را از پشت بدرید و در آن حال آقای آن زن (یعنی شوهرش) را بر در منزل یافتند، زن گفت: جزای آن که با اهل تو قصد بد کند جز آن‌که یا به زندانش برند یا به عقوبت سخت کیفر کنند چه خواهد بود؟ (۲۵)

یوسف جواب داد: این زن خود (با وجود انکار من) با من قصد مراوده کرد. و بر صدق دعویش شاهدی از بستگان زن گواهی داد گفت: اگر پیراهن یوسف از پیش دریده، زن راستگو و یوسف از دروغگویان است. (۲۶)

و اگر پیراهن او از پشت سر دریده، زن دروغگو و یوسف از راستگویان است. (۲۷)

چون شوهر دید که پیراهن از پشت سر دریده است گفت: این از مکر شما زنان است، که مکر و حیله شما زنان بسیار بزرگ و حیرت‏انگیز است. (۲۸)

ای یوسف، از این درگذر (یعنی قضیه را از همه پنهان دار) و (زن را گفت) تو هم از گناه خود توبه کن که سخت از خطاکاران بوده‏ای. (۲۹)

و زنانی در شهر مصر گفتند: زن عزیز مصر قصد مراوده با غلام خویش داشته و حب او وی را شیفته و فریفته خود ساخته و ما او را (از فرط محبت) کاملاً در ضلالت می‏بینیم. (۳۰)ت ابراهیم و اسحاق تمام گرداند، که خدای تو دانا و حکیم است. ۳۰

ادامه دارد

۱۷  موضوع

تا اینجا ۲۷۴ موضوع

گزارش زندگی یوسف در انجیل عهد عتیق نیز آمده ولی با گزارش قرآن تفاوتهایدچشمگیر دارد که در آیات فوق مشخص شده است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد