ادامه از نوشتار پیشین
انجیل برآنها فصل ۳۴
۱) یکی بود پیش روی دروازه، که دست راست او خشک شده بود؛ به اندازهای که توانا نمیشد در به کار داشتن آن.
(۲) پس یسوع روی دل خود به خدای نمود و دعا کرد؛ فرمود: «تا بدانید که سخنان من حق است، به نام خدای می گویم دراز کن ای مرد، دست ناخوش خود را.»
(۳) پس دراز نمود آن را درست، که گویا به آن مرضی نرسیده بود.
(۴) آن وقت آغاز نمودند به خوردن، با خوف خدای.
(۵) بعد از آن که کمی خوردند، باز یسوع فرمود: «حق میگویم به شما؛ به درستی که سوزانیدن شهری هر آینه افضل است از این که در آن عادت بدی گذاشته شود.»
(۶) «زیرا به جهت مثل این، غضب میفرماید خدای بر رؤسا و پادشاهان زمین ، آنان که دادهاست به ایشان خدای شمشیر را تا گناهان را نیست کنند.»
(۷) پس بعد از آن یسوع فرمود: «هر وقتی که دعوت کرده میشوی، پس یاد دار که نگذاری خود را جای بالاتر.»
(۸) «تا اگر دوست صاحبخانه، بزرگتر از تو بیاید، صابخانه تو را نگوید برخیز و پایینتر بنشین و باعث شود تو را بر شرمندگی.»
(۹) «بلکه برو و بنشین در پست تر ین جا تا بیاید آن که تو را دعوت کرده و بگوید: ای دوست، برخیز و بنشین در جای بالاتر. پس فخر و بزرگی تو را شود.»
(۱۰) «زیرا آن که خود را بلند مینماید، پست میشود و آن که خود را پست مینماید بلند میشود.»
(۱۱) «حق میگویم به شما؛ به درستی که شیطانِ سرافکنده محذول نشد مگر به گناه کِبر.»
(۱۲) «چنان که اشعیای پیغمبر میگوید، سرزنش کنان او را به این کلمات که: چگونه افتادی از آسمان ای ستارهٔ صبح، ای آن که جمال فرشتگان بودی و تابان شدی مثل بامداد.»
(۱۳) «به درستی که کِبر تو به تحقیق تو را به زمین انداخت.»
(۱۴) «حق میگویم به شما؛ هر گاه انسان بشناسد بدبختی خود را، پس به درستی که او میگرید آن جا همیشه بر زمین.»
(۱۵) «آن گاه خود را پستتر از هر چیز دیگر میشمارد.»
(۱۶) «پس غیر این سببی نیست از برای گریستن انسان و همسر او، صد سال بدون انقطاع، که طلب رحمت مینمودند از خدای.»
(۱۷) «زیرا آنها یقین دانستند کجا افتادند بخاطر تکبرشان .»
(۱۸) چون یسوع این بفرمود، شکر نمود.
(۱۹) منتشر شد آن روز در اورشلیم، چیزهای بزرگی که یسوع گفته بود آنها را و معجزهای که نموده بود.
(۲۰) پس قوم شکر نمودند خدای را و مبارک خواندند نام قدوس او را.
(۲۱) اما کاتبان و کاهنان چون درک نمودند که او بر ضد تقالید شیوخ ایشان سخن رانده، به سختترین دشمنی شعلهور شدند.
(۲۲) دلهای ایشان سخت شد مانند فرعون.
(۲۳) از آن روی فرصت میطلبیدند که بکشند او را؛ لیکن ایشان را میسر نشد.
ادامه دارد