"توجه خویش را به سوى دین حقگرایانه پایدار و استوار کن. و نگهدار این فطرة الهی را که همه مردم را بر آن آفریده است."
در آخر نوشتار پیشین گفتیم:
"...یعنى باید چنـین فـرض کنـیم کـه بشـر یـک سری احتیاجاتی دارد که آن احتیاجات را فقط دین می تواند تأمین کند و نیروی دیگرى غیر از دین و مذهب قادر نیست آن احتیاجات را تأمین نماید ؛ و الّا اگر چیزى در این دنیا پیدا شد که توانست مثل دین ویا بویژه اگر بهتر از دین عمل کندو نیازهای بشر را تأمین کند آن زمان ممکن است که دین از میان برود.!!!!"
...اما اگر دین در اجتمـاع بشـر آنچنـان مقـامی داشته باشد که هیچ چیز دیگر قادر نباشد جاى آن را بگیرد، موقعیتى داشته باشد ، هنری داشته باشد که هیچ چیز دیگر نتواند کار او را انجام دهد، نتواند هنر او را داشته باشد، ناچار باقى دین مى ماند
آیا دین فطرى بشر است؟
نظریه ها درباره علل پیدایش دین
راجع به اینکه دین چگونه در میان مردم پیدا شد و آیـا از میان خواهد رفت یا نه، حرفها و فرضیه ها آنقدر زیاد است که حتی اگر بـطور مختصر آنهارا برشماریم وقت زیادى می طلبد . اما مشهورترین این گونه نظریات عبارتند از :
-دین مولود ترس اسـت، ؛انسان از صداى غرّش رعد مى بشر می ترسیده از طبیعت مى ترسیده، ، از صداى غرّش رعد می ترسیده، و نتیجه ترس سبب شده که فکر دین در سر مردم بو جود آید
لوکرتیوس یکى از فیلسوفان قدیم روم معتقد بود:"نخستین پدر خدایان ترس است"
_بعضى گفتند: علّت پیدایش دین جهل و نادانى بشر اسـت؛ چون انسان نمی توانسته علتهای حوادث جهان را تعلیل نماید، براى آنها علّتهای ماوراء طبیعـى فرض کرده است.
-هم چنین عده ای معتقد بودند علّت اینکه بشر به سوى دین گراییده بعضى د
این است که انسان به نظم و عدالت علاقه دارد؛ وقتى که در دنیا عدالت را نمی یابد براى اینکه تسکینى جهت آلام بی عدالتى مى علت را درون خود می جوید و بدین ترتیب دین بود جود آمدهاست.
-صاحبان فرضیه هاى فوق گفتند: علم را توسعه بدهید، دین از بین می رود. آنان چنین فرض کردند که با توسعه علم، خود به خود دین از میان می رود.
یعنی ؛عالم شدن مساوى است با بى دین شدن
-گروهی دیگر براى پیدایش دین یک علّـت دیگـر فـرض کردند و گفتند دین براى کسب امتیاز در جامعه بوجود آمده است، و همین باعث بوجود آمدن فئودالیسم و بعد کاپیتالیسم شده است. این البته نظریه مارکسیستها بود. آن بر این باور بودند که علم بیاید دین از بین می رود و این طور نشد.
-بعد که چنین شد آنان گفتند: اساساً دین مولود ترس هم نیست، مولود علاقه فطرى انسان به نظم و عدالت هم نیست، بلکه دین اختراع طبقه حاکمه در مقابل طبقه محکوم است؛ تا وقتى که جامعه طبقاتى وجود دارد و لو آنکه علم به عرش هم برسد باز دین هست.
ادامه دارد...