سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر
سیری در کتابهای مقدس

سیری در کتابهای مقدس

مطالعه مفهومی کتابهای مقدس و بحث در مورد اهداف و تاثیر این کتابها بر زندگی بشر

کتابهای مقدس(انجیل عهدد عتیق): کتاب انجیل عهد عتیق سفر پیدایش در گذشت ابراهیم ، فرزندان اسماعیل ۱۲ امیر

ادامه از نوشتار پیشین

کتاب انجیل عهد عتیق

سفر پیدایش


در گذشت ابراهیم 

1 ابراهیم، دیگر بار، زنی گرفت که قطوره نام داشت. 

2 و او زمران و یقشان و مدان و مدیان و یِشباق و شوحا را برای او زایید. 

3 و یقشان، شبا و ددان را آورد. و بنی دان، اَشورین و لطوشیم و لاُمیم بودند. 

4 و پسران مدیان، عیفا و عیفَر و حنوک و ابیداع و الداعه بودند. جملة اینها، اولاد قطوره بودند. 

5 و ابراهیم تمام مایملک خود را به اسحاق بخشید. 

6 اما به پسران کنیزانی که ابراهیم داشت، ابراهیم عطایا داد و ایشان را در حین حیات خود، از نزد پسر خویش اسحاق، به جانب مشرق به زمین شرقی

فرستاد. 

7 این است ایام سالهای عمر ابراهیم، که زندگانی نمود: صد و هفتاد و پنج سال. 

8 و ابراهیم جان بداد، و در کمال شیخوخیت، پیر و سیر شده، بمرد. و به قوم خود ملحق شد 

9 و پسرانش، اسحاق و اسماعیل، او را در مغارة مکفیلیه، در صحرای عفرون بن صوحارحتی، در مقابل ممری دفن کردند. 

10 آن صحرایی که ابراهیم از بنی حت خریده بود. در آنجا ابراهیم و زوجه اش ساره مدفون شدند. 

11 و واقع شد بعد از وفات ابراهیم، که خدا پسرش اسحاق را برکت داد، و اسحاق نزد بئرلَحی ساکن بود.

12 این است پیدایش اسماعیل بن ابراهیم که هاجر مصری کنیز ساره برای ابراهیم زایید. 

13 و این است نامهای پسران اسماعیل، موافق اسمهای ایشان به حسب پیدایش ایشان. نخست زادة اسماعیل نَبایوت، و قیدار و اَدبیل و مبسام. 

14 و مشماع و دومه و مسا 

15 و حدار و تیما و یطُور و نافیش و قدمه. 

پسران اسماعیل

16 اینانند پسران اسماعیل، و این است نامهای ایشان در بلدان و حله های ایشان، دوازده امیر، حسب قبایل ایشان. 

17 و مدت زندگانی اسماعیل، صد و سی و هفت سال بود که جان را سپرده، بمرد و به قوم خود ملحق گشت. 

18 و ایشان از حویله تا شور، که مقابل مصر، به سمت آشور واقع است، ساکن بودند. و نصیب او در مقابل همة برادران او افتاد.

19 و این است پیدایش اسحاق بن ابراهیم. ابراهیم، اسحاق را آورد. 

20 و چون اسحاق چهل ساله شد، رفقه دختر بتوئیل ارامی و خواهر لابان ارامی را، از فدان ارام به زنی گرفت. 

21 و اسحاق برای زوجة خود، چون که نازاد بود، نزد خداوند دعا کرد. و خداوند او را مستجاب فرمود و زوجه اش رفقه حامله شد. 

دعوای دو جنین در رحم همسر اسحق

22 و دو طفل در رحم او منازعت می کردند. او گفت: «اگر چنین باشد، من چرا چنین هستم؟ پس رفت تا از خداوند بپرسد. 

23 خداوند به وی گفت: دو امت در بطن تو هستند، و دو قوم از رحم تو جدا شوند و قومی بر قومی تسلط خواهد یافت، و بزرگ، کوچک را بندگی خواهد نمود. 

24 و چون وقت وضع حملش رسید، اینک توأمان در رحم او بودند.

25 و نخستین، سرخ فام بیرون آمد و تمامی بدنش مانند پوستین، پشمین بود. و او را عیسو نام نهادند. 

26 و بعد از آن، برادرش بیرون آمد و پاشنة عیسو را به دست خود گرفته بود و او را یعقوب نام نهادند. و در حین ولادت ایشان، اسحاق، شصت ساله بود. 

27 و آن دو پسر، نمو کردند، و عیسو صیادی ماهر، و مرد صحرایی بود. و اما یعقوب، مرد ساده دل و چادرنشین. 

28 و اسحاق، عیسو را دوست داشت، زیراکه صید او را می خورد اما رفقه، یعقوب را محبت نمودی. 

29 روزی یعقوب آش می پخت و عیسو وا مانده، از صحرا آمد 

30 و عیسو به یعقوب گفت: از این آش ادوم (یعنی سرخ) مرا بخوران، زیراکه وامانده ام.» از این سبب او را ادوم نامیدند. 

یعقوب نخست زادگی عیسو را می خرد

31 یعقوب گفت: امروز نخست زادگی خود را به من بفروش. 

32 عیسو گفت: اینک من به حالت موت رسیده ام، پس مرا از نخست زادگی چه فایده؟ 

33 یعقوب گفت: امروز برای من قسم بخور. پس برای او قسم خورد، و نخست زادگی خود را به یعقوب فروخت. 

34 و یعقوب نان و آش عدس را به عیسو داد، که خورد و نوشید و برخاسته، برفت. پس عیسو نخست زادگی خود را خوار نمود.


ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد